وبلاگ نیمه فعال مهدی درباره‌ی تصویر ایران در رسانه‌های جهان
این مطلب را هژیر فرستاده:


مقصر کیست؟ مهم نیست!- قسمت اول
نوشته هژیر

فرض کنید شما در اتاقی نشسته اید و اهرمی را در دست دارید که با فشردن آن به درجات مختلف به فردی بیگناه در اتاق کناری شوک الکتریکی وارد میشود. یک دکتر هم در کنار شما نشسته و با وجود ضجه های فرد مذبور شما را به ادامه کار و بالابردن شوک تشویق میکند چرا که آنرا برای آزمایشی پزشکی لازم میداند. شما مجبور به شرکت در این آزمایش نیستید و هر لحظه میتوانید اتاق را ترک کنید. آیا شما در این آزمایش همکاری خواهید کرد یا به آزمایش اعتراض کرده و آنرا بدون وارد کردن شوک به فرد بیگناه ترک میکنید؟

اگر شخصا با این آزمایش همراهی نمیکنید، چه نظری دارید در مورد اخلاق و درجه انسانیت کسی که در این آزمایش شرکت میکند و تا بالاترین ولتاژها که حتی با خطر مرگ همراه است به شوک دادن به فرد بیگناه ادامه میدهد؟ آیا چنین فردی از نظر شما انسانی عادی و طبیعی است یا به طور بالقوه جز جانیان بالفطره تاریخ است که خوشبختانه قدرتی در دست ندارد؟

سوالها را جدی میپرسم، اگر جواب نداده اید، قبل از خواندن قسمت بعد به آنها فکر کنید.

خوشبختانه جواب دقیقی در مورد عملکرد افراد مختلف در این شرایط وجود دارد. حدود چهار دهه پیش استنلی میلگرام، از اساتید دانشگاه ییل، آزمایش بالا را به اجرا گذارد. نتیجه آزمایش برای خود او هم خیره کننده بود: حدود 65% شرکت کنندگان در آزمایش تا بالاترین درجه شوک (450 ولت) به شکنجه فرد بیگناه در اتاق بغلی ادامه دادند (البته در حقیقت هیچ شوکی در کار نبود و هنرپیشه ای در اتاق بغلی ادای شکنجه شدن را در می آورد). نتایج آزمایش شوکه کننده بود خصوصا که این نتیجه کلی در کشورهای مختلف و توسط آزمایشگران متفاوت تایید و تکرار شد. به طور خلاصه این آزمایش نشان میدهد انسانها به شدت از مقامات و افراد صاحب نفوذ طبعیت میکنند، و این امر ربط چندانی به فرهنگ، جنسیت، وضع اقتصادی و سایر مشخصات معمول افراد ندارد.

نتایج آزمایشی دیگر در دانشگاه استنفورد در همین رابطه قابل توجه است. 24 دانشجوی دانشگاه به صورت تصادفی به دوگروه تقسیم شدند، نیمی نقش زندانی را پذیرفتند و نیمی نقش زندانبان. قرار بود این دانشجویان به مدت دو هفته در یک زندان آزمایشی (زیرزمین دانشکده روانشناسی دانشگاه) با هم زندگی کنند. به زندانبانان گفته شد که باید زندان نمایشی را کنترل کنند و اختیار انتخاب نحوه کار به خود آنها داده شد. نتایج آزمایش چنان خشونتبار بود که آزمایش بعد از شش روزمتوقف شد: دانشجویان زندانبان به انواع کارهای خشن و آزار و اذیت زندانیان اقدام کردند: از تنبیه بدنی، دریغ کردن مستراح، فرستادن به سلول انفرادی تا گرفتن ملافه و لباس افراد. زندانیان نیز نقش خود را پذیرفته و کاملا تسلیم شدند و بسیاری دچار افسردگی و مشکلات روحی دیگر گشتند. به طور خلاصه دانشجویان برجسته دانشگاه استنفورد به سرعت بدترین رفتارهای قابل مشاهده در میان جانیان و پلیسهای خشن در زندانها را بین خودشان بازسازی کردند.
این دو آزمایش مثالهاییست از یک واقعیت بسیار بنیادین در مورد عملکرد انسانها: عوامل محیطی در تعیین رفتار ما نقشی بسیار اساسی بازی میکنند. به عبارت دیگر اختیار (به معنای توانایی انتخاب آزادانه) افراد در تصمیم و عمل خیلی محدود است.

