دیشب فیلم «مردِ مرده راه میرود»
(Dead Man Walking) را دیدم. فیلمی است درباره ارتباط احساسی که بین یک راهبه زن و یک محکوم به اعدام بوجود میآید. فیلم بخوبی توانسته دیدگاههای مختلف مسیحیت نسبت به موضوع بخشش و انتقام را با داستان فیلم مخلوط کند و همزمان رویش موسیقی نصرتعلیخان را داشتهباشد. فیلم با این که سعی میکرد که انسان بودن فرد اعدامی (شان پن) را نشان دهد در همان حال جنایت هولناک او را هم نشان میداد که چگونه به دختری تجاوز می کند و او و دوست پسرش را میکشد. از آن فیلمهایی است که جنبههای مختلف قضیه را نشان میدهد و قضاوت را میگذارد بعهده بیننده. بنوعی این کار بیشترین تاثیرگذاری را بعد از فیلم میگذارد.
قضیه اعدام در آمریکا
هنوز مساله بحث انگیزی است. چیزی حدود ۶۵ درصد آمریکاییها طرفدارش هستند و برای همین بر خلاف بقیه کشورهای غربی در آمریکا هنوز اعدام انجام میشود. این آمریکا را بهمراه ایران و چین بعنوان یکی پراعدامترین کشورهای جهان کرده است (البته نه نسبت به جمعیت).
من مخالفت اصولی با اعدام ندارم. یعنی به این حرف که مخالفان اعدام میگویند که «کشتن کشتن است چه توسط قاتل چه توسط حکومت» باور چندانی ندارم. ولی از آن طرف به «یک چشم برای یک چشم» نیز باور ندارم. بنظرم هر دو بنوعی عقایدی افراطی هستند. کشتنی که یک قاتل از روی شهوت، طمع و یا حسادت انجام میدهد با کشتنی که پس از طی طریق قانونی و در جواب کار خود قاتل انجام میشود خیلی فرق دارند.
با اینحال دوست دارم که تعداد اعدام ها در جایی مثل ایران بسیار کمتر میشود. مثالا وقتی دو نفر چاقوکشی میکنند و یکی اتفاقی میزند و فرد دیگری را میکشد، قاتل سزاوار اعدام نیست. دو نفر که وارد دعوا چاقوکشی میشوند میدانند که ریسک بالایی هست که یکی از آنها کشته شود و عملا هردو در عمل شریکند و هردو هم از ابتدا به قتل عمد نکرده اند. تاجایی که میدانم این در آمریکا قتل عمد حساب نمیشود. اعدام دیوانهها هم درست نیست چون واضح است که دیوانه عمد کاری نمیتواند بکند. اگر دیوانهای کسی را بکشد دولت بیشتر مسئول است چون برایش کاری نکردهاست. اعدام بهر دلیلی بجز قتل عمد ثابت شده بنظرم درست نمیرسد. مثلا در مورد قاچاقچیان هرویین فرض این است که چنین اعدامهایی آنها را خواهد ترساند. ولی در عمل ترس ایجاد شده هنوز خیلی کمتر از جاذبه سود قاچاق است و تنها موجب میشود که در زمان دستگیری مقاومت بیشتری بکنند و سربازهای بیگناه بیشتری را بکشند. هر حالت لبه مرزی دیگری را هم بهتر است حبس ابد کرد تا اعدام (احتیاط مستحب). مثلا کسی که بدلیل عصبانیت لحظهای و بدون برنامه قبلی کسی را میکشد، موردش بیشتر به یک دیوانه لحظهای میماند ولی از آنجا که واقعا دیوانه نیست و مسئول اشتباهش است چیزی مانند حبس ابد مناسبش است.
در خیلی از کشورها که مجازات اعدام محدود یا ممنوع شده است با فشار روشنفکران و کلیسا بوده است (کلیسا کاتولیک مخالف اعدام است). از آن طرف، معمولا خود دولتها از اعدام بعنوان اهرم نشان دادن قدرتشان به ملتها لذت میبرند و راضی به از دست دادنش نیستند. مردم عادی هم جنبه انتقام قضیه را دوست دارند و همچنین فکر میکنند که اعدام بقیه بزهکاران را میترساند و جرایم را کم میکند که ظاهرا تحقیقات انجام شده در این مورد نشان داده که اینطور نیست.
اگر ادعا کردند دیوانه هستند چطور؟