یک چیزی که براساس تجربه شخصی در بین خیلی از ایرانیها مشاهدهکردم، این است که فرق «تحلیل» و «خواسته» را نمیدانند. مثلا اگر یک روزنامهنگار تو ایران یک مقاله بنویسد با این عنوان که «ایران بخاطر برسمیت نشناختن اسراییل هزینه سنگینی میدهد» برای خیلی از مردم کاملا معادل است با اینکه طرف گفتهباشد: «چون ایران دارد خسارت سنگینی بابت برسمیت نشناختن اسراییل میدهد باید اسراییل را به رسمیت بشناسد».
اگر شما هم از آن آدمها هستید که این دو گزاره را یکی میبینید باید بگویم که این دو جمله یک تفاوت بسیار عمده دارند: اولی تنها یک مشاهده است. میتواند درست باشد میتواند غلط باشد. درحالی که در جمله دوم یک نتیجهگیری بزرگتر بر مبنی مشاهده «خسارت سنگین به ایران» شدهاست. این مشاهده نمیتواند مستقیما «لزوم برسمیت شناختن اسراییل» را نتیجه بدهد و برای گرفتن چنین نتیجه بزرگتری به فرضهای ضمنی دیگری نیز نیاز است. مثلا اینکه هدف نویسنده تنها کم کردن خسارت وارده به ایران است و به چیزهایی دیگر مانند وضعیت حقوق بشر فلسطینیها بیتوجه است.
بنابراین شمایی که گزاره «ایران بخاطر برسمیت نشناختن اسراییل هزینه سنگینی میدهد» را با گزاره «چون ایران دارد خسارت سنگینی بابت برسمیت نشناختن اسراییل میدهد باید اسراییل را به رسمیت بشناسد» یکی گرفتید، در واقع فرضهای دیگری در مورد نوع فکر و خواستههای آن روزنامهنگار میکنید.
این نوع رفتار شایع میان ایرانیان هزینه زیادی بر کسانی که از موضعی نسبتا مستقل میخواهند مسایل را تحلیل کنند وارد میکند. چون که هرگونه تحلیلی سریعا، یک خواسته تعبیر میشود و بر فرد گوینده برچسبهای مختلف میخورد. بعد سریعا مردم راه میافتند که نیات واقعی نویسنده را پیدا کنند و اصلا بحث در مورد درستی یا نادرستی تحلیل فراموش میشود.
یک مورد خوبی که یادم میآید وقتی بود که سال اول و دوم دولت خاتمی که من از ایران خارج شدم، چند بار از من سوال شد که آیا واقعا این رایگیریها واقعی است و خاتمی بیست میلیون رای آورده، من هم میگفتم که بله رایگیریها با یکم بالا پایین درست است و خاتمی هم طرفدار زیاد دارد. بجای اینکه مثلا بپرسند خوب این مشاهدهات بر چه اساسی است؟ آیا با افراد بیرون دانشگاه حرف زدهای یا از شهرستانها خبر داری؟ سریعا سوالها به این تبدیل میشد که آیا بورسیه دولت هستم یا نه و چطوری هزینه دانشگاه را میدهم. یعنی یک مشاهده کوچک «طرفدار زیاد داشتن خاتمی» تبدیل میشد به اینکه «من طرفدار سرسخت حکومتم» و بعد باید دنبال این میگشتند که دلیل طرفداری من از حکومت چیست.
ولی این جور زیادی انتزاعیه.
ما ها که در خلا کامل تجربی قرار نداریم.
مساله اینه عزیز جان که ما همه حکومت فعلی ایران رو می شناسیم و می دونیم که جنایاتی که مرتکب شده و می شه مدتهاست که از حد گذشته پس به عنوان آدمهایی که هم عاقلیم هم صادق و هم مستقل و بی منافع جانبی یک -به قول تو -فرضهایی کنار هر مشاهده اینچنینی خواهیم داشت که جزو بدیهیاته. و طبق اون فرضها در موارد عیان واضحتر از بیان عملا نتیجه گیری اتوماتیک خواهد بود. مثلا در مورد مثال اسراییلیت هم اگر آدم مستقل ایراندوست باشه و این مدت در کما نبوده باشه و مضراتی رو که این کاسه داغتر از آش بودن بی معنا به ایران و ایرانیان وارد کرده به عینه دیده باشه جز این نتیجه گیری کنه نتیجه اینه که یکی از اون فرضهایی که گفتم مثل عقل صداقت استقلال یا ایراندوست بودن دیگه در موردش صدق نمی کنه.
