وبلاگ نیمه فعال مهدی درباره‌ی تصویر ایران در رسانه‌های جهان

بازی فیفا و تربیت بدنی
نویسنده هژیر

این روزها جمهوری اسلامی به لطف قیمت بالای نفت، اشتباهات آمریکا در عراق، ودست بالا گرفتن خود در بازیهای جهانی، در روابط بین المللی و بحران هسته ای به قدرتهای جهانی باج نمیدهد. در داخل کشور نیز جناح حاکم با قبضه کردن قدرت در عرصه های مختلف اهمیتی به نظرات منتقدین نمیدهد. به طور خلاصه صاحبان قدرت بدون کنترل روزهایی طلایی را پشت سر میگذارند. در این میان موضوعی کوچک اما جالب قدرت بدون کنترل این جناح را در حیطه ای محدود به چالش کشیده است و نمونه ای آزمایشگاهی از شرایطی را فراهم کرده که در مقیاس بزرگتر در حال تکرار است:

طبق قوانین فدراسیون جهانی فوتبال، انتخاب رییس فدراسیون فوتبال در کشورهای عوض باید بدون دخالت دولت و از طریق اعضای فدراسیون انجام گیرد. از طرف دیگر, در ادامه تغییر مدیران در سطح کشور، رییس سازمان تربیت بدنی به تغییر رییس فدراسیون فوتبال ایران بر پایه قانونی در تضاد با قوانین فیفا همت گماشته است. اما برخلاف عرصه های دیگر که تاکنون کسی اهرمی در مخالفت با تصمیمات دولت جدید را نداشته، فیفا با جدیت قوانین خود را به اجرا میگذارد. برای مثال تیم ملی فوتبال یونان در پی مشکلی مشابه از شرکت در تمامی مسابقات بین المللی محروم شد. لذا دولتمردانی که به زور گفتن عادت کرده اند در این مورد به شرایطی برخورد کرده اند که طرف مقابل به راحتی قواعد بازی را به آنها تحمیل میکند و در صورت عدم تمکین هزینه بسیار سنگینی را باید بپردازند (محرومیت تیمهای ایرانی از صحنه های جهانی فوتبال و محرومیت از شرکت در تصمیمگیریهای فدراسیون جهانی). در این میان فیفا چیز زیادی به خاطر تحریم ایران از دست نمیدهد و لذا دلیلی برای مذاکره در این مورد نمیبیند، در حالی که محرومیت تیمهای ایرانی بدترین چیزی است که
میتواند برای فوتبال ایران اتفاق بیفتد.


شرایط ایران در دنیای امروز شباهتهای زیادی به این معامله دارد. هرچند در مذاکرات هسته ای ایران دست خود را بالا میبیند، اما در تصویر کلی تر از فرایند جهانی شدن ایران دست بالایی ندارد: تنها راه پیشرفت اقتصادی و بهبود شرایط زندگی در ایران پیروی از قواعد شناخته شده اقتصاد بازار آزاد و حضوری فعال و سازنده در دنیای امروز است. راه دیگری نیست، شعارها و سیاستهای دولت جدید در اوایل انقلاب تجربه شده و دولتمردان جمهوری اسلامی خود به اشتباه بودن این سیاستها پی برده بودند (وگرنه چه لزومی بود به تعویض عمده مدیران متعهد دولتهای پیشین؟). از طرف دیگر دنیا از عدم حضور ایران چندان ضرری نمیکند (اقتصاد ایران کوچکتر از 1% اقتصاد دنیا است, حدود 500 میلیارد دلار در مقایسه با 60 تریلیارد دلار) که بخواهد برای ایران شرایطی ویژه قایل شود، اما اقتصاد ایران بدون قبول قواعد بازی جهانی راهی جز افول بیشتر در پیش ندارد.

