وبلاگ نیمه فعال مهدی درباره‌ی تصویر ایران در رسانه‌های جهان
December 30, 2005
یکی از کشفیات زبان‌شناسی مقایسه‌ای بنده این قضیه فعل use انگلیسی و «استفاده کردن» فارسی است. use یکی از پر استفاده ترین کلمات زبان انگلیسی چه در مکالمه و چه در مکاتبه است. اما ترجمه آن به فارسی «استفاده کردن»، فعل ثقیلی است که تقریبا توسط مردم عادی در مکالمات روزمره استفاده نمی شود. همیشه در فارسی راهی هست که بشود استفاده از use را دور زد. مثلا جمله «I use my bike to go to school » را می‌شود ترجمه کرد «من با دوچرخه به مدرسه می‌روم». تنها در نوشته‌ها یا در مکالمات تحصیل کرده‌ها از فعل «استفاده کردن» استفاده می‌شود.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     1 نظر
December 29, 2005
کسانی را که هم کیهان تهران درباره آنها بد می‌نویسند و هم تلوزیونهای لوس‌آنجلس معمولا آدمهایی هستند که حرف حسابی می‌زنند. یکی از این افراد هوشنگ امیراحمدی است. امیراحمدی در این مقاله‌اش در مورد خودفریبی ایرانیها در مورد حمله آمریکا به ایران هشدار می‌دهد. در این مقاله می‌گوید که سیاست «نه جنگ و نه صلح» بین آمریکا و ایران دیگر آنچنان پایدار نیست و اگر کار جدی‌ای صورت نگیرد ایران و آمریکا در جهت جنگ در حال حرکت هستند.

من هم این خود‌فریبی را در دوستان می‌بینم. خیلی‌ها فرض‌شان این است که بین ایران و آمریکا شعاردهی زیاد بوده و الان هم وضع بدتر از دهه هشتاد نیست یا فرضشان این است که آمریکا دست و بالش در عراق بسته است. متاسفانه اینها فرض‌های درستی نیست. در دهه هشتاد آمریکا بدنبال تضعیف صدور انقلاب ایران بود که این با حمله عراق به ایران عملی شد ولی بدنبال نابودی کامل حکومت ایران نبود از آنجا که نگران دست اندازی شوروی در ایران بود. الان دنیای دیگری است و آمریکا قدرت بی‌رقیب جهانی شده است و کمر همت به این بسته که مشکل خاورمیانه‌ای اش را یکبار برای همیشه حل کند.

همچنین فرض اینکه آمریکا در عراق مشغول است تا حد زیادی نادرست است. ناوگان هوایی آمریکا در عراق مشغول نیست و یک بمباران هوایی یک تا دو ماهه ایران می‌تواند نه تنها اکثر مراکز هسته‌ای و نظامی ایران را نابود کند، بلکه می‌تواند بیشتر تاسیسات صنعتی ایران از نیروگاههای برق گرفته تا ذوب آهن و ماشین‌سازی را نابود کند. اینکه آمریکا این کار را درباره عراق تا این حد نکرد این بود که می‌دانست باید عراق را پس از اشغال اداره کند و برای این کار نیاز به زیربنای اقتصادی هست. ولی اگر در مورد ایران بدنبال اشغال نظامی نباشد دیگر چیزی جلویش را برای نابودی کامل زیربنای صنعت ایران نمی‌گیرد.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
December 24, 2005
دیشب فیلم «سیریانا» را رفتیم دیدیم. یکی از دوستان خیلی تعریفش را کرده بود. با اینکه بازی خیلی خوب جورج کلونی را داشت فیلمنامه اش ضعیف بود. خیلی مشکل بود آدم بفهمد در فیلم دارد چه اتفاقی می افتد. خلاصه فکر نمی کنم دیدن فیلم رو به کسی توصیه بکنم.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
من موقعی که بچه بودم موقعی که تهران می‌آمدیم مسافرت و مریض می‌شدم منو می‌بردم پهلو دکتر نازنینی بنام دکتر صادق‌زاده که مطبش بود نزدیک بازاردوم نازی‌آباد تهران. او از آنجا که پدربزرگ بنده را را می‌شناخت بی‌انصافی نمی‌کرد و هر چی که والدین بنده می‌خواستند می‌نوشت. نتیجه این بود که ما همیشه تو خانه مان یک ذخیره همیشگی از انواع آنتی‌بیوتیکها داشتیم که می‌شد در زمان هر گلو درد جزیی می‌شد رفت سراغشان. می‌دانم که ما تو ایران تنها نبودیم. هر خانواده‌ای تو ایران یک صادق‌زاده‌ای دارد که بهشان ده برابر نیازشان دوا می‌دهد. تا زمانی هم که من آنجا بودم یعنی هشت سال پیش کسی در مورد مضرات استفاده زیاد دارو نمی‌گفت و حتی فکر نمی‌کنم خود دکترها به این نکته واقف بودند.