تمام حرفهای ما در موارد مهم این جوریه و همه هم این رو می دونیم و حواسمون بهش هست پس این جور توضیحات عزیزم سفسطه است و اصل حرف رو چرخوندن.
حالا کاری نداره که جان من. برای شفاش شدن و جلوگیری از این سوتفاهمات شما بیا فرضهای کناری خودت رو در مورد ماهیت نظام حاکم بر ایران و موضعگیری شخص تو در برابرش رو علنا بگو که بقیه مجبور نباشند که هی حدس بزنند.
در ضمن عزیزم شما که اینقدر خوب لالایی می گی چرا خودت خوابت نمی بره؟
انگیزه خوانی در مورد روزنامه ها و افراد و موسساتی که همین پست پایین به عنوان نئوکان و شدیدا طرف اسراییل و ضد اسلام و اینها همه به زعم جناب عالی از محتویات همان یک مقاله خاصی که مثلا مشاهداتت را ازش مینویسی در اونده یا شما هم با زرنگی نتیجه هات رو اون لا به لا به خواننده هات چپوندی؟
هیچ ایرادی نداره که آدم جهت فکری داشته باشه کما اینکه همه به هر حال یک جهت فکری دارند.
مساله اینه که اینها نمی خواهند هزینه هر جهتی را که دارند بدهند برای همین سفسطه می کنند.
بین مشاهده و نتیجه گیری از اون فرق هست ولی این بدیهیه. این در واقع تهمت به منتقدین اینهاست که چون نتیجه گیری منطقی می کنند یعنی این دو را قاطی کرده اند.
پای هر نگاهی که دارید باید بایستید و هزینه ای اگر دشت بدهید. این ایرادتان است.
در مورد نظرت در مورد اینکه کسانی که مشاهدات را گزارش میکنند باید هزینه بدهند کاملا با تو مخالفم. بنظرم کسانی که واقعیتها را گزارش میکنند نباید هزینهای متحمل شود و جامعه باید ازشان حفاظت هم بکند. اینکه
ایران به بزرگترین زندان روزنامه نگاران تبدیل شده بخاطر همین است که حاکمان در ایران روزنامه نگاران را بخاطر بازتاب واقعیتها مجازات میکنند.
امید : یک نکته در نظرت بود که اتفاقا بیادم آورد که در بحث بالا بحد کافی اشاره نکردم و آنهم سیستماتیک بودن یا نبودن عمل است. تمام بحث من درباره تحلیلگرانی بود که مستقل هستند و بطور سیستماتیک برای یک قدرت خاص کار نمیکنند ( تقریبا بیشتر روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان). مطلب بالای من در مورد حسین شریعتمداری که سردبیر روزنامه کیهان یکی از بزرگترین روزنامه دولتی ایران است و با وزارت اطلاعات همکاری مستقیم دارد صادق نیست. اگر کسی تحلیلی از حسین شریعتمداری میخواند باید این واقعیتها را هم بهشان توجه کند.
حالا مطالبی از من که شما را عصبانی کرده، نوشتههایی است که من درباره حرکت سیستماتیک نئوکانها در تبلیغات منفی بر علیه ایران (بعضی از این تبلیغات براساس خبرهای واقعی و بعضی براساس خبرهای دروغ ) نوشتهام. این حرکت سیتماتیک برای توجیه حمله نظامی برعلیه ایران انجام میشود . حالا شما میخواهید که من هم در قضاوت مطلب امیرطاهری چشمم را به اینکه او قبل از انقلاب مقام حسین شریعتمداری را داشته و حالا بطور رسمی جزو گروهی است که بطور سیستماتیک برای فراهم کردن زمینه جنگ بر علیه ایران فعالیت میکنند ببندم.
سوال من از شما این است که آیا فکر میکنید حمله به ایران سودی برای ایران داشته باشد؟
از کجا میدانی؟ این مگر همان نیت خوانی که می نویسی نیست؟ چطور تو می توانی نتیجه گیری در مورد نیات بقیه بکنی یا اتهام کار سیستماتیک با هدف خاص به هر که مقاله می نویسد بزنی ولی دیگران نمی توانند در مورد تو و امثال تو این کار را بکنند؟ چرا؟
پس منظورت این است که این هایی که خودم میکنم خوب است و این هایی که دیگرانی که عقیده مخالف من دارند نه.
