وبلاگ نیمه فعال مهدی درباره‌ی تصویر ایران در رسانه‌های جهان
اعتصاب دفعه پیش راننده‌های اتوبوس تهران شاید اولین حرکت مردمی در بعد از انقلاب باشد که حکومت را مجبور کرد که عقب نشینی کند و امتیاز بدهد (چند نفر را از زندان آزاد کردند). چندتا از وبلاگر‌ها به خبرش لینک میدادند با نوشتن اینکه «یاد بگیرید». من هر بار که این جمله را می‌دیدم تنم می‌لرزید. می‌دانستم به همین دلیل، حکومت این حرکت را شدیدا سرکوب خواهد کرد که به مردم درس بدهد که از راننده اتوبوسها درس نگیرند.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     1 نظر
یک خانمی مشغول این است که جواب برای این سوال پیدا کند که چگونه ایرانیهای مقیم خارج می‌توانند به ایران کمک کنند. بعد از اتمام تحقیقش، جوابها را منتشر خواهد کرد. برای این تحقیقش از چندین نفر این سوالات را پرسیده است:

۱- چه کارهایی یک ایرانی بیرون از ایران می‌تواند بکند که به توسعه ایران کمک کند؟

۲- ایرانیهای خارج از ایران به چه امکانات ویژه‌ای دسترسی دارند که بتوانند با آنها به توسعه ایران کمک کنند؟


من اینروزها کمی در جواب به سوالات بالا کند‌ذهن شده‌ام. بیشترفکرم به این می‌رود که چه کنیم که ایران وضعش از این که هست خراب‌تر نشود. از آنجایی که باید جوابهای سوالهای بالا را بدهم، خوب است که شما یک کمکی بکنید و اگر چیزی بذهنتان رسید در قسمت نظرات بنویسید.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     4 نظر
حالا که دیروز صحبت از مقاله امید معماریان و حسین درخشان در روزنامه نیویورک تایمز کردم، خوب است که کمی از چاپ نظرات در روزنامه‌های آمریکایی بگویم. معمولا روزنامه‌های آمریکایی بخش نظرات را از بخش خبر بطور کامل می‌کنند و صفحات جدایی برای اینها تخصیص می‌دهند. معمولا صفحه یکی مانده به آخر صفحه عقاید یا نظرات است. مثلا در روزنامه‌‌های ایران لزوما اینطور نیست و داشتن مقالات نظرات و خبر در یک صفحه چیز معمولی است(تا زمانی که برای خواننده مشخص باشد که کدام خبر است و کدام نظر این کار سلیقه‌ای است و ایرادی ندارد).

چهار نوع مقاله در روزنامه‌ها چاپ می‌شوند:

۱- ستون‌های ثابت:‌ معمولا روزنامه‌ها چند ستون نویس «columnist» دارند که هر روز برای روزنامه چند مقاله بنویسند. بیشتر روزنامه‌ها اینها را «عمودی» چاپ می‌کنند. ستون‌نویسهای ثابت روزنامه‌‌های معتبر آمریکا قدرت زیادی در شکل گیری افکار عمومی دارند. افراد روشنفکر آمریکا معمولا اسم ستون‌نویسهای روزنامه‌های معروف مثل نیویورک‌ تایمز و واشینگتون پست را می‌دانند.


۲- مقالات مدعو یا دریافتی:‌ این نظرات توسط متخصصین یا آدمهای جالب خارج «contributers» از روزنامه نوشته می‌شود. معمولا این مقاله‌ها عرض بیشتری دارند و می‌شود آنها را به این طریق از مقاله‌های ستون نویسها تشخیص داد. همینطور در زیر این نوع مقالات شغل نویسنده که نشاندهنده صلاحیتش برای نوشته‌اش است، نوشته می‌شود. شانس اینکه یک آدم عادی با فرستادن مقاله در روزنامه‌‌های بزرگ آمریکا مقاله چاپ کند تقریبا صفر است.


۳- سرمقاله: روزنامه ها یک یا چند سرمقاله یا ‌editorial دارند. سرمقاله در آمریکا نظر روزنامه را ابراز می‌کند و بهمین دلیل بدون اسم نویسنده است. بر خلاف روزنامه‌های ایران که سرمقاله‌ها بیشتر تحلیلی هستند با یک پند نهفته،‌ در روزنامه‌های آمریکایی سرمقاله‌ها خیلی محکم و کوتاه هستند و صریحا درخواست مشخصی ( اکثرا از دولت) دارند(به سرمقاله شرق و سرمقاله نیویورک تایمز نگاه کنید).


۴- نظرات خوانندگان: نظرات خوانندگان «letters» معمولا یکی دو پاراگراف و در جواب به مقالات روزنامه است.


تمییز قایل شدن بین سرمقاله، مقالات ستون‌نویسها و مقالات توسط افراد خارج روزنامه خیلی مهم است. «سرمقاله» نظر رسمی روزنامه است و خط مشی رسمی روزنامه را مشخص می‌کند. مثلا اینکه یک روزنامه دست لیبرال است یا دست راستی کم و بیش از سرمقاله‌هایش معلوم می‌شود. از طرف دیگر مقالاتی که توسط افراد خارج از روزنامه چاپ می‌شوند نظر روزنامه نیستند. روزنامه‌های درست حسابی مثل نیویورک‌ تایمز سعی می‌کنند که از گرایشهای مختلفی مقاله چاپ کنند. چاپ اینگونه مقالات بیشتر به این معنی است که یک چنین نقطه نظری هم هست قضاوت با شمای خواننده. از آن طرف مقالات ستون‌نویسهای روزنامه تا حدی به روزنامه ربط دارند چون بالاخره روزنامه نویسنده‌هایشان را استخدام کرده‌است. با اینحال نظر روزنامه نیستند. مثلا در مورد جنگ عراق، یکی از ستون‌نویسها نیویورک تایمز، توماس فریدمن،‌ حامی جنگ و دیگری، مارون دائد، شدیدا مخالف جنگ بود.

دفعه بعد که مقاله‌ای در یک روزنامه خوانید که خونتان را بجوش آورد و به تمام مقدساتتان توهین شد، قبل از اینکه فریاد «وامحمدا» سر بدهید، ببینید که مقاله در کدام قسمت چاپ شده است. اگر در قسمت نظرات خوانندگان است بهتر است بروید آب قند بخورید. اگر توسط کسی خارج از روزنامه چاپ نوشته شده بهتر است بیشتر به نویسنده فحش بدهید تا روزنامه(ایمیل کم خرجترین راه فحش دادن است). اگر مقاله توسط یک ستون‌نویس ثابت روزنامه نوشته شده، می‌توانید به روزنامه زنگ بزنید و با لحن خیلی عصبانی بگویید که اگر آن ستون‌ آن نویسنده حذف نشود، دیگر آن روزنامه را نخواهید خرید. اگر مقاله توهین‌آمیز سرمقاله بود، بهتر است که دیگر آن روزنامه را نخرید و خودتان را اینقدر ناراحت نکنید.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     1 نظر
امروز حسین درخشان یک مقاله تو نیویورک تایمز چاپ کرده بود،‌ دو هفته پیش هم امید معماریان یک مقاله در نیویورک تایمز منتشر کرده بود. این مقالات در صفحه یکی مانده به آخر نیویورک تایمز چاپ شده‌ اند که مختص مقالات نظرات و عقاید ‌«opinion» است. چاپ مقاله در نیویورک تایمز برای روزنامه‌ نگاران یا روشنفکران در آمریکا افتخار مهمی است. اگر حسین و امید را از نزدیک می‌شناسیدشان حتما بهشان تبریک بگویید چون الان حداقل به اندازه خرید اولین ماشینشان خوشحال هستند.