تو آمریکا در موارد بسیار خاصی آنتی‌بیوتیک تجویز می‌کنند. بدلیل چهار نکته بیولوژیک بسیار ساده‌‌:۱- آنتی‌بیوتیکها بر ضد باکتری‌ها کار می‌کنند و بر علیه ویروسها بی‌اثرند. ۲- بیشتر سرماخوردگی و گلودردها ویروسی هستند. ۳- مصرف آنتی‌بیوتیک زیاد بمرور زمان باکتری‌هایی بوجود خواهد آورد که در مقابل این آنتی‌بیوتیکها مقاوم باشند و آنها را بی‌مصرف می‌کند. ۴- این داروها اثرات جانبی منفی دارند بنابراین جایی که لازم نیستند نباید استفاده شان کرد.

موقعی که در شنبه گذشته در درمانگاه منتظر دکتر بودم دیدم این نکات را در پوستری بزبان ساده برای مردم توضیح داده‌اند. این باعث می‌شود که دیگر مردم حرص و جوش گرفتن آنتی‌بیوتیک را نزنند.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     0 نظر
دیشب فیلم «مردِ مرده راه می‌رود» (Dead Man Walking) را دیدم. فیلمی است درباره ارتباط احساسی که بین یک راهبه زن و یک محکوم به اعدام بوجود می‌آید. فیلم بخوبی توانسته دیدگاه‌های مختلف مسیحیت نسبت به موضوع بخشش و انتقام را با داستان فیلم مخلوط کند و همزمان رویش موسیقی نصرت‌علی‌خان را داشته‌باشد. فیلم با این که سعی می‌کرد که انسان بودن فرد اعدامی (شان پن) را نشان دهد در همان حال جنایت هولناک او را هم نشان می‌داد که چگونه به دختری تجاوز می کند و او و دوست پسرش را می‌کشد. از آن فیلمهایی است که جنبه‌های مختلف قضیه را نشان می‌دهد و قضاوت را می‌گذارد بعهده بیننده. بنوعی این کار بیشترین تاثیرگذاری را بعد از فیلم می‌گذارد.

قضیه اعدام در آمریکا هنوز مساله بحث انگیزی است. چیزی حدود ۶۵ درصد آمریکایی‌ها طرفدارش هستند و برای همین بر خلاف بقیه کشورهای غربی در آمریکا هنوز اعدام انجام می‌شود. این آمریکا را بهمراه ایران و چین بعنوان یکی پراعدام‌ترین کشورهای جهان کرده است (البته نه نسبت به جمعیت).

من مخالفت اصولی با اعدام ندارم. یعنی به این حرف که مخالفان اعدام می‌گویند که «کشتن کشتن است چه توسط قاتل چه توسط حکومت» باور چندانی ندارم. ولی از آن طرف به «یک چشم برای یک چشم» نیز باور ندارم. بنظرم هر دو بنوعی عقایدی افراطی هستند. کشتنی که یک قاتل از روی شهوت، طمع و یا حسادت انجام می‌دهد با کشتنی که پس از طی طریق قانونی و در جواب کار خود قاتل انجام می‌شود خیلی فرق دارند.