بسته پیشنهادی شفاف و تغییر ناپذیر است: یا دولت ایران به قوانین (فدراسیون) جهانی (فوتبال) تن در میدهد، یا دنیا (ی فوتبال) بدون ایران به کار خود ادامه میدهد و (فوتبال) ایران هر روز سریعتر افول میکند. ممکن است بتوان با فروش نفت/بازیکن چند دلار به بدنه نحیف اقتصاد/فوتبال کشور تزریق کرد، اما چنین مسکنهایی درد بنیادین ساختارهای بیمار را درمان نمیکنند.


نتایج بازی فیفا با تربیت بدنی آزمایشی است در مقیاس کوچک برای سوالی بزرگ: آیا دولتمردان ایرانی حاضرند برای حفظ مطلقیت قدرت خود (فوتبال) ایران را بر باد دهند؟
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     5 نظر
حسین امروز یک مطلب نوشته که منظورش را دقیقتر شرح بدهد. بهتر که خودتان نوشته‌اش را بخوانید و با قسمتی که من از مقاله گنجی در نوشته قبلی آوردم مقایسه کنید.
اینکه حسین می‌گوید: «ما هم می‌دانیم که اصولا مذاکره یک روند غیرعلنی است، » . این چندان درست نیست. بعضی از مذاکرات در سطح جهانی مکتوب می‌شود و منتشر هم می‌شود. بعضی دیگر هم محرمانه هستند.

هرچند حرف حسین بطور کلی درست نیست احتمالا درباره ایران و آمریکا درست است. برای حل مشکلات بغرنج ایران و آمریکا به مذاکره پشت درهای بسته نیاز است چونکه اگر از همان اول مذاکرات به رسانه‌ها برسد گروههای مخالف مذاکره در آمریکا و ایران جریان را بهم می‌زنند.

اما منظور کسانی مثل گنجی این است که مفاد معاهده بین آمریکا و ایران باید آشکار باشد و نباید مثل رابطه ایران و روسیه باشد که کاملا غیرشفاف است. هیچ کس نمی‌داند دولت ایران در مقابل همکاری روسیه در باب مساله هسته‌ای به روسیه چه داده‌است. آیا مثلا ایران از ادعاهای خود در دریای خزر عقب نشسته است یا مثلا متعهد شده‌است که درباره وضعیت مسلمانان چچن سکوت کند؟ یا واقعا روسیه چند بیلیون بابت پروژه بوشهر گرفته؟

چیزی که امثال گنجی هراس دارند این است که مثل زمان شاه یا مثل کشورهای مصر و عربستان، دولت ایران با آمریکا به معاهده‌ای برسد که آمریکا پس از گرفتن چیزهایی که از ایران می‌خواهد تضمین بدهد که در صورت سرکوب شدید داخلی در ایران سکوت کند و همینطور فشار بر دولت ایران را در مورد حقوق بشر کنار بگذارد.

من خودم مشکلی که با این نوع تفکر دارم این است که چگونه فشار تبلیغاتی آمریکا بر ایران در مورد حقوق بشر جلوی کارهای دولت ایران را گرفته که حالا برداشتن آن فشار منجر به بدتر شدن اوضاع در ایران بشود؟ مگر فشار بین‌المللی باعث آزادی گنجی شد؟ یا مگر فشار بین‌المللی بعد از کشته‌شدن زهرا کاظمی باعث تنبیه قاتلانش شد؟
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     6 نظر
حسین جان این مقاله گنجی را بعد از افطار با حوصله بخوان که همینطوری لینک ندی و بنویسی گنجی بجمع مخالفان مذاکره ایران و آمریکا پیوست:


We are convinced that the outbreak of a new war in the Middle East, particularly against a large and populous country such as Iran, would destabilize the region and the world. And it would deprive us of the chance to found a peaceful and democratic political order. We are also against policies, such as economic sanctions, that bring extraordinary hardship to the lives of ordinary Iranians.
It is both possible and desirable to solve the problems between the United States and Iran through direct talks. Such diplomacy will best serve the interests of the American and Iranian people if it is conducted in a transparent fashion. This transparency would not only make it impossible for advocates of war to increase tensions but also would help isolate them. Iranian democrats are opposed to secret diplomacy.