حسین و امید به نسل ایرانیها جدیدی تعلق دارند که بزرگ شده بعد از انقلاب هستند و با تجربه کار روزنامه‌نگاری در زمان ماجراهای دوم خرداد، از ایران بیرون آمدند. اینکه این نسل جدید بتواند با حرف خود تاثیری روی سیاستهایی که درباره ایران گرفته می‌شود تاثیر بگذارد امر مفیدی است. از نسل قبلی کسانی مثل شیرین‌عبادی یا عباس‌میلانی مقاله‌هایی در روزنامه‌های آمریکا مقاله چاپ می‌کنند،‌ که آنها هم به این کمک می‌کنند که حرف مردم ایران در این هیاهوی بحران هسته‌ای گم نشود.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
یکی از دوستانم از شهر زیبای «پراویدنس» این نوشته را برایم ایمیل کرده ‌است:


یه نکته ای که بد نیست بهش اشاره کنی اینه که کشورهایی مثل هند و چین که ما به رای شون داریم اطمینان می کنیم نیازهای دیگه ای غیر از نفت هم دارن. یه خبری بود امروز تو واشنگتن پست (از رویتر) که آمریکا به هند گفته که اگه هند به نفع ایران رای بده، این قولی که بعد از سی سال به هند داده برای همکاری هسته ای ممکنه منقضی بشه.

خیلی از قرار و مدارهای سیاسی دنیا پشت پرده و با این جور قول هاست. فقط کافیه که هند و چین و روسیه یه چیزی بهشون پیشنهاد بشه که از نفت ایران با ارزش تر باشه براشون و تمت!
مثلا روسیه نیاز به اجازه بین المللی داره برای سرکوب شورشی های داخلی و چشم پوشی از بیشتر دور شدن از دموکراسی دولت پوتین. هند همکاری هسته ای می خواد با غرب و به تکنولوژی پیشرفته تر الکترونیکی نیاز داره. چین هم که کم خواسته و نیاز نداره. یه راه حل ابتدایی برای آمریکا که به ذهن من می رسه اینه که به شرکت های نفتی اروپایی که می خوان با ایران قرارداد ببندند اجازه فعالیت در عراق بده و صادرات نفت عراق رو بیشتر کنه که هند و چین تشنه نفت خیلی از تحریم ایران ضرر نکنن. در هر صورت دور زدن ایران می تونه خیلی کم خرج تر از چیزی باشه که به نظر می آد. دولت ایران واقعا داره فقط با یک کارت، پوکر بازی می کنه و نمی دونم تا کی با حرف های بی سر و ته زدن می شه کشورهای دیگه رو منتظر نگه داشت. (لاریجانی گفته بود که قدرت ایران در مذاکرات اینه که اروپایی ها نمی فهمند ما چی می گیم!)


شما نظرتان چیست؟ بنظر شما آمریکا چه نوع اهرمهایی برای فشار به کشورهای چین و هند دارد؟
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     1 نظر
هر از گاهی با یک نفر از یک کشور غریب و ناآشنا (مثلا نیجریه یا بلغارستان) برخورد می‌کنم. برای اینکه مثل آمریکایی‌هایی که فکر می‌کنند همه مسلمانها عربی صحبت می‌کنند نباشم،‌ می‌روم و اطلاعات خیلی ابتدایی آن کشور را از وبسایت سی‌آی‌اِی و یا ویکی‌پیدیا‌ نگاه می‌کنم که حداقل در مورد اسم پایتخت و اینکه کشورِ تو غرب یا شرق آفریقاست اشتباه نکنم. متاسفانه این وبسایتها نمی‌گویند که مثلا اگر به فلان کشور بروید، مردم جیبتان را می‌زنند یا خودتان را. یا اینکه بهتان نمی‌گویند که مثلا عربستان با ایران قابل مقایسه نیست، چون تو یکی خانمها نمی‌توانند رانندگی بکنند ولی در دیگری خانمها نمی‌توانند موتورسواری بکنند.

برای این نوع اطلاعات دنبال وبلاگهایی می‌گردم که بوسیله «بَک پَکِرها» نوشته می‌شوند. اینها معمولا جوانهای دنیاگردی هستند که با اتوبوس یا دوچرخه و با کمترین هزینه اینور آنور می‌روند و درباره این کشورها می‌نویسند. این جهانگردها بشما می‌گویند که اگر بطور اتفاقی در روز عید قربان داشتید در پاکستان تو جاده می‌رفتید ممکن است صحنه‌ای ببینید که دراکولا هم با دیدنش «کَفِش بِبّره»(اینهم بلاگش).

یا مثلا تو ایران ممکنه نصفه شب سه تا سبیل کلفت بخواهند بیایند تو اتاقتان چون که صاحب مسافرخانه برای چند تومان پول بیشتر اتاق مشترک سه تا سبیل کلفت را زمانی که در اتاقشان نبوده‌اند خالی کرده و بشما داده است و این جوانها شب عطشناک از کار برگشته و شما را با شورت و زیر پیراهن در اتاق خالی پیدا می‌کنند. همینطور می‌فهمید که عشق و حال جوادی تو کشوری مثل ایران معنیش چیه.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     0 نظر
اینروزها بحث اینکه با ایران چه باید کرد در وبلاگهای آمریکا خیلی داغ است. بر طبق وبسایت تکنوراتی که اطلاعات آماری راجع به وبلاگها هم می‌دهد، «ایران» جز ده کلمه بالایی بوده است که در وبلاگها استفاده شده است. حالا من سعی می‌کنم یک لیستی از بحثهایی که می‌شود را اینجا بیاورم تا ببییند دامنه بحثها چیست. سعی می‌کنم از وبلاگهای خیلی پرطرفدار انگلیسی زبان لینک جمع کنم. سعی می‌کنم حرفشان را در دو جمله خلاصه کنم بنابراین لزوما دقیق نخواهم بود:

«جفری لوییس» با حساب و کتاب دلیل می‌آورد که ایران تا سلاح هسته‌ای حداقل ده‌ سال فاصله دارد و همینطور نتایج منفی حمله هوایی را بررسی ‌می‌کند. حرفش این است که آمریکا بهتر است فعلا به دیپلماسی بچسبد.

«توماس هلسنگر» در یک وبسایت نئوکانی استدلال می‌کند که باید به ایران تهاجم زمینی شود و می‌گوید که هزینه اینکار از هزینه نکردنش کمتر است. می‌گوید اگر حکومت ایران سلاح هسته‌ای بدست بیاورد بدلیل مصونیت بدست آمده عملیاتهای تروریستی و مداخلاتش در جاهای دیگر خاورمیانه را شدیدا گسترش خواهد داد.

«مَتِئو یگلِسیاس» که بلاگر طرفدار حزب دموکرات است و روزنامه‌نگار هم هست در جواب کسانی که می‌گویند ایران با بدست آوردن سلاح هسته‌ای به کارهای تروریستی توسعه خواهد بخشید،‌‌ می‌گوید این معلوم نیست ولی حمله هوایی به ایران حتما به چنین مساله‌ای منجر خواهد شد. همینطور او بحث می‌کند که سیاست دموکراتها نسبت به ایران باید چه باشد.

«نوام شیبر» از مجله اینترنتی «تی‌ان‌آر» می‌گوید که دموکراتها باید در مورد ایران به سمت راست پریزیدنت بوش بروند. صحبتهای تند هیلری کلینتون در مورد ایران،‌ می‌تواند گواهی باشد که دموکراتها در مورد ایران لزوما مثل مورد عراق ضد جنگ نخواهند بود.

»بردفورد پلامر» می‌گوید در مورد تحریمهای علیه ایران با دقت فکر بکنیم و به مقاله شیرین عبادی در لوس‌آنجلس تایمز اشاره می‌کند.
ش
این دو مقاله هم از میان مقالات روزنامه‌ها و مجله ها زیاد راجع بهشان بحث شده است:

یکی توسط «دیوید هنسون» یک نئوکان معروف است که در انستیتو هوور استفورد کار می‌کند. او بجایی اینکه از ابتدای مقاله، حمله ایران تشویق کند سعی می‌کند که نشان دهد گزینه‌های دیگر پیش روی آمریکا پرهزینه تر هستند.