با اینحال دوست دارم که تعداد اعدام ها در جایی مثل ایران بسیار کمتر می‌شود. مثالا وقتی دو نفر چاقوکشی می‌کنند و یکی اتفاقی می‌زند و فرد دیگری را می‌کشد، قاتل سزاوار اعدام نیست. دو نفر که وارد دعوا چاقو‌کشی می‌شوند می‌دانند که ریسک بالایی هست که یکی از آنها کشته شود و عملا هردو در عمل شریکند و هردو هم از ابتدا به قتل عمد نکرده اند. تاجایی که می‌دانم این در آمریکا قتل عمد حساب نمی‌شود. اعدام دیوانه‌ها هم درست نیست چون واضح است که دیوانه عمد کاری نمی‌تواند بکند. اگر دیوانه‌ای کسی را بکشد دولت بیشتر مسئول است چون برایش کاری نکرده‌است. اعدام بهر دلیلی بجز قتل عمد ثابت شده بنظرم درست نمی‌رسد. مثلا در مورد قاچاقچیان هرویین فرض این است که چنین اعدام‌هایی آنها را خواهد ترساند. ولی در عمل ترس ایجاد شده هنوز خیلی کمتر از جاذبه سود قاچاق است و تنها موجب می‌شود که در زمان دستگیری مقاومت بیشتری بکنند و سربازهای بیگناه بیشتری را بکشند. هر حالت لبه مرزی دیگری را هم بهتر است حبس ابد کرد تا اعدام (احتیاط مستحب). مثلا کسی که بدلیل عصبانیت لحظه‌ای و بدون برنامه قبلی کسی را می‌کشد، موردش بیشتر به یک دیوانه لحظه‌ای می‌ماند ولی از آنجا که واقعا دیوانه نیست و مسئول اشتباهش است چیزی مانند حبس ابد مناسبش است.

در خیلی از کشورها که مجازات اعدام محدود یا ممنوع شده است با فشار روشنفکران و کلیسا بوده است (کلیسا کاتولیک مخالف اعدام است). از آن طرف، معمولا خود دولتها از اعدام بعنوان اهرم نشان دادن قدرتشان به ملتها لذت می‌برند و راضی به از دست دادنش نیستند. مردم عادی هم جنبه انتقام قضیه را دوست دارند و همچنین فکر می‌کنند که اعدام بقیه بزهکاران را می‌ترساند و جرایم را کم می‌کند که ظاهرا تحقیقات انجام شده در این مورد نشان داده که اینطور نیست.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     1 نظر

از سه شنبه گذشته بطور سختی سرما خورده‌ام و در خانه بوده‌ام. یکی از دلایل شروع این وبلاگ هم این بود که حوصله کار دیگری را در این چند روز نداشته‌ام.

روز سه شنبه گذشته که با دوچرخه به خانه باز می‌گشتم احساس سرمای خیلی زیادی کردم و وقتی که خانه رسیدم تب و لرزم شروع شد. در حالی که خیلی سردم بود و زانوهایم می‌لرزید سرم داغ بود. مُسکنی خوردم. تا روز جمعه وضعم همین بود و کم کم داشتم بهتر می‌شدم که ناگهان از سحرگاه شنبه احساس کردم که بسختی نفس می‌کشم و احتمالا شُش هایم چرک کرده است. نیمه شب بود و حوصله اینکه به اورژانس بروم را نداشتم. وقتی که آنچنان وضعت بد نیست و به اورژانس می‌روی دکترها طوری نگاهت می‌کنند انگار که باید بجای اورژانس به تیمارستان بروی. اورژانس در آمریکا خیلی گران است. هر چند هم که بیمه باشی الکی نباید به اورژانس رفت. فکر کنم تنها ورود به اوژانس ۴۰۰ دلار هزینه دارد. بقیه‌اش بماند.