گنجی صریحا گفته که مخالف تحریم و جنگ است. بعدش هم گفته که آمریکا و ایران باید اختلافاتشان را از طریق مذاکره مستقیم حل کنند و او تنها با مذاکره پشت پرده مخالف است.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     1 نظر
September 25, 2006
امروز با یکی از دوستانم، احمد، داشتم تلفنی صحبت می‌کردم، گفتم چند وقتی است که همدیگر را ندیدیم، اگر بشود این هفته دعوتتان کنیم افطار. گفت مگر ماه رمضان شده؟ گفتم آره بابا. گفت مگر تو روزه می‌گیری؟ گفتم اگر روزه هم نگیرم افطار که می‌خورم.

معلوم شد که اونم پریروز تو یک فروشگاه هندی خرما جلوی در مغازه دیده و خریده بدون اینکه بداند اون خرما را برای ماه رمضان جلوی مغازه گذاشتند. ظاهرا فیض ماه رمضان بدون اینکه بدانی بهت می‌رسد.

الحق و الانصاف،‌ بعد از قیمه و شربت روز عاشورا، افطاری ماه رمضان از باحالترین چیزهای اسلام است. انصافا یک ماه است هرشب با هیجان سال تحویل! یک دست به خرما، یک دست به استکان چایی، فقط منتظری که ربنا تمام شود و الله‌اکبر را بشنوی و بزنی بالا.

من در این هشت سالی که از ایران آمدم، شربت و قیمه روز عاشورا بدجوری از کفم رفته‌است(شربت از اونهاییش که تخم گنده لزج توش دارد که همش از زیر دندان در می‌رود. اسمش یادم نیست). اما الحمدالله از افطار ماه رمضان عقب نیافتادم. همین یک بندی هم که به اسلام وصلم از همین موهبت افطار ماه رمضان است. مگرنه خیلی وقت قبلتر از اینها از دست رفته‌بودم.

در اکثر دانشگاههای آمریکا، دانشگاهها یک انجمن اسلامی دارند که خوشبختانه برخلاف انجمن اسلامی‌های در ایران (البته نسخه قبل از خاتمی) کارشان جلوگیری از اعمال خلاف عفتی که در خوابگاههای دانشگاهها آمریکا بطور وسیعی اتفاق می‌افتد نیست(البته زورشان نمی‌رسد مگرنه انگیزش هست). معمولا این انجمنها یک رییس عربستانی یا مصری دارد با کلی آدم کاری باحال پاکستانی(عجب کلی گویی کردم). کار لجستیکی که یکی از این انجمن اسلامی دانشگاه می‌کند معادل کل کاری است که تمام انجمنهای ایرانی سراسر آمریکا روی هم انجام می‌دهند. انجمن اسلامیها اسلام را تبلیغ می‌کنند(نمی‌دانم تا حالا چند نفر را ختنه کرده‌اند)،‌ آزادی فلسطین را تبلیغ می‌کنند،‌ برعلیه جنگ بر علیه عراق راهپیمایی راه می‌اندازند، هر جمعه نماز جمعه دارند و بعدش سی روز تمام هرشب افطاری می‌دهند. بیشتر این کارها را هم این بچه‌های پاکستانی و هندی می‌کنند.

در افطارها هم سروکله ایرانیها پیدا می‌شود که زبان بسته می‌روند و غذایشان را می‌کشند. بعد می‌روند همه دور یک میز می‌نشینند و بعد زبانشان باز می‌شود و بعد از اینکه یکی دوساعت فارسی صحبت کردند می‌گذارند می‌روند. اگر یکی از دم در رد شود فکر می‌کند شیعه‌های فارسی‌زبان توسط سنی‌ها تحریم شده‌اند. با اینکه اصلا از اینکار دوستان خوشم نمی‌آید ولی من خودم یک مشکل اساسی با سنی‌ها دارم اونهم نمازخواندن قبل از غذای مفصل افطار است. واقعا اعصاب آدم را خرد می‌‌کند. آخر آدم مومن، نماز که با شکم گشنه قبول نیست. این جماعت نه قضیه «ربنا» حالیشان می‌شود و نه اون خرما و استکان و له‌له زدن قبل اذان.