یکی دیگر هم توسط «چارلز کراتامر» که ستون‌نویس روزنامه مهم آمریکایی واشینگتون‌پست است و از طرفدارهای سرسخت اسراییل است. او می‌گوید اروپاییها با مذاکراتشان با ایران فقط وقت آمریکا را تلف کردند. می‌گوید تحریمهایی بجز تحریم نفتی تاثیری روی ایران نخواهد گذاشت. و تلویحا می‌گوید که تنها راه حمله هوایی به ایران است.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
چند روزی بود که می‌دیدم که لینک وبلاگم همیشه بالاهای بلاگرولینگ مردم است. فکر می‌کردم که یا احتمالا بلاگستان خوابش برده است یا که بلاگرولینگ از من خوشش آمده و بهم ارفاق میکند. است. تا اینکه امروز دیدم فرنگوپولیس داره فحش می‌ده:
پ.ن. آقا الکی پینگ نکن جان مادرت. من خودم هی می یام ببینم چی اینجا جدیده، می بینم همون پست قبلیه نا امید می شم. اعصاب نداریم این روزها. ترا به خدا ول کن برادر

منم نمی‌دانم چرا بخودم گرفتم و یک نگاهی به تاریخ آپدیت شدن جایم تو بلاگرولینگم انداختم و دیدم که سوتی دادم. با هربار ادیت کوچولوی نوشته‌های قبلیم می‌رفتم بالا صدر جدول بلاگرولینگ.

حالا کسی می‌تواند بهم بگوید که چطور می‌شود که جلوی پینگ شدن weblogs.com را بواسطه ادیت کردن پست‌های قبلی گرفت؟


اگر این خوانید را و نمی‌دانید بلاگرولینگ چیه زیاد خودتان را نگران نکنید.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     3 نظر
تفاوت اصلی آدم ها معمولا این نیست که برای سوالهای مختلف جوابهایی مختلف دارند بلکه بیشتر در این است که چه نوع سوالهایی می‌پرسند. در جریان بحران هسته‌ای ایران و غرب هم واقعا چیزی را که بیشتر ایرانیها را جدا می‌کند نوع سوالهایی است که برایشان مهم است و نه جوابهایشان.

من دو دسته سوالهایی را در که در مورد مساله هسته‌ای ایران توسط ایرانیان مطرح می‌شود را می‌نویسم:
نوع اول: سوالهای «مَگری»
۱- مگر پاکستان، هند و اسراییل سلاح هسته‌ای ندارند چرا ایران نداشته باشد؟
۲ - مگر اسراییل سلاح هسته‌ای ندارد، چرا آمریکا بجای اسراییل سراغ ایران نمی‌رود؟
۳- مگر ایران تحت قانون ان‌پی‌تی اجازه تولید سوخت هسته‌ای ندارد،‌ پس چرا غرب اینقدر به ایران فشار می‌آورد؟
۴- اگر ایران سوخت هسته‌ای تولید نکند، اینهمه سرمایه‌گذاری چه میشود؟ (ترجمه مگری: مگر ایران اینهمه در سوخت‌ هسته‌ای سرمایه گذاری نکرده، حالا سوخت تولید نکنیم؟)

نوع دوم: سوالهای «غیر مگری»
۱- آیا بحران هسته‌ای به افزایش امنیت ایران‌ می‌انجامد یا نه؟
۲- چه نوع تاثیری برخورد ایران با غرب روی اقتصاد ایران می‌گذارد؟
۳ - اگر ایران بدلیل این بحران منزوی شود چه تاثیری روی توسعه علمی ایران گذاشته می‌شود؟
۴- اگر ایران توانایی سلاح هسته‌ای پیدا کند، روند رشد دموکراسی در ایران چه تاثیری خواهد پذیرفت؟

ما همه‌مان آدمهایی که سوالهایی از نوع اول یا نوع دوم می‌کنند می‌شناسیم. حتی خودمان هم ممکن است بعضی مواقع نوع «مگری» فکر کنیم و بعضی مواقع نوع «غیر مگری». در ایران، نسبت کسانی که سوالهای نوع اولی می‌کنند نسبت به نوع دومی بسیار بیشتر است. حتی درمیان ایرانیها در آمریکا هم طرز تفکر نوع اولی کم نیست‌ (پادکست امیر را که آدم دلسوزی نسبت به ایران است را گوش کنید). از آنطرف کسی همچون دگتر احمد شیرزاد تمام تلاشش در ایران این است که بگوید که اجازه بدهید کمی هم سوالهای نوع دوم بکنیم. احمد زیدآبادی هم که شدیدا نگران وضعیت ایران است سعی در پرسیدن سوالهای نوع دومی دارد.

من احساسم این است که تفاوت سوال کردن خیلی بنیادی است و فقط به مسایل سیاسی مربوط نمی‌شود. آدمهایی که مشخصا دیدگاههای نوع اولی دارند معمولا تا حد زیادی ایده آلیست هستند و برایشان عدالت مساله بسیار مهمی است. برایشان حق مساله مهمی است. همچنین معمولا سوالها را برای دانستن نمی‌پرسند بلکه برای قانع کردن شنونده می‌پرسند. «مگر» هم نوعی بی‌عدالتی را به رخ شنونده می‌کشد و برای همین در این سوالها نهفته است. از طرف دیگر افرادی که سوالهای نوع دوم را می‌پرسند ناعدالتی دنیای بیرون برایشان عجیب نیست. برایشان بیشتر این مهم است که در شرایط حاضر چه می‌توانند بکنند که بهترین نتیجه حاصل بشوند. در خیلی مواقع بدنبال جوابهای تحلیلی هستند.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     4 نظر
خواندن این خبر برای کسانی که فکر می‌کنند که آمریکا توسط یهودیها اداره می‌شود، مفید است. یک مامور پنتاگون که اسرار دولتی آمریکا را به یک دیپلمات اسراییلی و دو فرد از لابی اسراییلی داده بود، به دوازده سال زندان محکوم شد.

این یکی از اون خبرهایی است که برای بهم ریختن مدل فکری آدمهایی که سیاه و سفید فکر می‌کنند خوب است. برای اینطور مدل ذهنی تفاوتی بین «نفوذ داشتن» و «اداره کردن» نیست و خوب اگر یهودیان آمریکا را کنترل می‌کنند دیگر زندانی شدن یک طرفدار اسراییل بدلیل قانون شکنی نمی‌تواند اتفاق بیافتد.

واقعیت این است که یهودیهای ناسیونالیست (البته برای اسراییل) آمریکایی نفوذ قابل توجهی در تبیین سیاستهای خارجی آمریکا در خصوص خاورمیانه دارند، ولی این هرگز به این معنی نیست که آمریکا را کنترل می‌کنند. اگر می‌کردند که دیگر نیازی به چنین قانون شکنی‌ها و دردسر‌هایی نبود. در این مورد خاص «لری فرانکلین» که در پنتاگون روی پرونده ایران کار می‌کرده و نگران بوده که در قسمتی دیگر از دولت آمریکا فعالیتهایی در جهت بهبود روابط در حال صورت گرفتن است (سال ۲۰۰۳ نه الان)، بطور غیر قانونی اطلاعاتی سری در اختیار لابی اسراییلی قرار داده که منجر به سوق دادن دولت آمریکا به برخورد تندتر با ایران بشود.

آمریکا از اسراییل بسیار حمایت می‌کند. از میان دلایلی متعددی که برای این امر وجود دارند، ایرانیان عموما وزن بسیار بیشتری به نفوذ یهودیها در آمریکا می‌دهند که گمراه کننده است. چند دلیل اصلی حمایت آمریکا از اسراییل را اینجا می نویسم:

۱) اسراییل حداکثر سعی خود را می‌کند که سیاستهایش در راستای منافع آمریکا باشد و نه در تعارض آن. آمریکا همیشه بدنبال این است که کشورهای نفت‌خیز خاورمیانه را کنترل کند. برای همین نیاز به کشورهای قابل اطمینان در منطقه دارد.
۲) فعالیت گسترده یهودیان ناسیونالیست در حمایت از اسراییل در آمریکا.
۳) دموکراتیک بودن اسراییل.
۴) مساله تاریخی و دینی: اینکه آمریکا بطور تاریخی خود را منجی یهودیان از دست هیتلر می‌داند باعث می‌‌شود که آمریکا به اسراییل دید پدر و فرزندی داشته باشد. همینطور برای بعضی از مسیحیها تندرو اسراییل از نظر مقدس بودن مهم است.