نمی‌توانستم بخوابم. نشستم در مورد فرق سرماخوردگی و فلو(آنفلونزا) در ویکی‌پیدیا خواندم. واقعا این ویکی‌پیدیا برای خودش چیزی شده است. هربار که کلمه‌ای را آنجا نگاه می‌کنم، پنج شش کلمه دیگر مربوط را هم دنبال می‌کنم و توضیحاتشان را می‌خوانم. پس از خواندن اطلاعات در مورد فلو و اینکه این هفته فلو در کالیفرنیا فعال است به این باور رسیدم که فلو دارم. بعد هم توضیح درباره نامونیا (سینه پهلو؟) را خواندم و دیدم که اکثر آثار آنرا دارم. برای همین کلی ترس ورم داشت و فردا صبح سریع به دکترم زنگ زدم که متاسفانه برای آن روز ملاقات نداشت. مجبور شدم به درمانگاه بروم. اگر تازه به آمریکا آمده‌اید و فرق اورژانس (emergency room) و درمانگاه (urgent care) را نمی‌دانید بهتر است که سریعتر بدانید. اورژانس را زمانی می‌روید که واقعا وضعتان ناجور است و شب را به صبح نمی‌توانید برسانید یا اینکه تصادف کرده‌اید. ولی اگر روز هنگام است و مریضیتان کشنده نیست ولی با اینحال نیاز به رسیدگی سریع دارد بهتر است به درمانگاه بروید. اگر دانشگاهی هستید می‌توانید بدرمانگاه دانشگاهتان بروید. اگر بیمه دانشجویی هستید و بهر دلیلی مجبورید به اورژانس بروید قبل از رسیدن به اورژانس به بیمه‌تان زنگ بزنید.

بعد از این که به درمانگاه رفتم بهم یک ماسک دادند که تو درمانگاه بقیه را مریض نکنم. خانم دکتر پس معاینه و گرفتن عکس ایکس ری سینه بنده به این نتیجه رسید که من احتمالا فلو ندارم و یک سرماخوردگی ناجور دارم (کلی خورد تو ذوقم تازه باورم شده‌ بود که فلو گرفتم). ولی گفت که آثار جزیی چرک سینه دارم. برای همین برایم آنتی بیوتیک نوشت.

فعلا وضعم بهتر است و دارد اوضاعم بهتر می‌شود ولی سالها بود به این بدی مریض نشده بودم.

لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     3 نظر
خبر مثبت در مورد ایران در روزنامه‌های آمریکا کمتر و کمتر پیدا می‌شود. روزنامه‌نگار‌هایی هم که خبر نسبتا مثبتی در مورد ایران می‌نویسند مجبورند که خبر رو تو یک قالبی بپیچند که به مشکلات دیگر ایران ربط پیدا بکند. مثلا این یکی دو هفته اخیر چند خبر در مورد بسکتبالیستهای آمریکایی در ایران در چندین روزنامه آمریکایی دیده‌ام. این خبر خوب و مثبت است چون به خواننده آمریکایی نشان می‌دهد که ایرانیها تنها بفکر بمب هسته‌ای، شهادت و نفرت از اسراییل نیستند، بلکه تو زندگی‌شان کارهای دیگری هم می‌کنند. منتها در همین چند خبر در مورد بسکتبالیستها هم روزنامه‌نگارها یا سردبیرهای روزنامه‌هاشان تیترهایی می‌زنند که بازهم آدم را به یاد این می‌اندازد که ایران کشوری است که با آمریکا مشکل دارد یا اینکه طبیعی است کسی از رفتن به آن ترس داشته باشد. مثلا به این خبر روزنامه کریسشن ساینس مانیتور که روزنامه خیلی خوب ولی نه چندان معروفی است نگاه کنید «در زمین بازی، شیطان بزرگ با محورشر بازی می‌کند». روزنامه‌ها مجبورند که چنین خبرهایی را با چنین تیتری چاپ کنند که خواننده را به خواندن مطلب ترغیب کنند و تازه اگر رابطه ایران و آمریکا خوب بود چنین مطلبی آنچنان اهمیت خبری نداشت. در قسمت دیگری از این مقاله گفته می‌شود:«خانواده‌های آمریکایی- حداقل در اول کار- نگران هستند که پسرها یا برادرانشان به کشوری بروند که بوسیله حکومت ملاها اداره می‌شود و دولت آمریکا با آن میانه خوبی ندارد». خوشبختانه چنین خواندن بقیه مقاله به خواننده می‌فهماند که ایران چندان خطرناک نیست چون این بازیکنان به آنجا رفته‌اند و نه تنها بلایی سرشان آمده است بلکه محبوب هم هستند. (خبر سایت بی بی سی هم خیلی شبیه است با عنوان «بسکتبال در محورشر».