یکی دیگر از موارد قابل ذکر ماه مبارک، جدا نشستن خانمها و آقایان در افطارهایی مسلمانان در آمریکا است. بیشتر شبیه عروسیهای در باشگاه ایران می‌ماند که آقایان و خانمها جدا نشسته‌اند ولی همیشه دم در قسمت خانمها چندتا آقا در حال پیداکردن زنشان و چندتا مرد جوان در حال پیدا کردن زن آینده‌شان هستند. در بعضی جاها هم که غذاخوری تفکیک نشده‌است،‌ صف غذا آقایان و خانمها جدا است. آقایان یکدفعه لیبرالیسم اسلامیشان گل می‌کند و اجازه می‌دهند که خانمها که باید بقیه سال را با قوانین تبیعض‌آمیز شریعت بسازند، سرافطار از آقایان برای غذا کشیدن سبقت بگیرند.



ماه رمضان همه روزه‌گیران و روزه‌خوران مبارک.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     20 نظر
یک امکان جدید به بالاترین اضافه شده و آنهم اَبر برچسبها است(برچسب کلماتی هستند که برای طبقه‌بندی لینکها استفاده می‌شوند. ابر برچسبها با بزرگتر کردن کلماتی که لینک بیشتری دارند اهمیت کلمات مختلف را نشان می‌دهد). نکته مهمی که این اَبر نشان می‌دهد علایق یا مشغلات ذهنی افراد است. یک نگاه کوتاه به ابر برچسبها نشان می‌دهد که احمدی‌نژاد موفق شده‌است با حرفهایش، خودش را به صدر اول خبرها بکشاند بگونه‌ای که دوست و دشمن درباره‌اش صحبت می‌کنند.

دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم دنیای «توجه‌ها» و «اولویتها» است. اینکه چه موضوعی در صدر اخبار است در خیلی موارد مهمتر از جزییاتش است. مثلا اگر روز و شب در مورد مساله ایدز در آفریقا صحبت شود، مردم دنیا آنرا بزرگترین مشکل بشریت خواهند دانست. یا اگر مساله گرم شدن کره‌ زمین تبلیغ شود، آن به بزرگترین موضوع تبدیل می‌شود.

خسارتی که بعضی از سیاستمداران به کشورهایشان وارد می‌کنند بیشتر به این شکل است که اولویتها را جابجا می‌کنند. مثلا در آمریکا آمادگی برای بازنشستگی گسترده نسل متولد شده بعد از جنگ جهانی، مساله گرم شدن زمین، بیمه‌پزشکی و نجات از وابستگی به نفت با توجه به اهمیت عمده‌شان باید اولویتهای مطرح کشور بشوند، ولی جورج بوش با اولویت قراردادن تروریسم به توجه کافی کردن به این اولویتهای دیگر صدمه زده است. در ایران هم حرکت به سوی رفع وابستگی به اقتصاد نفتی و حرکت به سمت دموکراسی باید جزو مهمترین اولویتها باشد ولی عمده انرژی کشور صرف جنجال هسته‌ای و مقابله با آمریکا تلف می‌شود.

پ.ن. می‌توانید برای تبلیغ بالاترین لوگوهایش را در وبلاگتان قرار دهید. همینطور برای تبلیغ نوشته‌های خودتان از امروز می‌توانید یک لوگو کوچک زیر نوشته‌هایتان قرار دهید تا نوشته‌هایتان به بالاترین فرستاده‌ شود. چگونگی‌اش را اینجا بخوانید.