مورد اول با اختلاف زیادی مهمترین مورد است. اگر به کشورهای دیگر نگاه کنیم مشابه این قضیه را خواهیم دید. مثلا به ترکیه نگاه کنید. ترکیه تا چند سال پیش در موارد ۲ و ۳ نوع خودش خیلی ضعیف بود. اما همیشه از حمایت جدی آمریکا برخوردار بوده است. تنها بدین دلیل که منافعش را با منافع آمریکا هماهنگ کرده است. البته نداشتن موارد دیگر بالاخره تاثیر منفی دارد.

همینطور اگر مورد اول برقرار نباشد بقیه موارد کارساز نیستند. اگر روزی در کنیسه های اسراییل شعار مرگ بر آمریکا داده شود یا توسط رهبران اسراییل حرفهای ضد آمریکایی زده شود،‌ اگر تمام یهودیهای آمریکا هم جمع شوند و صبح تا شب هم برای حفظ رابطه خوب آمریکا و اسراییل کار کنند به هیچ جایی نخواهند رسید.


حالا چرا برداشتی که دلیل حمایت آمریکا از اسراییل را به قدرت یهودیان در آمریکا خلاصه می‌کند گمراه کننده است؟
به نظر شما دلایل دیگر نزدیکی آمریکا و اسراییل چه هستند؟
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     3 نظر
تو آمریکا تعداد خانمها در مقطع دوره دکترا پایین است. همچنین در علوم پایه تعداد اساتید زن بسیار پایین است. برای همین خانمهایی که در این رشته‌ها موفقند سعی می‌کنند که خانمهای بیشتری را به این رشته‌ها علاقه‌مند کنند. کلا هر وقت که تعداد یک گروهی کم می‌شود، تبعیض هم بر علیه آنها زیاد می‌شود. برای همین یک راه مبارزه با تبعیض‌ها افزایش تعداد است.

در همین راستا این وبسایت خیلی جالب را دیدم که خیلی روش کار شده ‌است و می‌خواهد با روایت کردن داستان زندگی زنان موفق علم، دختران مدرسه‌ای را به این رشته‌ها علاقه‌مند کنند. این وبسایت را آکادمی علم آمریکا درست کرده است و زندگی ده زن را می‌گوید. مثلا یکی از آنها خانم «سیندیا بریزیل» است که یک روباتی درست کرده که قیافه می‌گیرد و به قیافه آدمها عکس‌العمل نشان می‌دهد. در مورد خانواده و تفریحات هم چیزهایی نوشته است.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
برنامه جدید رادیو هفتگی را از دست ندهید.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     1 نظر
January 19, 2006
این فوتبال بد چیزیه!‌ کشورها براش هر نوع کاری می‌کنند. ام‌القرای اسلام، عربستان سعودی، به این تن داده است که خانمهای سوئدی و عربستانی بتوانند وارد ورزشگاه بشوند. چند روز پیش پرسپولیس به سراغ بازی با بایرن‌ مونیخ رفت، هر چند که بایرن مونیخی‌ها بطور توهین آمیزی حاضر نشدند که یک شب هم در ایران بخوابند.

برای همین تعجب نمی‌کنم که سی‌ان‌ان نظرسنجی اینترنتی می‌کند که آیا باید ایران را به جام جهانی راه داد یا نه.
خوشبختانه ملت «غیور» ایران این ترفند «استکبار جهانی» را با رای دادند فعال خود دفع کردند (هشتاد درصد مخالف).
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     0 نظر
January 18, 2006
بعد از یک ساعت ور رفتن با قالب وبلاگم بالاخره مشکل سمت چپ رفتن مطالب را در اینترنت اکسپلورر درست کردم. از دوست عزیزم نیما تشکر می‌کنم که با فرستادن عکس وبلاگم بهم «ثابت» کرد که قالب وبلاگم مشکل دارد.

اگر شما هم این مشکل را دارید اینجا را بخوانید.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     0 نظر
ایران در تمام مذاکراتش با اروپا مخفی کاری می‌کرد و هیچ وقت نمی‌شد که از طرف ایرانی شنید چه چیزی در حال مذاکره است. همیشه این طرف اروپایی بود که به خبرنگاران جزییات بحث را می‌گفت یا از طریق درز خبر به روزنامه‌ها روشن می‌کرد چه خبر است. مثال روشنش قضیه پیشنهاد غنی سازی در خاک روسیه بود که وقتی خبرش در روزنامه‌های اروپایی در آمد، ایران تا دو هفته قضیه را نفی می کرد و می‌گفت چنین پیشنهادی وجود ندارد.

نتیجه این مخفی کاری‌ها طرف ایرانی این شد که اروپایی‌ها ادعا می‌کنند در تابستان گذشته پیشنهاد بسیار خوبی به ایران داده‌اند در قبال اینکه ایران غنی سازی را متوقف کند و ایران آنرا قبول نکرده است. چون ایران هم چیزی نمی‌گوید نتیجه این شده که همه حرف طرف اروپایی را باور کرده اند و در نتیجه با اطمینان قاطع می گویند ایران بدنبال سلاح اتمی است، چون اگر نبود این پیشنهاد را قبول می‌کرد. در حالی که وقتی متن درز پیدا کرده‌ی این پیشنهاد را می‌بینید، متوجه می‌شوید که اروپایی‌ها توقف غنی‌سازی و امضای پیمان الحاقی ان پی تی را خواسته‌اند ولی در قبال آن تنها چند وعده و وعید نامشخص به ایران داده‌اند.

اگر طرف ایرانی مخفی کاری نمی‌کرد و بطور آشکار جزییات را می‌گفت،‌ حداقل قضیه این می‌شد که بقیه دنیا بر این باور نمی‌رسید که اروپا همه چیز به ایران داد و ایران آنرا قبول نکرد. (واقعیتش من هم تا این متن پیشنهاد را ندیده بودم بر این باور بودم و الان می‌بینم که پیشنهاد اروپا چندان چیزی نداشته ‌است. اما با تمام این احوال بر این باورم که قبول این قرارداد ایران را از خطر جنگ نجات می‌داد و با سیاستی درست می‌توانست ایران را در مسیر بهتری قرار دهد. )

بلای مشابهی سر «یاسر عرفات» آمد. بعد از آنکه مذاکرات عرفات و اهود بَرَک تحت هدایت کلینتون در سال ۲۰۰۰ به نتیجه نرسید. اسراییل شایع کرد که اهود برک، حاضر شده‌بود که ۹۸ درصد کرانه باختری را به عرفات بدهد و عرفات زیر بار نرفت. واقعیت این بود که اسراییل می‌خواست بیت‌المقدس را برای خود نگه دارد و می‌خواست تمام مرزهای کرانه باختری را خودش کنترل کند. نتیجه این شد که الان اکثر مردم مطلع دنیا فکر می‌کنند که فلسطینیها بدنبال صلح نیستند چون اگر بودند پیشنهاد دست و دلبازانه «اهود برک» را قبول می‌کردند. ( در این مورد هم من بر این باورم که عرفات اشتباه کرد که این پیشنهاد را قبول نکرد. متاسفانه در آخر کار چیزی که به فلسطینیها تحمیل خواهد شد بسیار بدتر از پیشنهاد «اهود برک» است).