مشکلت هم همین است. همه آنهایی که موافق جنابعالی می نویسند فرد مستقل هستند. آن یکی ها سریع یک سری صفت مثا نئوکان و طرفداز اسراییل و حالا هم که ساستماتیک به ته شان اضافه می شود.
نمونه های این استاندارد دوگانه زیاده:.توضیح طاهری در مورد منابعش در ایران دروغ خنده آوره.
طوری که به عنوان پی نوشت مطلب سراسر اتهامت هم نخواستی این لینک رو هم اضافه کنی لااقل بعنوان ظاهر بی طرفی.
ولی توضیح امثال تریتا پارسی - که به طور سیستماتیک برای ج ا ا تو آمریکا لابی می کنه اونقدر معتبر هست که وسط این همه خبر تو اینترنت بهش لینک بدی.
مینویسی پر خواننده بودن کتاب آذر نفیسی - که از نظر «تو» نثر کسل کننده داشته بخاطر تبلیغات و بازاریابی مثلا نئوکانهای انستیتوی بنادور است و الان که آذر نفیسی «از این طریق» معروف شده چون دیگر احتیاجی به اونها نداره اسمش رو از اون لیست موسسه اورده بیرون؟
راجع به اینها سند داری یا باز هم چون تویی نیت خوانی ها و اتهام زدن ها اشکالی ندارد؟
بر چا اساسی دائم و «بطور سیستماتیک» (!) کسانی را که مثلا در طرف راست طیف می نویسند حتما نظراتشان منبعث از طرفداریشان برای اسراییل است؟
چرا هرکه در کنار سایر دیدگه ها و عقایدش طرفدار اسراییل هم حالا باشد از نظر تو حتما «با نیت» زمینه سازی جنگ علیه ایران چیزی می گوید و می نویسد؟
با امثال فرنگوپولیس که دائم در حال زدن تهمت پول بگیری به این و اون هستند بحث مودبانه می کنی ولی تا یک عده از آن طرف همین مدل اتهام ها را به این ها می زنند برآشفته می شوی با بدترین الفاظ ازشان می نوسیس و برای نشان دادن حمایت بحث انتقادیت را هم قطع می کنی. حتی بعد از آن در مورد امثال الپر ها همچنان سکوت معنادار داری؟ چرا؟ چون موافق حفظ این حاکمیت هستند؟
وبلاگت در مورد تصویر ایران در رسانه هاست. بیش از یک هفته است که تظاهرات دانشجویی در تهران در جریان است در کنار آنچه در آذربایجان می گذرد اما خیلی از رسانه ای گروهی غرب که همیشه سریع درباره تظاهرات دولتی حمایت آمیز فیلم و خبر تهیه می کنند در برابر اینها ساکتند. چطور در باره این موضوع و آن تظاهرات دانشجویی هیچ اشاره ای هم حتی در وبلاگت نیست؟ چون لابد باز هم فقط «طرفداران نئوکان اسراییل» در این جور موارد چیز می نویسند آن هم حتما به قصد «بهره برداری» بله؟
نمی گویم این کارهایی که من می گویم را بکن یا حق نداری این جور مطلب بنویسی. فقط می گویم وقتی تا این حد جهت دار می نویسی و رفتار می کنی ادعای مشاهده گر صرف بودن یا بی طرفی را جار نزن و تبعات جهتی را که ازش دفاع می کنی بپذیر.
چون نفعش را که به هرحال می بری. وقتی شهبازی که جزو خط دهنده های وزارت اطلاعات و بازجوها و شکنجه گرها بوده و هست به وبسایتت برای اتهام زدنهای آنچنانیت به کسانی که جمهوری اسلامی آنها را دشمن می داند لینک می دهد و حداقلش این است که امکان به نعل و به میخ زدن در امنیت را برایت فراهم می کند از آن طرف تبعات اخلاقی و اجتماعی و احیانا حقوقی تعلق به چنان جبهه هایی را هم باید بپذیری و ادعای بی طرفی نکنی و کاتگوری طیفی را که با این جهت گیری ها در آن جا می گیری را انکار نکنی.
این هم یک نمونه دیگه اتهام های آنچنانی: هم ردیف قراردادن طاهری با شریعتمداری. شریعتمداری بازجو و شکنجه گر بوده و هست و کیهان دوران جمهوری اسلامی یک موسسه تماما امنیتی اطلاعاتی هستش.