وبسایتهای دیگری که تاکنون این امکان را اضافه کرده‌اند، عبارتند از:
خط قرمز
امین ثابتی
علیرضا مجاهدی
مردتنها
پینوکیو
عصرونه
پابرهنه برخط
بیش از یک مشت افتخار
باران
فریادنامه
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     3 نظر
این مطلب را هژیر از واشینگتون فرستاده:
ارزانی اطلاعات، مزیت رقابتی، و توزیع قدرت
نوشته‌ هژیر

چند روز پیش با دوستی در مورد تعداد دانشجویان خارجی در آمریکا بحث میکردیم. پس از بحثی کوتاه به یاد این موضوع افتادم که احتمالا این آمار در اینترنت به راحتی پیدا میشود. با چند جستجو در گوگل نه تنها آمار مورد بحث را پیدا کردیم بلکه در مورد جزییات جالب توجه دیگری نیز چیزهایی آموختیم. این موضوع باعث شد که بحث ما از صحبت بدون نتیجه در مورد درستی نظر یک طرف ِِ، به فرایندهای ایجاد کننده این آمار و نتایج این اطلاعات برای زندگی خودمان تغییر یابد. امروز داشتم فکر میکردم که آیا دوست دیگری از سرویس تلفن همراه مشابه من استفاده میکند یا خیر (چرا که اگر سرویسهای مشابهی داشته باشیمِِ، تماس با تلفن همراه او برای من خرجی ندارد). دوباره به یاد این مطلب افتادم که احتمالا جواب این سوال را میتوانم در اینترنت پیدا کنم. با چند دقیقه جستجو جواب سوال را در کنار اطلاعات جالب دیگری یافتم
.
اینها دو مثال پیش پا افتاده از یک جریان بنیادی تر است که هر روز بیش از پیش در زندگی تک تک ما تاثیر گذار میشود: در دنیای اینترنتی یافتن پاسخ به بیشتر سوالها ممکن، بسیار سریع، و عمدتا ارزان است. اگر سوال مورد نظر برای چند نفر دیگر هم مطرح بوده باشد احتمالا جواب این سوال راه خود را به اینترنت یافته است و ما میتوانیم با چند دقیقه جستجو آنرا پیدا کنیم. حتی لازم نیست در کار جستجوی اینترنت متخصص باشیم: افراد دیگری هستند که با چند دلار جواب سوالات ما را جستجو کرده و به سرعت پاسخی نسبتا کامل فراهم میکنند.

این جریان تاثیرات روزافزونی بر جنبه های مختلف زندگی و فعالیتهای اقتصادی دارد که از این بین دو مورد برای من جالبتر است. از یک طرفِِ، ارزش اقتصادی اطلاعات کاهش می یابد. این تاثیر بدین معنا نیست که نقش اطلاعات در فرایندهای اقتصادی کم میشودِِ، بلکه بالعکسِِ، بسیاری از انواع اطلاعات به پس زمینه تمامی تصمیمات و فرایندها منتقل میشود و به کالایی رقابتی تبدیل میگردد که سود سرشاری در آن موجود نیست. درچنین دنیایی فعالیتهایی مزیت رقابتی خواهند داشت که بر پایه توانایی ترکیب داده ها و استنتاج از اطلاعات برای بوجود آوردن اشکال جدید فعالیت اقتصادی شکل گرفته اند. به عبارت دیگر سودآوری شرکتها و افراد نه به خاطر اطلاعات منحصر به فردشان خواهد بودِِ، بلکه به توانایی آنها در نوآوری بر پایه اطلاعات موجود برای همگان باز خواهد گشت.

تاثیر جالب دیگر در دسترس بودن اطلاعات توانایی بخشیدن به افراد معمولی در جامعه است. دیگر بچه ها لازم نیست به پدرِِ، مادرِِ، یا معلم مدرسه به عنوان تنها مرجع یافتن پاسخ به سوالاتشان متکی باشند. اطلاعات کمتری در پشت پرده میماند که کارآفرینان تازه کار را وابسته به روابط دولتی نگه داردِِ، و مردم عادی میتوانند متخصصین را از مسایل علمی گرفته تا امور دینی به چالش بکشند. به طور خلاصه شکست انحصار طبقات قدرتمند بر اطلاعات به کاهش قدرت نسبی آنها و دمکراتیک تر شدن روابط در بین آحاد مردم می انجامد.
ریشه های موفقیت در فعالیتهای اقتصادی و توزیع قدرت در جامعه از پایه ای ترین عناصر شکل دهنده جوامع انسانی هستند. در روزهایی که هیاهوی مسایل سیاسی روزمره عمده توجه ما را به خود اختصاص میدهدِِ، نیم نگاهی به جریانهای بنیادین از این دست کمک میکند که برداشت و احساس ما نسبت به آیندهِِ، و خصوصا آینده ایرانِِ، کمتر دچار افت و نشیبهای سیاسی شود و در تصمیماتمان در درازمدت ثبات بیشتری داشته باشیم.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     0 نظر
این مطلب را محمد، دوست خوبم، از بوستون فرستاده:

خاتمی در هاروارد
نوشته محمد از بوستون
روز ده سپتامبر در موسسه سیاست(IOP) دانشگاه هاروارد بود. یکی از کارهای این موسسه برگزاری سخنرانی برای سیاستمداران سر شناس دنیاست. مثلا پارسال جیسکار دستن، رئیس جمهور اسبق فرانسه، و محمد البردعی سخنرانی کردند. تدابیر شدید امنیتی که برای سخنرانی خاتمی فراهم آورده بودند در حداقل سه سالی که من در بوستن زندگی می کنم، بی سابقه بود.

میزبان خاتمی استاد گراهام الیسون بود که کارهای مهمی در مورد مسائل هسته ای در جهان انجام داده، و جالب اینکه درحین صحبت، خواسته یا نا خواسته، احمدی نژاد رو "احمدی جیهاد" تلفظ کرد. بعد از اون هم هر کسی که دوباره می خواست از احمدی اسم ببره همون جور تلفظ می کرد.
سوالاتی که از خاتمی پرسیده شد عموماً حول محور اسرئیل بود، فقط یک سئوال در مورد مسائل داخلی ایران (همجنسگرایان) بود و یک سئوال خیلی پیش پا افتاده در مورد مسائل هسته ای.
روزنامه داخلی دانشگاه، سرخ ِهاروارد، از دو هفته قبل از سخنرانی، سخترین انتقادها را از خاتمی در مورد رابطۀ ایران با حماس و حزب الله انجام داده بود و دانشگاه را برای دعوت از خاتمی به شدت نکوهیده بود. این به حدی بود که من چند خطی را در حمایت از « آمدن» خاتمی به روزنامه فرستادم و چاپ شد. نکته اخلاقی برای دانشجویان خارج ایران: احساس می کنید حرفی دارید نوشته بدید روزنامه دانشگاه، خیلی کم پیش میاد کسی بیاد نظر بپرسه.
یکی از نکاتی که خاتمی در یک جمع کوچکتر عنوان کرد این بود که با تمام احترامی که برای روشنفکران سکولار در داخل و خارج از ایران دارد، فقط دو تفکر را در ایران مطرح می داند: 1- مذهبی تندرو 2- مذهبی میانه رو و اینکه باید فقط چشم امید به دومی داشت و از آن «حمایت» کرد.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     3 نظر
September 18, 2006
وقتی که مصاحبه‌ای را می‌خوانید معمولا بعضی جاها یک مقدمه‌ای یا موخره‌ای نوشته‌می‌شود تا خواننده‌ را با فرد مصاحبه شونده یا شرایط مصاحبه آشنا‌‌کند. یک روزنامه‌نگار خوب باید سعی‌کند که فقط به واقعیتها اکتفا‌کند و قضاوتها خود را در این بخش از گزارش وارد نکند.

امروز این مصاحبه مجله تایم با احمدی‌نژاد با عنوان «قراری با یک فکر خطرناک:‌ رییس جمهور ایران» را دیدم که مثال خوبی است از یک مقدمه یک‌ جانبه. گزارشگر با مقدمه‌‌ی یک طرفانه‌ای که بر مقاله کاملا فضا را با نوع نگاه خود آماده‌می‌کند. نوع کلماتی که در مقدمه استفاده‌شده تا حد زیادی در جهت خوار‌کردن مصاحبه‌شونده‌است. مثلا جملاتی مثل «او هنگام نشستن روی صندلی زیر لب با خودش صحبت می‌کرد»، «شاید او در عکسها علامت صلح نشان می‌دهد ولی در عمل دنیا را به جنگ نزدیک‌تر می‌کند». دقت کنید که تفاوتی هست بین مقالات نظر (opinion) و گزارش یک مصاحبه. در مصاحبه خبرنگار یک خبرنگار است و نه تحلیلگر. اینکه آیا کارهای احمدی‌نژاد دنیا را به جنگ نزدیکتر می‌کند یا نه به خبرنگار ربطی ندارد. اگر خبرنگار فکر می‌کند که چنین باوری وجود دارد باید برود یک نفر را پیدا کند که این حرف را بزند بعد بنویسد فلانی گفت احمدی‌نژاد دنیا را به جنگ نزدیکتر می‌کند.