حالا از موضوع اهمیت ایجاد خبر مثبت برای ایران بگذریم، آوردن این ورزشکارها کار خوبی است. درست است که ۱۵۰۰۰ دلار حقوق ماهیانه زیاد است ولی واقعا برای جرقه زدن بسکتبال ایران به اینها نیاز است. این کار کمک می‌کند که بسکتبالیستهای ایرانی با بازیکنان خوب رقابت کنند و تکنیکهای بهتری یاد بگیرند. به محبوبیت بسکتبال هم تو ایران کمک می‌کند و نتیجه‌اش این می‌شود که در نسل بعدی جوانها بسکتبالیستهای بهتری پیدا می‌شوند.


البته آن خبر خوب بالا با این خبر دیگر که تیم بسکتبال ایران از شرکت در بازیها در آرژانتین بدلیل هم تیم شدن با اسراییل جا زده خنثی می شود. اول فدراسیون بسکتبال ایران ادعا کرد که آرژانتین ویزا نداده است ولی بعد از تحقیق و تفحص فدراسیون بین‌المللی، ایران متخلف شناخته‌شد و امکان مجازات فدراسیون بسکتبال ایران هست.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     0 نظر
یک جوراهایی سیاست مدارها تو ایران شوخی با هولوکاست را درک نمی‌کند. یعنی این چیزی که رییس جمهور احمدی‌نژاد گفته در مورد اینکه قتل‌عام یهودیها افسانه است را خیلی کس های دیگر هم تو مقام قدرت تو ایران باور دارند و زیاد ابایی از گفتنش ندارند. ایران چندان تاریخ شناسهای درست حسابی ندارد و کسایی شان هم که کارشان درست است جرات نمی کنند در این مسایل نظر بدهند و به امثال احمدی‌نژاد بگویند که این قتل عام اتفاق افتاده است و اگر شما خبر ندارید مشکل خودتان است. حالا اگر اسراییل هم از هولوکاست سو‌استفاده تبلیغی می‌کند دلیلی بر اینکه اصل ماجرا افسانه است نیست. (دوست داشتید در ویکی‌پدیا در مورد هولوکاست بخوانید.)

بین کسانی هم که تو ایران قبول دارند که قتل عام یهودی ها اتفاق افتاده، معمولا برایشان سخت است که بفهمند چرا کشورهای غربی به این مسئله اینقدر حساسند و اینطور به گفته های امثال احمدی‌نژاد عکس العمل نشان می‌دهند. فکر می‌کنند این هم یک توطئه‌یِ یهودیها است.
در مورد همین گفته آخر احمدی‌نژاد تا حالا ۹۷۸ خبر نوشته شده است (بر اساس گوگل نیوز) و حدود ۱۰۶۹ مطلب در وبلاگهای انگلیسی نوشته شده است. توطعه پشت این واکنشها وجود ندارد. بعضی از دلایلی که این حساسیت‌ها را ایجاد می‌کنند عبارتند از:‌