تو مدرک داری که طاهری هم قبلا بازجو و. شکنجه گر بوده؟
مدرک داری که روزنامه کیهان زمان شاه هم یک موسسسه بازجویی- امنیتی بوده؟
حاضری این اتهام رو رسما به تمام روزنامه نگارانی که در آن دوران با کیهان پیش از انقلاب همکاری می کرده اند هم وارد کنی؟ حاضری تمام تبعات (منجمله قانونی) این اتهام رو هم بپذیری؟
یا چون باز تو هستی این جور اتهام ها مشکلی ندارد و مجازند؟
در مورد اینکه آذر نفیسی توسط انستیتوی بنادور تبلیغ شد به این لینک سایت بنادور مراجعه کن:
http://www.benadorassociates.com/nafisi.php
http://www.benadorassociates.com/pf.php?id=2472
گفتی در مورد اتهام الپر به علی افشاری سکوت کردم. باید بگویم که من شاید اولین وبلاگ نویسی بودم که بعد از سخنرانی علی افشاری و اکبر عطری در سنای آمریکا مطلبی نوشتم و گفتم به اینها اتهام نزنید:
http://zharf.blogspot.com/2006/03/blog-post_09.html
من بین علی افشاری و اکبر عطری که در ایران برای رسیدن به دموکراسی فعالیت کردهاند و زجر زیادی هم در این مسیر بردهاند و یک عده که بدنام کردن نام ایران و ایرانی را برای خودشان منبع درآمدی کردهاند، فرق زیادی قایل میشوم.
گفتی در مورد تظاهرات دانشجویی ننوشتم: من یک فعال سیاسی نیستم که هر بار تظاهراتی شد دربارهاش بنویسم. ولی اگر موردی باشد که درموردش مطلبی بیشتر بدانم یا تحلیل جالبی داشته باشم حتما مینویسم همانطور که نوشتهام:
http://zharf.blogspot.com/2006/03/blog-post_13.html
گفتی کسی بنام شهبازی لینک داده: تو میخواهی بر اساس هویت صاحب وبسایت یکی از بیست وبسایتی که به مطلب من در مورد خبر جعلی علامت زرد برای یهودیان در ایران لینک دادهاند، به من افترای جهت دار بودن بزنی. دوست عزیز داشتن کمی انصاف هم چیز خوبی است.
گفتی که من به طاهری اتهام شکنجهگر بودن زدم: نه دوست عزیز من به او چنین اتهامی نمیزنم. ولی بر این باورم که طاهری یک عذرخواهی رسمی به تمام ملت ایران بخاطر کاری که کرده بدهکار است. هنوز هم اگر برای کلمه ایران آرم (Iran badges)
در اینترنت بگردید بیش از چهار میلیون جواب میآید که همه نتیجه کار دوست شما امیرطاهری است. میدانید با اینهمه سالها تلاش ایرانیان برای شناختن نوروز به دنیا، تعداد صفحات گوگل نوروز دویست هزارتا بیشتر نیست. یک ایرانی با یک روز کارش توانست اینقدر چهره ایران را خراب کند. خیلی از کسانی که آن خبر جعلی را شنیدند هیچ وقت تکذیبیه خبر را نشنیدند.
اینبار هم جوابتان را دادم که چیزی مبهم نمانده باشد. ولی از این به بعد ترجیح میدهم وقت کمی که دارم را صرف نوشته برای تمام خوانندگانم کنم تا یکه بدو کردن با شما.
Zaheran sahabe in weblog hanooz ham delesh nemiad mostaghim behesh link bedeh!
man ke peydash nakardam
به هر حال در وحشت ار توطئه های مدام عوامل خبیث اسراییل در آمریکا رهبر معظم انقلاب تنها نیستند.
تهمت های این جناب تمامی ندارد. من نه دوست طاهری هستم و نه تا به حال جز در تلویزیون او را دیده ام. مقالاتش را می خوانم. اما برعکس نیت خوانی ها و سفسطه های این جناب - لازم نیست کسی از دوستان شخصی آقای طاهری باشد تا از این گونه تهمت هایی که ما در جمهوری اسلامی بسیار شنید ه ایم و به آن عادت داریم اعتراض کنند.
این هم باز از علائم بی طرفی این آقاست.