اما یک مثالِ مصاحبه دیگر دارم که مقدمه ندارد و مقدمه نداشتنش خودش یک نوع بی‌انصافی است. آنهم مصاحبه رامین جهانبگلو با ایسنا است. در چنین موردی خبرنگاران ایسنا باید در همان مقدمه صریحا می‌نوشتند که «جهانبگلو تازه از زندان با گذاشتن وثیقه آزاد شده‌است و ایسنا از اینکه آیا او برای انجام این مصاحبه تحت فشار قرار است یا نه اطلاعی ندارد. همچنین در چند مورد قبلی از مصاحبه‌های ایسنا، مصاحبه ‌شوندگان گفته‌های بعد از زندانشان را پس از مدتی تکذیب کردند و گفتند مصاحبه آنها شرط آزادیشان بوده‌است.» اینکه آیا خبرنگاران ایسنا جرات می‌کنند چنین چیزی را بنویسند یا نه نمی‌دانم. ولی اگر جرات نمی‌کنند بهتر است از مصاحبه کسانی که تازه از زندان خارج می‌شوند امتناع کنند.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     6 نظر
دوستم هژیر این نوشته را بعد از رفتن به یک سخنرانی نوشته:
تکامل و بقای اصول دینی
نوشته هژیر

یک سوال مهم برای افراد غیر مذهبی این است که چرا مذهب در طول تاریخ تا این حد پایدار بوده و در جوامع مختلف حضوری پر رنگ پیدا کرده. این سوال برای افراد مذهبی اهمیت چندانی ندارد چرا که اصول مذهبی ریشه الهی داشته و لذا دلیل پایداری آنها در تاریخ حقانیت این اصول است. از طرفی جوابی خارج از حوزه دین که تا به حال بیشتر به آن برخورد کرده بودم حول اهمیت مذهب در کاهش عدم قطعیت (با پاسخ دادن صریح و سریع به بسیاری از سوالات افراد) و لذا کاهش فعالیت ذهنی لازم برای درک محیط اطراف برای فرد مذهبی بود. امروز یک سخنرانی کوتاه در مورد یک توضیح متفاوت بدین سوال توسط Daniel Dennett شنیدم که خلاصه آنرا اینجا بیان میکنم.

سخنران ابتدا مثالهای آورد از فرایندهای تکاملی که در آنها انگلهای مختلف رفتار حیوان میهمان را تغییر میدهند تا بتوانند خود را زنده نگه دارند. برای مثال یک نوع انگل برای تولید مثل باید به بدن مرغی ماهیخوار راه یابد. لذا در فرایند تکامل این انگل به صورت غریزی برنامه ریزی شده که در صورت ورود به بدن ماهی، حیوان بیچاره را باد کرده (تا به روز آب بیاید) رنگ پوستش را روشن کرده (تا از دور دیده شود)، و چشمانش را تیره کرده (تا خطر را سختتر ببیند). در نتیجه بیشتر ماهیهایی که میزبان این انگل شده اند به سرعت توسط مرغ ماهیخوار شکار شده و انگل مورد نظر به هدف خود (رسیدن به بدن مرغ ماهیخوار) میرسد!