۱- غرب مسیحی تا حد زیادی خود را مسئول فراهم کردن زمینه هولوکاست می‌داند بدلیل اینکه ضدیهودیگری در اروپا تا زمان جنگ جهانی دوم شایع بوده است و کسی چندان با آن مبارزه نمی‌کرد. این ضدیهودیگری کسانی همچون هیتلر را بوجود آورد. برای همین غرب نمی‌خواهد ضدیهودیگری باز هم شایع شود.
۲- گروه‌های یهودی فعالانه سعی می‌کنند که خاطره قتل‌عام یهودیها را در آمریکا و اروپا زنده نگه دارند. در خیلی از این کشورها کتابهای تاریخ مدارس شامل قسمتی راجع به این واقعه هستند. یهودیها یک گفته دارند که می‌گوید «تکرار هولوکاست هرگز». برای همین خیلی فعالانه با کوچکترین گفته‌های ضد یهودی مقابله می‌کنند.
۳- کسانی که قتل عام یهودیها را در کشورهای غربی تکذیب می‌کنند معمولا نئونازیها هستند. کله کچلهای خشنی که هیچ کس آنها را دوست ندارد. بنابراین وقتی از کسی مانند احمدی‌نژاد چنین حرفهایی می‌شنوند سریعا یک آدم خشن کله سه تیغ به نظرشان می رسد که الگوی شخصی‌اش هیتلر است و روی بازوی راستش یک صلیب شکسته هک شده است.
۴- کسانی که یک واقعیت تاریخی مثل قتل عام را تکذیب می‌کنند معمولا یا ناآگاهند یا محرک های نژاد پرستانه دارند.
۵- مهمترین کاربدی که از هیتلر در حافظه تاریخی مردم در غرب مانده‌است همین قتل‌عام یهودیها است. حالا کسی که این موضوع را تکذیب می‌کند،‌ برای مردم بعنوان مدافع جنایات هیتلر تداعی می‌شود.

چرا منکرشدن هولوکاست اینقدر ناجور است؟ می‌توانید فرض کنید که جورج بوش در تاسوعا عاشورای سال بعد بگوید که امام حسین را یزید نکشته‌است و همه‌ ماجرا افسانه ساخت ملاهاست تا مردم ایران را کنترل کنند. اگر چنین چیزی شود ملت همه تو ایران می‌گویند که بوش دیوانه شده است. حالا قضیه امام حسین مربوط به ۱۳ قرن پیش است و تمام چیزی که ما از آن ماجرا می‌دانیم تاریخ نقلی است. در حالی که در مورد هولوکاست هنوز بعضی از آدم هایی که جان سالم بدر بردند زنده هستند. هنوز کوره‌های آدم سوزی آشوویتز سر جاشون هستند و تقریبا هیچ تاریخ شناس معتبر دنیا در اینکه این واقعه اتفاق افتاده شبهه‌ای ندارد.

خیلی مهم است که مسئله اسراییل و فلسطین از قضیه هولوکاست جدا بررسی شود. اینکه کسی از اسراییل خوشش نمی آید بیاید هولوکاست را تکذیب کند تنها خود را در معرض این اتهام قرار می‌دهد که مشکلِ واقعی اش وضعیت اسفناک فلسطینیها نیست بلکه از یهودیها نفرت دارد. خلاصه اینطور بیانات تنها برای ایران تصویر بسیار منفی درست می‌کند. حداقل ۹۷۸ خبر در روزنامه‌های انگلیسی زبان در نقاط مختلف جهان در این مورد چاپ شده است. این هم برای ایران بد است و هم برای فلسطینیها. بنده خداها تمام تلاششان این است که بگویید با موجودیت اسراییل مشکل ندارند فقط می‌خواهند کرانه باختری اردن به آنها باز گردانده شود. اما با این نوع بالا بردن شعارها طرفداران اسراییل دلیل همیشگیشان برای اشغال کرانه باختری تکرار خواهند کرد که اسراییل به این سرزمینها برای دفاع از خود در مقابل کشورهای همسایه که کمر به نابودی اسراییل بسته‌اند نیاز دارد.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     9 نظر


نوشته نیما درباره آلودگی هوای تهران خواندنی است. بیشتر مردم زیاد اهمیتی به آلودگی هوا نمی‌دهند، می‌گویند انشاالله چیزی نمی‌شود. این انشاالله‌ها تا حالا بیش از صد نفر را در تهران در همین چند روز گذشته کشته است. اگر هم در دراز مدت فکری برای آلودگی نشود چندین سال از عمر متوسط تهرانی‌ها خواهد کاست. در مورد آلودگی هوا مشکل هم فرهنگی است و هم سیاسی. از اون جهت فرهنگی است که مردم تو ایران زیاد دوست ندارند که به مشکلات آینده فکر کنند یا حتی مشکلات الان شان را جدی بگیرند. این خودش را در وضعیت سوانح هوایی، زلزله و آلودگی هوا نشان می دهد. کشورهای دیگر جهان سومی هستند که چنین مشکلاتی دارند. مثلا مکزیکو سیتی مشکل آلودگی هوا را دارد یا پاکستان و بنگلادش مشکل شهرهای بسیار پرجمعیت. خیلی از این مشکلات راه حلهایی دارند که قبولشان برای مردم سنگین است. مثلا اینکه مردم سعی کنند در تهران بیشتر از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنند یا در قسمتهایی از شهر خانه‌‌ها به اجبار توسط دولت خریده بشود تا پارک یا اتوبان های بهتر ساخته بشوند و یا اینکه قیمت بنزین افزایش داده بشود.