این لینک جوابیه امیر طاهری است:
http://www.benadorassociates.com/article/19508
http://www.benadorassociates.com/article/19511
این لینک کامنت امید که لینک به توضیح امیرطاهری را آورده و ظاهرا شما نتوانستی پیدایش کنید:
http://zharf.blogspot.com/2006/05/blog-post_20.html#c114848921916003209
تمام لینکهایی را که هم خوانندگانم دادهبودند آوردم در قسمت تکمیلی که دیگر کسی بهانه پیدا کردن لینکها را نداشتهباشد.
بهتر است بجای اینکارها و حمله به کسانی که دروغ امیرطاهری را رو کردند به امیرطاهری بگویید که حداقل به اندازه سردبیر کانادایی نشنال پست شجاعت نشان بدهد و یک صفحه توضیح درست حسابی با دوتا کلمه عذرمیخواهم توش بنویسد. مثل این جمله سردبیر کانادایی:
We apologize for the mistake and for the consternation it has caused not just National Post readers, but the broader public who read the story. We take this incident very seriously, and we are examining our procedures to try to ensure such an error does not happen again.
misheh az manzar eghtesadi meli goft ke maslan be zarar masat ama ba ham tahli masaln ye kami beynolmelali tar mishe goft nafam dareh.. ya aslan ba vared shodan be field hayeh digeh be joz eghtesad.. ham nevisandegan social cognitive model daran ham khanadeha va in kariyeh ke ma hamishe mikonim baraye production or interpretation of discourse.
take care
دیگر هم که برفرض به «یک عمل مشخص» از کسی آدم - درست یا غلط - اعتراض داشته باشد. این آنگونه پرونده سازی ها و سیل اتهامات بی اساس را توجیه نمی کند و این هم باز سفسطه دیگری برای تغییز موضوع اصلی ایراد است.
درستی و نادرستی اصل حرف هم از همان ابتدا برای تو مهم نبود چون از همان اولش پیش از اینکه از صحت و سقم مساله اطلاع داشته باشی (نوشته بودی که «امیدواری» خبر صحت نداشته باشد) تیترش را «تبلیغات» هولناک زده بودی و نه مثلا خبر ناموثق یا خبر تایید نشده یا حتی خبر مشکوک هولناک. یعنی حتی اگر هم اصل مقاله خبری روزنامه درست می بود مهم از نظر تو «نیت» پلید «بهره برداری» متهمین همیشگی بودخ و هست. این یک دید مشخص ایدئولوژیکه که در تمام نوشته هات مشهوده و ریشه هاش هم بسیار واضحه و بررسی شده- بخصوص بعد از دوران نازی ها- تا اعماق قرون وسطی که گاهی به صورت حاد مثلا در «پروتکلهای شیوخ صهیون» نمود پیدا می کند گاهی در لفافه های هوشمندانه در قالب تکرار مدام صفت ها و اشارات معنی دار و القابی مثل «نئوکان» و غیره.
همانطور که گفتم این همان آبشخور امثال خامنه ای ها هم هست.
این بسیار مهم است که بدانیم این قماش تا چه حد از فضای سنتی حوزه هایشان در این موارد فاصله دارند و تا چه حد تحت تاثیر این فضایی هستند که اتفاقا توسط همین حرفها در فضاهای دانشجویی آن دوران - البته به شکل غلیظتر - به آن دامن زده می شد.
ریشه ها و اث اعمالی که از انها ناشی می شود یکی هستند منته اد قالب ها و کانتکست های مختلف.
هزینه هاش هم باز تکرار می کنم باید به همین سیاق متناسب باشد.
خیلی ممنون از کامنت دومت. بهتر متوجه شدم چی میگویی. در مورد اینکه مثالی که هم من زدم هم به مدل ذهنی فرد بستگی دارد درست میگویی. یعنی اینکه آیا ایران از برسمیت نشناختن اسراییل ضرر میخورد هم به مدل ما بستگی دارد.
من در مقالهام سعیام این بوده بین تحلیل و «پیشنهاد اجرایی» تفاوت قایل بشوم. تحلیل تنها به مدل ذهنی تحلیلگر برمیگردد ولی در دومی یک تصمیم گیری بر اساس آن تحلیل انجام شدهاست که میتواند مثلا براساس موازین اخلاقی قابل بررسی باشد. درحالی که نمیشود کسی را تنها بدلیل داشتن مدل ذهنی خاصی مشمول موازین اخلاقی یا قانونی کرد.
در مورد حدست هم که این به نوعی به خودسانسوری ربط دارد درست میگویی. ربطش دقیقا آن نیست که نوشتی ولی همین را بگویم که ربط دارد.