با استفاده از این مثال سخنران تز اصلی خود را اینگونه بیان کرد که: ایده های مختلفی در طول تاریخ بشری توسط افراد مختلف بیان شده اند. از این میان یکسری از ایده ها (که پایه های مشترک مذاهب را شکل میدهند) توانایی این را داشته اند که شخص حامل ایده را به تبلیغ آن ایده ترغیب کنند، مستقل از اینکه آن ایده برای بقای فرد حامل ارزشی داشته باشد. برای مثال افراد مذهبی حاضر هستند که انرژی، سرمایه، و حتی جان خود را در راه تبلیغ مذهب خود فدا کنند. لذا اصول مذهبی توانسته اند در طول نسلهای متناوب دوام آورده و آبدیده شوند. از سایر مثالهایی که سخنران به بقای آنها از این مسیر اشاره کرد میتوان اصول کمونیسم را نام برد، که البته به نظر من برای قضاوت در مورد پایداری ایده های پایه آن زود است.
چ
این فرضیه بر پایه اصول فرضیه تکامل بنیان نهاده شده که در سالهای اخیر به سرعت نقش پررنگی در علوم اجتماعی و در توضیح فرهنگ، ارزشهای انسانی، و فرایندهای اجتماعی پیدا کرده است. البته یکی از نقاط مشترک این فرضیه ها این است که تست آنها با کمک داده های عددی چندان ساده نیست و لذا سرعت ساخت فرضیه های جدید بر سرعت سنجش همخوانی آنها با واقعیت پیشی گرفته است.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     3 نظر
September 13, 2006

امروز از سفر ۱۱ روزه به آلاسکا برگشتیم. برای رفتن به آلاسکا که یک تکه جدا از آمریکا است با کشتی از نزدیکی سیاتل راه افتادیم و بعد از سه روز حرکت در آبهای ساحلی کانادا به «جونو» که مرکز ایالت آلاسکا است رسیدیم. بعد از دیدن جزیره خرسها و یخچالهای غول پیکر به ناحیه «انکارِیج» پرواز کردیم تا به پارک ملی «دنالی» برویم. زیبایی پارک ملی «دنالی» براحتی قابل توصیف نیست. دیدن جانوران وحشی همچون خرس و گوزن در پیش زمینه قله مکنلی (ارتفاع ۶۱۰۰ متر) واقعا زیبا بود.

بیشتر سفر را همسرم از طریق خواندن کتاب راهنمای «سیاره تنها» (lonely planet) برنامه‌ریزی کرد که کمک‌‌کرد خیلی از چیزهای جالب را پیدا کنیم و ببینیم. مثلا توانستیم به یک معدن طلای مخروبه سر بزنیم و در جایی دیگر به یک مزرعه گوزن توندرا (reindeer) برویم و به آنها را از نزدیک ببینیم.

طبیعت زیبای آلاسکا تنها چیزی نبود که در این سفر برایم جالب بود. آدمهایی آنجا دیدم که پیدا کردنشان جاهای دیگر بسیار سخت است. در آلاسکا چندین رنجر پارک را دیدم که تنها سه ماه سال کار می‌کنند و بقیه سال را با چیزی که در تابستان جمع کرده‌اند بطور ارزانی به دیگر کشورهای جهان سفر می‌کنند و خیلی در فکر جمع کردن آذوقه، داشتن خانواده، و آینده‌ای مثلا مطمئن نیستند. آلاسکا از نظر اجتماعی هم جای بسیار جالبی است. آلاسکا بطور مستمر تحت مهندسی اجتماعی(social engineering) بوده‌است. برای کسانی که دوست دارند تغییرات عمده از بالا در جامعه بوجود بیاورند، دیدن آلاسکا می‌تواند درسهای خوبی داشته‌باشد. در این مورد مفصل خواهم نوشت.

این دوهفته که نبودم بالاترین به حال خودش رها شده‌بود و فرصت نکردم چند کار باقی مانده مهم را درباره‌اش انجام دهم. در چند روز آینده این کار را خواهم کرد. شما هم فراموشش نکنید و به لینک گذاشتن و رای دادن ادامه‌دهید.


پ.ن. اینهم عکسها در فلیکر. سعی میکنم برای مشکل فیلتر بودنش در ایران هم یک راهی پیدا کنم.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     14 نظر