برای حل مشکلات فراگیر جامعه به شرایط زیر نیاز است:
۱- مطبوعاتی که مدام مشکلات را به مردم یادآوری می‌کنند. در این زمینه مطبوعات حتی باید کمی مردم را بترسانند که اگر کاری نکنند خیلی ضرر می‌کنند.
۲- مسئولانی که خلاقیت و شجاعت لازم برای حل مشکلات را داشته باشند.
۳- در صورتی که مسئولان دولتی قادر به حل مشکلات نباشند مکانیزیمی برای مواخذه آنها وجود داشته باشد.
۴- مردم قادر باشند که در دادگاه‌‌ها مقامات مسئول یا دولت را مجبور به خسارت دهی کنند.
۵- مقامات دولتی متوجه شوند که ضرری که مردم می‌بینند به آنها هم ضرر می‌زند.
۶- مطبوعات و مردم موارد موفق را تشویق کنند.
تجربه حل مشکلات بنیادی در ایران همیشه بد نبوده است. برای مثال مشکل افزایش بی‌رویه جمعیت تا حد زیادی حل شده‌است. در این مورد فشار مردمی و مطبوعات نبود که منجر به وادار کردن دولت به ارائه راه حل‌هایی شد. بلکه این مقامات دولتی بودند که متوجه شدند اگر نرخ رشد جمعیت بالا سه درصد اول انقلاب ادامه پیدا کند کشور کاملا به هرج و مرج کشیده می‌شود. مسئولانی هم بودند که راه حلهای خلاقانه‌ای برای کنترل جمعیت ارايه کردند (مانند استفاده از خانه‌های بهداشت). متاسفانه در این مورد ما نام هیچ فردی را که پشت این پروژه‌ها بودند را نمی‌دانیم. ای کاش این آدم‌ها بیشتر از اینها در جامعه تشویق می‌شدند.

متاسفانه در مورد آلودگی هوا ضرر آنچنان مستقیمی به دولت وارد نمی‌شود (بجز بالا رفتن هزینه بیمارستانها). برای همین این به مردم بستگی دارد که می‌خواهند در این زمینه چه کار بکنند. حداقل کاری که مردم می‌توانند بکنند این باشد که شعار نمایندگان بعدی شورای شهر و مجلس (از تهران) حل مساله آلودگی هوای تهران باشد. روزنامه نگار های ستون اجتماعی روزنامه‌ها وظیفه سنگینی دارند. آنها باید داستانها آه و سوز داری در مورد کسانی که در اثر آلودگی هوا فوت کرده‌اند پیدا کنند و بنویسند تا مردم موضوع برایشان بیشتر تداعی پیدا‌کند.