اینکه منشا اینگونه مخفی‌کاریها کجاست هم خواهم نوشت.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
تو جمهوریخواهان کنگره آمریکا یک نفر است که هر از گاهی به همکارانش می‌گوید که در مورد ایران اینقدر تند نروند. ولی او هم اخیرا بدلیل فساد مالی در وضع بدی افتاده است. «باب نی» نماینده‌ای است که قبل از انقلاب در ایران زندگی کرده و انگلیسی تدریس می‌کرده‌است. تنها نماینده کنگره هم هست که فارسی بلد است . در زمان خاتمی،‌ به نزدیک شدن آمریکا و ایران کمک می‌کرده است، هرچند بیشتر آن تلاشها بدلیل مخالفت آیت‌الله خامنه‌ای با برقراری ارتباط ایران و آمریکا بجایی نرسید. در عین حال، «باب نی» از جنبش دانشجویی در ایران هم با انتشار بیانیه‌هایی حمایت کرده است. زمانی سعی کرد که دولت آمریکا اجازه فروش قطعات هواپیما به ایران را بدهد که می‌توانست از مرگ مردم در سوانح هوایی ایران بکاهد . الان همین کارش را مخالفانش بر علیه‌اش استفاده می‌کنند و او را متهم به خیانت به آمریکا و همکاری با ایران می‌کنند. هرچند که این اتهام مضحکی است، اما بدلیل اتهام فساد مالی «باب نی» قادر به پاسخ نخواهد بود.


اتهام فساد مالی‌اش بخاطر این است که از یک لابی‌گر بنام «آبرامف» پول گرفته و توسط او به سفرهای تجمللی مجانی برده شده است. آبرامف یک لابی‌گر گران قیمت و با نفوذ در واشینگتون بوده که الان بدلیل چند فقره کار غیر قانونی گرفتار آمده است. آبرامف در همه زمینه‌ای از شرکتها پول می‌گرفته و سعی می‌کرده با رشوه دادن به نمایندگان کنگره قوانین سودآوری برای آنها به تصویب برساند. آبرامف از طرفداران دست راستیهای افراطی اسراییلی هم محسوب می‌شده و ظاهرا حتی برای یک شهرک یهودی نشین در کرانه باختری دوربین برای نصب روی تفنگ برای زدن فلسطینیها خریده است.

این داستان چند نکته دارد:
۱) کسانی که با کشوری انس فرهنگی و یا فامیلی دارند،‌‌ هر از گاهی هم که شده ممکن است به نفع ملت آن کشور کار بکنند.

۲) سیاست پدر و مادر ندارد: کسی که از نزدیکی آمریکا به ایران حمایت کرده است می‌تواند برای کار دیگری از یکی از سر سخت ترین طرفداران اسراییل رشوه بگیرد.

۳) کسانی مثل آبرامف تنها بدلیل اینکه به یک عده آدم دسترسی دارند پولهای هنگفت در می‌آورند.

۴)‌ ایران کم کم همین یکی دو نماینده کنگره‌ای را هم که بنوعی هوای ایران (نه بمعنی حکومت بلکه بمعنی منافع مردم ایران)‌ را داشته‌اند را دارد از دست می‌دهد.

۵)‌ هزینه حمایت کردن ایران برای نمایندگان کنگره بالاست. رشوه گرفتن بخودی خودش قانون‌شکنی است و وقتی کلمه ایران بهر نحوی وارد همان پارگراف خبر می‌شود، تبدیل می‌شود به خیانت یا حمایت از تروریست.


۶)‌ کلمه ایران و تروریست تقریبا در ادبیات روزنامه‌ای آمریکا یکی است. اینکه بنویسند یکی برای ایران کار می‌کند تقریبا
مثل این است که بنویسند که برای تروریستها کار می‌کند.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
January 15, 2006
قدرت مداران جهان در حال بحث اند که چه بلایی سر ایران بیاورند. روزنامه‌ای در آمریکا نیست که باز کنید و چیزی از توصیف هیولای ایران در آن نوشته‌باشند. تبلیغات بر علیه ایران گوش فلک را کر کرده است.

حال وبلاگ نویسان ایرانی در حال صحبت از گل و سنبل اند. دماسنج را ببینید. از پرطرفدارترین بیست لینک وبلاگستان فارسی هیچ کدام راجع به چاهی نیست که ایران در حال افتادن به آن است.

فکر کنم فرض این دوستان این است که تاثیری با وبلاگشان روی عاقبتی که در انتظار است ندارند،‌ پس چه بهتر به تفریح و زندگی روزمره خود بپردازند. شما چه فکر می‌کنید؟
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
اگر می‌خواهید دستتون بیاد که ملت دارند در مورد ایران چی می‌گویند بد نیست هر از گاهی تکنوراتیی را چک کنید و دنبال کلمه ایران بگردید. تکنوراتی وبلاگهایی را که در مورد ایران اخیرا مطلبی نوشته‌اند نشان می‌دهد. معمولا می‌شود از روی آنها فهمید که تاثیر اخبار ایران چقدر است. برای اینکه چقدر خبر درباره ایران هست،‌ گوگل نیوز نشاندهنده خوبی است.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     0 نظر
January 13, 2006
این نوشته‌ای که حامد قدوسی درباره حسین درخشان نوشته، روح «انحصارگرانه» دارد که به آن خواهم پرداخت. خلاصه کلام حامد درباره حسین این است که حسین در مورد خیلی چیزها حرفهای سطحی می‌زند و تخصصی ندارد بنابراین کسی او را جدی نمی‌گیرد.

بگذارید حسین درخشان را از این گزاره کنار بگذاریم و به حرف حامد و نتایج آن دقت کنیم. حامد حرفش این است که افراد نباید خارج از تخصص خود صحبت کنند (بند سه نوشته‌اش را بخوانید). به نظر حامد چیزهایی هستند که به شما ربط ندارند و نباید راجع به آنها نظر بدهید. اگر این نوع فکر حامد در جامعه حاکم شود (نه لزوما بطور قانونی بلکه بعنوان هنجار اجتماعی)،‌ می‌تواند عواقب بدی بهمراه داشته باشد.


۱) روح غیر دموکراتیک: این حرف حامد روحی غیر دموکراتیک دارد. نمی‌توان از همان ابتدا آدمها را محدود به تخصص‌شان کرد. این منجر به این می‌شود که در مواردی بقیه افراد جامعه هیچ نقشی در تصمیم گیریها نداشته باشند. مثلا نوع برداشت حکومت از اسلام و مسایل فقهی در زندگی روزمره ایرانیان تاثیر جدی دارد ولی کسی از مردم عادی نمی‌تواند بگوید فلان مساله فقهی مشکل دارد تنها بدلیل اینکه تخصص روحانیون را ندارد.

۲) متخصصین همیشه بهترین نیستند: مخصوصا در مسایل اجتماعی و سیاسی بدلیل پیچیدگی موضوعات و عدم وجود مبانی ریاضی که علوم دقیق از آنها بر‌خوردارند،‌ نباید برای متخصصین این رشته‌ها همان اولویتی را قایل شد که ما برای یک فیزیکدان یا پزشک در رشته شان قایل می‌شویم. در مسایل اجتماعی ممکن است راه حلها از افکار کسانی بیرون بیاید که متخصص محسوب نمی‌شوند. در اینگونه موارد باید حرف متخصصان را با وزن بیشتر و غیره متخصصان را با وزن کمتر شنید و در نهایت با مکانیزمهای دموکراتیک راجع به آنها تصمیم گرفت.

۳) تخصص همیشه قابل تعریف نیست: چه کسی متخصص است؟ کسی که در آن رشته تحصیل کرده است؟ کسی که راجع به چیزی کار کرده است؟ مثلا فکر می‌کنید کسی که در دانشگاه راجع به اعتیاد در جامعه کار کرده است و تا بحال هیچ معتادی ندیده است بیشتر متخصص است یا کسی که هفتگی یکبار به NGO هایی که برای معتادین سرنگ توزیع می‌کنند کمک می‌کند؟

۴) چشم در مقابل تخصص: متخصصان پیش‌فرضهای خود را دارند و ممکن است ابعادی از مساله را وارد بررسی هایشان نکنند. برای همین نیاز به افرادی هست که به جامعه یادآوری کنند که ابعاد دیگری هست که متخصصان نمی‌بینند. مثلا با وجود این همه متخصص ارتباطات و اینترنت در دانشگاههای ایران،‌ به ذهن هیچ کدامشان خطور نکرد که بدنبال تکنولوژی های جدید ارتباطی مثل وبلاگ و یا پادکست بروند و آنها را اشاعه بدهند. تنها دلیلش این است که چشمشان نمی‌بیند.

