با یکی از دوستانم چند دقیقه پیش صحبت میکردم که بر این باوربود که احمدینژاد نابغه سیاسی است. البته لزوما با اهدافش موافق نبود ولی میگفت که احمدینژاد در تاکتیکهایش خوب عمل میکند. استدلالش بر این بود که میگفت احمدینژاد با شلوغکردن اوضاع اجازه تصمیمگیری به آمریکا و اروپا نمیدهد و وقت تلف میکند تا در این فاصله ایران بتواند پروژه هستهای را جلو ببرد.
بدون اینکه بخواهم در مورد تاکتیک کلی احمدینژاد نظر بدهم، تنها کمی از نظر تاکتیک مذاکرهای به نقش نامهاش میپردازم:
۱- نوع اعلام: از آنجا که وجود چنین نامهای را ایران قبل از بیرون آمدن متنش اعلام کرد، توقعات رسانهها را بالا برد و هم پوشش زیادی برای خود نامه بوجود آورد.
۲- زمان اعلام: زمان اعلام دقیقا قبل از این بود اروپا و آمریکا داشتند موفق میشدند که چین و روسیه را راضیکنند که برعلیه ایران قطعنامهای صادرشود. با اعلام خبر نامه همه چیز برای آمریکا بهم ریخت.
۳- خود فرستادن نامه: بدون توجه به محتوای نامه همین که احمدینژاد به جورج بوش نامه فرستاد، این تصویر را بوجود آورد که طرف ایرانی بیشتر بدنبال پیدا کردن راهحل برای مناقشه است تا طرف آمریکایی.
۴- محتوای نامه: متن نامه از نظر اصول نوشتاری بسیار ضعیف بود. واقعا نمینفهم چرا احمدینژاد چنین نامهای را با چندتا نویسنده درست حسابی همفکرش نمینویسد تا حداقل از نظر نوشتاری درست حسابی باشد. اشاراتی که مسیحیت یا دین یهود شدهبود مسخره و تا حد زیادی بچهگانه بود(مخصوصا نوشتن «علیهم السلام» برای حضرت عیسی. برای مسیحیها عیسی بیشتر خداست نه یک پیغمبر). هرچند که در میان مطالب شکایتهای جهانسومیها به آمریکا آوردهشدهبود و میتوانست به خواننده کند که موضع ایران را بفهمد، بیشترشان پراکنده و تاحد زیادی نامفهوم بودند. تاحد زیادی دوروییهای زیادی در نامه بود. برای حکومتی که همین دوهفته پیش یک استاد دانشگاه را به زندان فرستاد و حتی به وکیلهای زندانیان سیاسی رحم نمیکند، کمال دورویی است که به بیوکیل بودن زندانیان ابوغریب اعتراضکند.
با تمام اینکه واقعا نامه از نظر محتوا نامه عجیبیبود، خود نفس فرستادن نامه، نقش مهمتری در نتیجه بازی کرد تا خود محتوایش. همینکه یک عده آدم میشنوند که احمدینژاد به جورجبوش نامهنوشته و جورجبوش حاضر به جواب دادنش نیست قانعشان میکند که این دولت آمریکاست که حاضر به راه حل مشکل از راه مذاکره، نیست. برای همین بطور کلی محموداحمدینژاد با فرستادن این نامه یک فرصت دوباره برای ایران بوجود آورد.
اتفاقا پیشنهاد دوباره اروپا برای دادن تکنولوژی بهتر هستهای به ایران و رابطه قویتر اقتصادی بشرط اینکه ایران دست از غنیسازی بکشد، دقیقا برای خنثیکردن اثر نامه است. چون که به خوبی میدانند که ایران این پیشنهاد را قبول نمیکند. ولی همین عدم قبول ایران را بعنوان شاهدی استفاده میکنند که ایران حاضر به حل مشکل نیست.
همانطور که قبلا هم گفتم، این مذاکرهها تماشاچی دارد و بازیکنان میخواهند به تماشاچی نشان بدهند که طرف مقابلشان بیمنطق است و حاضر به حل مشکل نیست. ایران اگر بازیگر بهتری بود بجای اینکه پیشنهاد اروپا را ردکند خودش یک پیشنهاد جدید میداد که منطقی بنظر برسد و در عین حال برای آمریکا غیرقابل قبول باشد. این پیشنهاد میتوانست این باشد که آمریکا در مقابل انعطاف ایران در قضیه هستهای به ایران تضمین امنیتی بدهد و همینطور تحریمهایش را بردارد. این پیشنهادی است که آمریکا قبول نخواهد کرد ولی چون منطقی بنظرمیرسد موضوع اروپا، روسیه و چین را به ایران نزدیکتر میکند.
حتما شنیده ای که مبشر نامه نگار چطور باب مذاکره باز نشده، عنادش را با تاکتیک مبارزه بیان کرده. حق با توست که می خواهند به تماشاگران چیزی نشان بدهند. اگر تماشاگران را از سطح داوران که دولتها هستند به سطح تماشاچیان که انسانها هستند گسترش بدهی، می توانی دو دسته شان کنی.
دسته ای که کاغذ به دست می گیرند و دسته ای که آتش.
بی منطقی چندان هم در جلب نظر آتش به دستان بی تاثیر نیست بلکه خوب هم جواب می دهد.