م
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر

در پست قبلی‌ام به این اشاره کردم که تکذیب خشک وخالی سودی ندارد. در این مورد سقوط سی-۱۳۰ هم همینطور است. این شایعه که آیا خلبان دیگری از پرواز امتناع کرده تنها با تکذیب یک یا دو مقام مسئول مرتفع نمی‌شود. در اینجور موارد نیاز به شفافیت بسیار بیشتر است. اگر یادتان باشد بعد از یازده سپتامبر هم شایعه‌های زیادی بود در مورد اینکه چگونه آن حادثه اتفاق افتاد. اما با برگزاری کمیسیون کاوش یازده سپتامبر خیلی از این شایعات از میان رفت. این کمیته تحقیق که ترکیبی از آدم‌های سرشناس در آمریکا را داشت در حضور خبرنگاران، افراد مسئول همچون ماموران برج مراقبت، فرماندهی نیروی هوایی آمریکا و سازمان‌های امنیتی آمریکا را مورد سوال قرار داد. این کمیسیون حدود یک سال طول کشید و در آخر هم یک گزارش کلفتی ارایه کرد که جزییات واقعه را داشت. عملا دولت آمریکا بجای اینکه به هر کدام از آن شایعات تکذیبیه بدهد با برگزاری چنین کمیته‌ای خیلی از آن سئوالات را رفع کرد.
تکذیبیه خالی در بعضی موارد تاثیر منفی هم دارد. چون شایعه را به افراد بیشتری می‌رساند. باور تکذیبیه یک فرد در حالی که دلیلی ارایه نشده تنها به اعتماد ما به آن فرد بستگی دارد. از آنجا که مردم در ایران چندان اعتمادی در این مسایل به دولت ندارند در نتیجه چنین تکذیبیه هایی تنها به گسترده شدن ابعاد شایعه می‌انجامد و مردم می گویند تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     0 نظر
نمی‌دونم اخبار لبنان و سوریه رو دنبال می‌کنید یا نه. از موقعی که رفیق حریری رو ترور کردن هفت هشت نفر دیگه هم به سرنوشت اون دچار شدن بیشتر هم به روشهای مشابه. اینکه پشت این کارا کیه من نمی‌دونم. ممکن است همینطور که گفته می‌شه سوریه باشه یا ممکنه بعضی هاشون رو سوریه پشتشون باشه و بقیه‌شون رو کسای دیگه‌ای می‌کنن و می‌اندازن سر سوریه. از اونجا هم که دولت جورج بوش به سوریه گیر داده، هرچی میشه می‌اندازه تقصیر سوریه. حالا تو این وسط سوریه تنها کاری که میکنه پشت هم تکذیب می‌کنه. مثلا یکی از وزیراش گفته «سوریه نبوده چون در تاریخش ترور نکرده».

اگر تا حالا «مافیا» بازی کرده باشید می‌دونید که فقط تکذیب‌کردن هیچ فایده‌ای نداره. یعنی تکذیب خشک و خالی به وضعیتتون کمک نمی‌کنه. اگر کسی هم می‌خواد چیزی رو تکذیب کنه باید این کار رو فعالانه بکنه. مثلا می‌تواند سعی کنه که عیب و ایرادی تو شواهدی که بر علیهش داده میشه پیدا کنه. یعنی وقتی که می‌خواد تکذیب کنه بهتره که بگه به این دلیل و این دلیل من شواهدی که برعلیه من هست درست نیست.


یک تاکتیک دیگه برای فرار از اتهام متهم کردن یک نفر دیگه است (تو بازی مافیا این خوب کار میکنه). فقط باید این اتهام برای بقیه باور کردنی باشه. مثلا اینکه سوریه بیاد و آمریکا رو متهم بکنه که رفیق حریری رو کشته به جای نمی رسوندش چون احتمال اینکه بقیه اونو باور کنن کمه.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     0 نظر
مدتی بود که تصمیم داشتم که من هم یک وبلاگ فارسی داشته باشم. ولی از اون جایی که می خواستم مطالب وبلاگم دور موضوع خاصی باشد تامل کردم تا موضوع بدرد بخوری پیداکنم که من هم به سهم خودم با وبلاگستان فارسی سودی رسانده باشم.
در این وبلاگ من سعی خواهم کرد درباره رسانه‌ها بنویسم. همچنین درباره اینکه چگونه اخبار ایران در رسانه‌های غرب بازتاب دارد و نقش این پوششهای خبری در مسایل بین‌المللی و همچنین زندگی روزمره ایرانیان چیست.

از دیدن کار وبلاگ یک لیوان چای داغ که در مورد مسایل ساده اقتصادی می‌نویسد لذت میبرم. در مورد یک مطلب خاص نوشتن می‌تواند هم‌ برای خواننده جالب باشد و هم برای نویسنده آموزنده. سعی می‌کنم من هم در موردی که قول دادم بنویسم و زیاد به حاشیه نروم.

لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     0 نظر