۴) وبلاگ مجله تخصصی نیست: هر فضایی روحیات خود را دارد. مثلا در یک مجله علمی مقالات باید توسط دانشمندان دیگر بررسی شوند. ولی وبلاگ مکانی است برای نوشتن افکار نیمه پخته و حتی افکار گذرای ما. این به خواننده بستگی دارد که کدامشان را جدی بگیرد.

۵) مسایل مربوط و غیر مربوط:‌ مسایل غیر مربوط کدامند؟ مثلا اگر کسی بقال است نمی‌تواند در مورد مسایل سیاسی نظر دهد؟‌ واقعیت این است که افراد جامعه از بسیاری از اتفاق های جامعه منتفع و متضرر می‌شوند و متناسب به آن نه تنها باید مجاز باشد راجع به آنها حرف بزنند بلکه به حرف آنها باید احترام گذاشت و گوش کرد. اینکه یک بقال ایرانی درباره برنامه هسته‌ای ایران فکر می‌کند و چگونه در زندگی‌اش تاثیر می‌گذارد مهم است.


۶)‌ بسته بودن نگاه:‌ معمولا هر چیزی که دست گروه محدودی می‌افتد دچار خمودگی و سکون می‌شود. همیشه نیاز است به آدمهایی که از بیرون بیایند و ضربه‌ای بزنند و سیستم را دوباره به راه بیاندازند. این ضربه حتی لزومی ندارد که در جهت درست باشد. مثلا یک عده مذهبی تندرو در آمریکا راه افتاده‌اند و بر علیه نظریه تکامل داروین فعالیت می‌کنند. حرفشان ذره‌ای صحت علمی ندارد و خون افرادی مثل من را به جوش می‌آورد‌. با تمام این احوالات، کارشان منجر به این شده‌است که خیلی از مسایل ارتباط دین و علم و روشهای علمی دوباره مطرح شوند که بسیار آموزنده‌اند. بحثهایی که مدتها بود دیگر به آنها اهمیتی داده نمی‌شد.

حالا برگردیم به حسین درخشان. به باور من حسین یک ویژگی بارز دارد و آنهم بقول آمریکاییها «بیرون چارچوب فکر کردن» است. اینکه در خیلی موارد لزوما تخصصی ندارد ولی همین که مدام دنبال آزمایش چیزهای تازه است،‌ راههای جدید پیدا می‌کند. اینکه وبلاگ و فرهنگ وبلاگ نویسی را در میان ایرانیها راه انداخت به همین موضوع باز می‌گردد. اینکه توانسته راه خود را به جمع نسبتا «سفید پوست مرفه» وبلاگ نویسان آمریکایی باز کند هم به خلاقیت او و دنبال چیزهای نو گشتن او بر می گردد.کسانی که وبلاگ او را می‌خوانند، می‌دانند حسین کسی است که اتفاقات جدید در زندگی‌اش می‌افتد و یا چیزهای تازه برای ارايه دارد.

جامعه پویا هم به حسین کنجکاو و سنت‌شکن نیاز دارد و هم به حامد تخصص‌گرا و جدی.


مطالب دیگر:

دفاع از ابتذال؟ ( کتابچه)
طنز مظلوم دربرابر ضدادبيات (نقطه ته خط)
باستان‌شناسی شورشی محکوم به شکست (سيبستان)
چالش فلسفی با يک نوع آنارشيسم ( ملکوت)
تحسين يک رياکاری مفيد (کورش عليانی)
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     1 نظر
چند شب پیش فیلم «سقوط» را دیدم، که درباره چند روز آخر زندگی هیتلر و اطرافیانش در پناهگاه زیرزمینی در برلین است. در این فیلم شخصیت داستان یک دختر بیست و دو ساله است که بعنوان ماشین نویس هیتلر استخدام می‌شود.فیلم از زمانی شروع می‌شود که روسها به چندین کیلومتری برلین رسیده‌اند و بعضی از کارگزاران هیتلر در حال پشت کردن به او هستند. دختر نسبت به هیتلر خسته و پیر احساس ترحمی پیدا می‌کند و نمی‌خواهد او را تا لحظات آخر ترک کند.

این فیلم موقعی که بیرون آمد با اعتراض عده‌ای از منتقدان روبرو شد که می‌گفتند چرا فیلمی تصویری از چنین آدم مخوفی نشان بدهد که بیننده احساس ترحم کند. تا زمان دیدن فیلم نمی‌توانستم قضاوتی داشته باشم. اما حالا که فیلم را دیدم بر این باورم که این منتقدان در اشتباهند.

فیلم نشان می‌دهد در عین حالی که هیتلر می‌تواند رفتار محترمانه و محبت آمیزی با تاپیست خود داشته باشد می‌تواند مخوف ترین تصمیم ها را برای کشورش می گیرد و به کشته شدن آدمها اصلا اهمیتی نمی‌دهد. فیلم نشان می‌دهد که چگونه هیتلر مردم آلمان را تنها برای رسیدن به آرزوهای و خیالات خود می‌خواهد و حالا که نتوانسته‌اند جهان را برای او فتح کنند اصلا آنها برایش اهمیتی ندارند. واضح بود که او در حال شکست است و اگر تسلیم می‌شد جان بسیاری از مردم آلمان از بین نمی‌رفت و یا برلین نابود نمی‌شد، اما حاضر به این کار نشد.

دیگر نکته فیلم جدایی هیتلر از واقعیتهاست. هرچه ژنرالهایش به او می‌گویند که ما نیرویی نداریم،‌ هیتلر زیربار نمی‌رود و به آنها نوید می‌دهد فلان و فلان لشکر کار روسها را خواهند ساخت. او توانایی ارزیابی قدرت خود را از دست داده و خودش را و کشورش را به نابودی می‌کشد.

دیدن فیلم را پیشنهاد می‌کنم. مخصوصا اگر از فیلمهای تاریخی خوشتان می آید. بازی معشوقه هیتلر در فیلم فوق‌العاده است.

نظر آق‌بهمن در مورد این فیلم
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     1 نظر
خیلی در مورد پیشرفت اقتصادی چین حرف زده می‌شود،‌ که مثلا تا سال ۲۰۲۵ اقتصاد چین از اقتصاد آمریکا بزرگتر می‌شود. اما کمتر مقاله‌ای هست در مورد پیشرفت علمی چین. دولت چین سرمایه گذاری عظیمی در زمینه علوم‌پایه و تکنولوژی کرده ‌است . اما به دلیل مشکلات سیاسی و فرهنگی چین روشن نیست که رشد علمی چین بتواند چین را به کشوری مثل آمریکا یا انگلیس برساند. مقاله زیر کارهایی که چین در مورد توسعه عملی می‌کند را بیان داشته و همچنین مشکلات پیش‌روی چین را بررسی کرده است.
The Impact of Emerging Technologies: The Great Chinese Experiment
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     0 نظر
اگر دنبال تبلیغات پوچ بر علیه ایران می‌گردید، این مقاله را بخوانید. نویسنده با یک سری داستان نصفه درست و نصفه خودبافته،‌ ایرانیها را متهم به همکاری با هیتلر در مورد هولوکاست می‌کند. مثلا گفته که تغییر نام ایران از پرشیا به ایران بدلیل این بوده که ایران می‌خواسته خود را آریایی نشان بدهد. واقعیتش من هنوز هیچ سندی ندیده‌ام که واقعا این کار بدین دلیل صورت گرفته و نه از روی احساسات ملی‌گرایی آن زمان ایران. تازه ایرانیها برای قرنها کشورشان را با نام ایران می‌شناخته‌اند. خیلی قبل از‌ آنکه هیتلر سرکار بیاید.

مقاله با قاطی کردن تاریخ خودساخته‌اش راجع به ایران با حرفهای احمدی‌نژاد به این نتیجه رسیده که ایران با نفی هولوکاست می‌خواهد جنایات خود را بپوشاند.

نکته تبلیغات در تکرار آن است که آنقدر چنین مطالبی تکرار می‌شوند که کم کم بعنوان واقعیت جا بیافتد.