اهمیت این موضوع در سایه یکی دیگر از یافته های بنیادین علم روانشناسی بیشتر میشود: آزمایشهای بسیار وجود خطای بنیادین در نسبت دادن" را در انسانها نشان داده اند. به زبان ساده انسانها در علتیابی اتفاقات و حوادث مختلف فرض میکنند که مردم آزادانه تصمیم گرفته و مسؤول هستند، و در ارزیابی آنها نقش عوامل محیطی بسیار کم است (در مقابل در توضیح رفتار خودشان، افراد وزن مناسبی به عوامل محیطی میدهند و اختیار خود را کم میدانند). به طور خلاصه تحقیقات روانشناسی نشان میدهد که از یک طرف عوامل محیطی مهمترین تعیین کننده تصمیمات و عملکرد ماست، و از طرف دیگر ما در قضاوت در مورد دیگران به این موضوع توجه نداریم و عموما شخصیت افراد را مهمترین عامل تصمیمات و اتفاقات اطراف خود میدانیم.

در قسمت دوم این نوشته به بعضی از نتایج این موضوع در دنیای سیاست اشاره میکنم. در ضمن، اگر فردی را که به دادن شوک الکتریکی تا بالاترین حد ادامه میدهد جانی بالفطره شماردید، ایده خوبی است اگر در تعریف خود از جانی بالفطره تجدید نظر کنید، هرچه باشد به طور آماری بیش از نیمی از خوانندگان ( از جمله نویسنده و خود شما) این متن جز این گروه قرار خواهند گرفت.


لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     9 نظر
نظرات:
Anonymous Anonymous گفت:
تبعیت

Anonymous Anonymous گفت:
ملحفه

Anonymous Anonymous گفت:
ضمنن فکر کنم میلگرم آزمایش را به عنوان تحقیق دکتری انجام داد و آن زمان هنوز استاد نبود

Anonymous Anonymous گفت:
پست فوق العاده ای بود. تا حدی جوابی به این سوال همیشگی من بود که چرا دنیای ما این قدر خشنه؟

Anonymous Anonymous گفت:
It's funny, cuz a friend of mine (an undergrad in phsycology) mentioned the same experiments right after she watched the clip of Tabatabainejad getting taserd.
However, it should be noted that Stanford prison experiment is widely criticized to be unscientific.

Blogger Pinocchio گفت:
‍‍
به عبارت دیگر اختیار (به معنای توانایی انتخاب آزادانه) افراد در تصمیم و عمل خیلی محدود است.

نمی‌خواهی بگی که منظورت اینه که چون رفتار مقدار متوسط رو می‌دونیم رفتار هر فرد رو هم می‌توینم پیش بینی کنیم؟

Anonymous Anonymous گفت:
مدلهای پیشبینی تصمیم گیری در ادبیات اقتصاد و روانشناسی فراوونه. البته هیچ مدلی نمیتونه به طور کامل تصمیمگیری را پیشبینی کنه و طبیعتا خطا داره. اگر در مورد شرایط و محیط تصمیمگیری اطلاعات خوبی داشته باشی میتونی این خطا رو کم کنی ولی هرگز به صفر نمیرسه.

Anonymous Anonymous گفت:
«این دو آزمایش مثالهاییست از یک واقعیت بسیار بنیادین در مورد عملکرد انسانها: عوامل محیطی در تعیین رفتار ما نقشی بسیار اساسی بازی میکنند. به عبارت دیگر اختیار (به معنای توانایی انتخاب آزادانه) افراد در تصمیم و عمل خیلی محدود است.»

این نتیجه گیری به نظر من اشکال داره: اتقاقا این آزمایش ها دقیقا طوری طراحی شدن که آفراد در تصمیم گیری خود اختیار کامل دارن، یعنی کسی اونها رو «مجبور» به کاری نمی کنه. «تاثیر» عوامل محیطی به معنای نبود اختیار نیست. این که در شرایط داده شده اکثریت تصمیم مشابه بگیرن هم به معنی عدم اختیار نیست. اصولا اختیار از روی نتیجه حاصل نمیشه بلکه به شرایط اولیه مربوط ه.

Anonymous Anonymous گفت:
بابک فکر میکنم ما در دو مفهوم مختلف از اختیار استفاده میکنیم: در تعریف تو اختیار به معنای توانایی انتخاب از بین تمامی تصمیماتی است که از نظر فیزیکی ممکن هستند. تعریف من این مفهوم رو ساخته اجتماع میدونه یعنی توانایی انتخاب از بین تمام تصمیماتی که در عمل مردم در شرایط مشابه میگیرند. در تعریف اول اختیار فقط توسط امور فیزیکی محدود میشه و لذا روانشناسی در مورد اون حرفی برای گفتن نداره. به نظر من استفاده از این تعریف اختیار موجب موضعگیریهای اخلاقی صلبی میشه که عملا مانع درک مردم از همدیگر میشه چرا که شرایط تصمیمگیری فرد رو کاملا از صفحه پاک میکنه و به صورت خشک نظرات مطلق میده. در عین حال قبول دارم که توجه بیش از حد به عوامل ذهنی در تعیین حدود اختیار میتونه اختیار و در کنار اون اخلاق رو از بین ببره. پیدا کردن تعادلی در این بین کار مهمی هستش.