اینگونه مقالات کم نیستند. هر کدامشان گوشه‌ای از هویت ایرانی را هدف می‌گیرند و خواننده را نسبت به آن منفور می‌کنند. متاسفانه با توجه به نرخی که احمدی‌نژاد با مزه‌گی می‌کند،‌ می‌توان انتظار داشت که نویسندگان چنین مقالاتی مشکلی برای چاپ مقالاتشان نداشته باشند. اما تاریخدانان ایرانی می‌توانند مسایل تاریخی مطرح شده در چنین مقالاتی را مورد سوال قرار دهند و اجازه ندهند آنقدر این مطالب تکرار شوند که به حقیقت قبول شده تبدیل شوند.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     3 نظر
مقاله تریتا پارسی را در مجله ایرانیان را از دست ندهید. تریتا تز دکتراش در مورد رابطه ایران و اسراییل است و جز معدود ایرانی‌هایی هست که خوب با وضعیت اسراییل آشناست. در این مقاله‌اش می‌گوید که مشکل اسراییل با سلاح هسته‌ای ایران،‌ ترس از حمله ایران نیست بلکه این است که موقعیت بی‌رقیبی اسراییل در خاورمیانه تهدید می‌شود. همچنین می‌گوید که اسراییل همیشه نگران بهبود رابطه ایران و آمریکاست. چون می‌ترسد که آمریکا ایران را که کشور بزرگتر و پرمنابع تری هست را بعنوان متحد اصلی خود در خاورمیانه انتخاب بکند.

اگر یادتان باشد بعد از یازده سپتامبر و همکاری ایران با آمریکا در رابطه با افغانستان، ناگهان تبلیغات بر علیه ایران شروع شد و یک دفعه سرو کله کشتی کارین پر از اسلحه پیدا شد و اسراییل ایران را متهم کرد که آنها را برای عرفات فرستاده است. این باعث شد کسانی که در هیات حاکمه آمریکا نزدیکی به ایران را تبلیغ می‌کردند منزوی شوند و چندی بعد کار به نطق «محور شر» کشید.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     0 نظر
از دوستان وبلاگداری که لطف کرده‌اند و به من لینک داده‌اند متشکرم. من هنوز فرصت نکرده‌ام که دستی به قالب وبلاگم بکشم و بلاگرولینگ اضافه کنم. بعد از آن همه دوستان را اضافه می‌کنم.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     0 نظر
امروز به جلسه سخنرانی دکتر عباس عدالت در سانفرانسیسکو رفتم. سخنرانی بر علیه حمله آمریکا و اسراییل به ایران بود.

خوب همانطور که حدس زده بودم شد. نصف بیشتر جمعیت جلسه ضدجنگ دکتر عدالت، ایرانی بودند و بقیه هم یک عده آمریکایی مسن هیپی سوسیالیست. یکی روی تی شرتش نوشته بود «زنده باد زاپاتا». یک پسر ایرانی آمریکایی با چفیه آمده بود. دیگری یک کلاه داشت که روش نوشته بود «چه گوارا» و «فلسطین». یک دایی‌جان ناپلئون هم بود که می‌گفت احمدی‌نژاد مامور انگلیسی‌ها است.

دکتر عدالت در مورد وضعیت شرح داد و گفت که چگونه تبلیغات بر علیه ایران در حال آماده کردن زمینه برای حمله به ایران است. در این زمینه به نقش آمریکا، اسراییل و انگلیس اشاره کرد. دکتر عدالت از تمام موارد بیان شده در مورد ایران همچون برنامه سلاح های هسته‌ای و کمک به تروریسم به عنوان تنها اتهام نام برد. او بر این نظر بود که فعالیت گروهی در مقابل حمله به ایران باید تنها بر علیه حمله به ایران تمرکز کند. این در مقابل حرف کسانی بود که می‌گفتند چنین حرکتی باید همزمان خواستار دموکراسی در ایران و بهبود حقوق بشر باشد. جواب دکتر کم بیش این بود که چون گروه های ایرانی مخالف حمله به ایران از خواستگاههای متفاوتی می‌آیند، تنها نقطه مشترکشان همین مقابله با حمله به ایران است و تغییر وضعیت ایران تنها باید بدست خود ایرانیها صورت بگیرد.

یکی از مهمترین حرفهایی که دکتر عدالت زد،‌ این بود که برای قانع کردن مردم عادی آمریکا برای بدی حمله به ایران باید برایشان از تجربه جنگ عراق گفت. اینکه چگونه جنگها عواقب بد غیر قابل پیش بینی دارند. نکات جالب دیگری هم بود ولی چون یادداشت برنداشتم نمی‌توانم همه را با جزییات بیاد آورم.


از دیگر نکات گفتنی دیدن رائد و نیکی در این برنامه بود. رائد یک وبلاگ نویس عراقی است و تنها سه ماه است به آمریکا آمده است. من یک زمانی وبلاگش را می‌خواندم ولی بعد از آنکه از وضعیت عراق جوش آورده بود و شروع کرد به گذاشتن عکسهای دلخراش عراقی‌های تکه تکه شده روی وبلاگش،‌ دیگر به وبلاگش نرفتم. نیکی هم وبلاگ دارد و وبلاگ انگلیسی‌اش را قبلا دیده بودم. رائد را در حالی که اصلا انتظارش را نداشت از قیافه‌اش شناختم که کمی تا اندکی خوش بحالش شد.

امید معماریان را هم بار دیگر دیدم. امید را در یک برنامه در استفورد دیده بودم و کمی با هم صحبت کرده بودیم. امید گفت که باید دنبال تحریمهای هوشمند هدفدار بر علیه حکومت ایران بود و غرب را قانع کرد که آن راه بهتری از حمله به ایران است. چیزی که در ذهنش بود بیشتر مدلی بود که بر علیه حکومت نژادپرست آفریقای جنوبی اجرا شد. اما چون هیچ مثالی نیاورد، حضار فکر کردند که منظور او تحریم مشابه عراق است و کلی با او مخالفت کردند. رائد هم کمی به امید توپید. امید شانس آورد که طاس نیست مگرنه می‌کردندش احمدچلبی جلسه.


من شدم گوسفند سیاهه چون گفتم که شما برای جدی گرفته شدن در مخالفتتان با حمله به ایران نباید با واقعیتها مبارزه کنید یا آنها را کتمان کنید. مثلا اینکه ایران به حزب‌الله لبنان یا گروههای فلسطینی کمک می‌کند، واقعیتهایی هستند اظهر من الشمس. حال با کتمان اینها و ادعای اینکه اینها اتهام واهی غرب است، کار به جایی نمی‌رسد و مردم عادی حرف شما را نمی‌خرند. باید چنین واقعیتهایی را قبول کرد و استدلال های دیگری پیدا کرد بر علیه حمله به ایران. دکتر عدالت در جواب من گفت شما کارهایی (کارهای بد) که دولت ایران می‌کند می بینید ولی کارهای دولت اسراییل و آمریکا را نمی‌بینید. شما نمی‌بینید که چگونه سران اسراییل سر میز صبحانه بطور تفریحی تصمییم می‌گیرند که بمب یک تنی در غزه بیاندازند یا یک بمب نیم تنی. دکتر در ادامه گفت شما باید استانداردهای متفاوتی که اینها برای ایران و خودشان قایل می‌شوند را ببینید.

متاسفانه ایرانیها مثل همیشه بحث حق را با پراگماتیسم قاطی می کنند. اینکه استانداردهای متفاوتی (دبل استاندارد)‌هست واقعیتی هست روشن. اما سئوال این است که راه حل عملی پیش روی ایران چیست. ایران آمریکا نیست. اقتصاد آمریکا ۱۰۰۰ برابر بزرگتر از ایران است. قدرت نظامی‌شان هم قابل مقایسه نیست. حالا اگر دوست دارید می‌توانید تا بینهایت صحبت حقهای پایمال شده ایران را کنید. ولی خوب است هر از گاهی به عدد ۱۰۰۰ نگاه کرد و گفت آیا از این بحثهای حق و دبِل استانداردها چیزی جز کاهش پراگماتیسم و کاهش قابلیت مانور ایران در معاملات خود با غرب عاید خواهد شد یا نه؟

کمی برای دکترعدالت نگرانم. نگرانم که فکر کند چنین جمعهایی نماینده طرز فکر آمریکاست و وقت خود را با چنین جمعهایی تلف کند. آدمهای که آنجا بودند در انتهای چپ گروههای فکری در آمریکا قرار دارند. وزن طرز فکر این نوع افراد در آمریکا حتی از وزن فکری کمونیست کارگری در ایران کمتر است. مثلا بیشتر افراد جلسه بر این باور بودند که آمریکا خطر بزرگتری برای جهان است تا ایران یا بوش خطرناکتر از احمدی‌نژاد است. این خیلی گمراه کننده است. بیشتر آمریکایی هایی که به جورج بوش رای داده‌اند با احترام نام رییس جمهورشان را می‌برند. بیشتر آمریکاییها باور قلبی دارند که کشورشان بطور واقعی حامی دموکراسی در جهان است. بیشتر آمریکاییها برایشان تروریسم جزو مهمترین مسایل سیاسی است. بیشترشان حرفهای سی ان ان و نیویورک تایمز در مورد ایران باور می‌کنند. بیشترشان نسبت به تعداد زیاد کشته‌های عراقی بی‌تفاوتند. بیشترشان از تصمیم جنگ رییس جمهورشان حمایت می‌کنند، حمایت از رییس جمهور در زمان شروع جنگ عراق به هفتاد درصد رسید.

در آخر، انجام کاری از دست روی دست گذاشتن بهتر است. کار دکتر عدالت ارزشمند است چون پیش قدم شده است. لزوما همیشه روشن نیست که بهترین راه کار چیست. هرکس باید دنبال راهی را بگیرد که فکر می‌کند موثر است. همین جلسه باعث شد که منِ نوعی این چند خط را بنویسم و تصمیم گرفتم یک یا دو مقاله انگلیسی هم بر ضد جنگ بنویسم.

اگر در بوستون هستید جلسه روز جمعه دکتر عدالت را از دست ندهید.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     22 نظر
فردا می‌خواهم بروم به سخنرانی دکتر عباس عدالت بر علیه حمله احتمالی آمریکا به ایران.

دکتر عدالت شاید مفیدترین ایرانی در خارج از کشور برای ایران بوده باشد. با راه انداختن بنیاد هنرودانش توانست کامپیوتر و اینترنت را به خیلی از دبیرستانهای ایران ببرد و کارش باعث شد که خیلی از دبیرستانهای دیگر بفکر بیافتند و خودشان اتاق کامپیوتر و اینترنت داشته باشند.
حالا یک چنین آدمی که اینقدر در این سالها زحمت کشیده تا خدمتی برای مردم ایران کرده باشد، می‌بیند که هر روز احتمال جنگ با ایران بیشتر و بیشتر می‌شود. همچنین می‌بیند که ایرانیها از آنجا که معمولا آدم ها دوربینی نیستند و تا هواپیماهای آمریکایی بالا سرشان ظاهر نشوند خطر را جدی نمی‌گیرند، تا بحال کاری جدی بر علیه جنگ نکرده اند. برای همین به این فکر افتاده که در این مورد هم پیش قدم بشود و سروصدایی بر علیه جنگ راه بیاندازد. بعد از سخنرانی او درباره‌ حرفهایش خواهم نوشت.

متاسفانه این نوع برنامه‌ها تاثیر بسیار محدود (شاید هیچ) دارند. به محض آنکه شما برنامه‌ای می‌گذارید باعنوان «جنگ بر علیه ایران را متوقف کنید» و آنرا در سانفرانسیسکو یا بوستون برگزار می‌کنید، نصف جمعیت جلسه ایرانی خواهد بود و نصف دیگر حضار آمریکاییهای هیپی و مامانی که مثل «سیندی شیهان»،‌ خانم ضد جنگ آمریکایی،‌ که بوش را بزرگترین تروریست جهان می‌دانند و نیاز به این نیست که قانعشان کرد که به ایران حمله نکنند.

مشکل قضیه این است که این آمریکاییهای دوست داشتنی، همانقدر در تصمیم گیریهای مملکتشان نقش دارند که ابراهیم یزدی در تصمیم گیریهای حکومت ایران.

اگر کسی می‌خواهد تاثیر جدی بگذارد یا باید روی دولت آمریکا تاثیر بگذارد و یا روی نخبگان آمریکا. الان مساله هسته‌ای ایران برای نخبگان آمریکا مساله‌ای شده است. همه شان از دموکرات تا جمهوریخواه این را می‌فهمند که ایرانی با سلاح هسته‌ای نفوذ آمریکا را در خاورمیانه بشدت کاهش می‌دهد. بعضی حتی حرفهای دکتر احمدی‌نژاد را هم باور می‌کنند که ایران می خواهد اسراییل را از نقشه حذف کند. حالا اگر ایرانیها می‌خواهند بر علیه حمله به ایران فعالیت کنند باید دلیل آمریکایی پسند که چرا حمله به ایران کار خوبی نیست بیاورند.



البته زمانی که همه نشسته‌ایم و کاری نمی‌کنیم همین سخنرانی دکتر عدالت برای هیپی‌های سانفراسیسکو هم قنیمتی است.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
اگر می‌خواهید فیلم تایتانیک و فیلم ژوراسیک پارک را یک جا ببینید،‌ می‌توانید بروید و فیلم «کینگ کانگ»‌ را ببینید.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     0 نظر
January 01, 2006
آقایان و خانمهای وبلاگ دار لطفا شمارشگر netstat را از وبلاگتان بردارید. یک پاپ آپ ویندوی وحشتناک دارد که هیچ جوری نمیشه جلوش را گرفت و نتیجه اش این است که آدم از خواندن وبلاگ بی خیال بشود.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     1 نظر
یکی از نکات جالب روزنامه شرق دقت‌ شان به اهمیت واقعی خبرها در تیتر زدن است. یک مثال آن تیتر امروزشان درباره‌ی سوریه است. این افشاگری‌های عبد الخلیم خدام، معاون سابق بشار‌اسد،‌ اهمیت زیادی دارد. اهمیت این خبر بدلایل زیر است:
۱- اهمیتش در سوریه و لبنان: عبد الخلیم خدام نکات آمده در گزارش سازمان ملل در مورد قتل حریری را تایید کرده است.
۲- اهمیتش برای ایران: یکی از مهمترین متحدان حکومت ایران در گرداب عجیبی افتاده که هر روز بدتر می‌شود.
۳- اهمیت خاورمیانه‌ای:‌ این خبر یک نمونه دیگر از این است که خاورمیانه در حال تغییرات گسترده‌ای است.
۴- اهمیت بین‌المللی: این مورد نشان می‌دهد که چگونه فشار بین‌المللی بر یک کشور می‌تواند ساختار سیاسی‌اش را بهم بریزد. اینکه برای فشار به یک حکومت تنها راه حمله نظامی یا تحریم نیست. کارگزاران یک حکومت غیردموکراتیک وفادارشان به حکومت با باورشان به بقای حکومت تناسب دارد. هنگامی که این کارگزاران به این نتیجه برسند که جهان کمر به تغییر حکومتشان بسته است،‌ سعی خواهند کرد که زودتر خود را کنار بکشند و خود را بعنوان یک منتقد حکومت جا بزنند تا در حکومت بعدی محاکمه نشوند یا حداقل آبرویی حفظ کنند. در این راه برای اثبات اینکه از حکومت فعلی دست کشیده اند ممکن است اطلاعات بسیار مهمی را افشا‌کنند که در مورد خلیم خدام چنین است. عملا ثبات حکومتهای دیکتاتوری نه لزوما به قدرت نظامی آنها بلکه به باور مردم و کارگزاران به بقای آن حکومتها بستگی دارد.

با این همه اهمیتی که این خبر دارد، نیویورک تایمز این را جزو تیترهایش قرار نداده است. روزنامه‌های آمریکایی اینروزها در اخبار خاورمیانه‌ای شان روی عراق تمرکز کرده‌اند و اهمیت اخبار این چنینی را درک نمی‌کنند.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     0 نظر