وبلاگ نیمه فعال مهدی درباره‌ی تصویر ایران در رسانه‌های جهان
این مطلب را هژیر نوشته:



مقصر کیست؟ مهم نیست!- قسمت دوم
نوشته هژیر

استدلال نوشته قبلی بر این پایه بود که تحقیقات روانشناسی نشان میدهد از یک طرف عوامل محیطی مهمترین تعیین کننده تصمیمات و عملکرد ماست، و از طرف دیگر ما در قضاوت در مورد دیگران به این موضوع توجه نداریم و عموما شخصیت افراد را مهمترین عامل تصمیمات و اتفاقات اطراف خود میدانیم. در این نوشته به بعضی نتایج عملی بحث قبل میپردازم.
آگاهی به "خطای بنیادین در نسبت دادن" با کمک به درک بهتر نظرات افراد جامعه و واقعبین کردن خود ما ، ما را توانمندتر میکند. برای مثال به نظر من این خطا جز دلایل سیاه و سفید شدن دید بسیاری از مردم نسبت به سیاستمداران میباشد. حضور سیاستمداران در مرکز تصمیمگیری موجب میشود که مردم آنها را به عنوان مهمترین عامل تصمیمات بزرگ و کوچک کشوری و جهانی دیده و تمامی خشم یا شادی خود از نتایج این تصمیمات را متوجه این سیاستمداران کنند. کار به اینجا خاتمه نمیابد: این قطبی شدن نظرات و گره خوردن قضاوت در مورد افراد با احساسات موجب میشود که به سرعت برچسب دیو یا فرشته بر پیشانی هر سیاستمداری چسبانده شود و پس از آن تصمیمات افراد بر اساس این برچسب سنجیده شود. برای مثال بسیاری از مخالفین آقای بوش یا آقای احمدینژاد، کم و بیش مستقل از موضوع، هر تصمیم این سیاستمداران را بد ارزیابی میکنند.

نتیجه دیگر "خطای بنیادین در نسبت دادن" این است که عموم مردم راه حل مشکلات را در تعویض یا حذف افراد میبینند. در این دیدگاه از آنجا که "ریشه" تصمیمات بد در شخصیت فاسد سیاستمدارنهفته شده، راه حل مشکلات نیز باید در تغییر آنها جستجو شود. مثلا اگر نظام تصمیمگیری در ایران استبداد زده است، مشکل آن در وجود شخص شاه دیده میشود، و لذا با شعار "مرگ بر شاه" به گزینه انقلاب رجوع میکنیم. از دید مخالفین جمهوری اسلامی شرط لازم (واز دید بعضی کافی) برای حل مسایل ایران خلع سیاستمداران فعلی است. از نظر بسیاری ریشه مشکلات اسراییل و فلسطین در وجود شارون، اسد، مشعل، اولمرت، ناتانیاهو، یا نصرالله خوابیده است، همانطور که برای ریشه کن کردن تروریزم باید بن لادن را کشت.

اولین نتیجه چنین دیدگاهی این است که ریشه های ساختاری و محیطی مشکلات کمتر مورد بررسی قرار میگیرند و لذا جایگزینان سیاستمداران مخلوع نیز قبل از به دست گرفتن قدرت توجهی به ایجاد راهکارهای جدید نکرده اند و با ورود به حیطه تصمیمگیری ناگهان در مقابل مشکلات پیچیده خود را ناآماده مییابند. نتیجه دیگر این دیدگاه ایجاد بدبینی به افراد، افزایش خشونت، نفرت، و عدم درک متقابل از دیگران است، که عموما خود به پیچیده تر شدن مسایل کمک میکند. در نهایت چنین دیدگاهی توانایی ما برای تاثیرگذاری بر محیط اطراف راتضعیف میکند: یا افراد درست سرکار هستند که در آن صورت دیگر مشکلی وجود ندارد، یا افراد بدی سر کار هستند که در آن صورت کاری از دست ما برنمیآید مگر تلاش برای براندازی دستاندرکاران فعلی. به عبارت دیگر، عدم توجه به شرایط محیطی تصمیمگیری و محدودیتهایی که این شرایط بر سیاستگزار تحمیل میکند، موجب میشود که ما ریشه مشکلات را در اشخاص ببینیم، لذا به سرعت شخصیت آنها را زیر سوال برده و راه حل را تغییر این افراد بدانیم. بدین ترتیب نه تنها ما چشمان خود را بر دلایل مهمتر مشکلات میبندیم و لذا حرف چندانی در راهکارهای موثر حل آنها نداریم، بلکه درهای گفتگو و درک متقابل را نیز بین خود وسیاستمدار مربوطه میبندیم. بدون وجود ارتباط دوطرفه ما در فظای ذهنی انعطاف ناپذیری که بر پایه این مدل ناکارا بنا شده گرفتار میشویم، با عصبانیت همه مشکلات را ناشی از افراد فاسد میبینیم، و غصه، فحاشی، یا انقلاب تنها راهکارهای مورد قبول ما باقی میماند. یافتن مثالهایی از این شرایط غم انگیز آسان است، فقط کافیست به کامنتهای خشونتبار و شخصی بعضی وبلاگها نگاهی بیندازیم.

مقابله با "خطای بنیادین در نسبت دادن" چندان هم مشکل نیست. کافیست در بررسی اتفاقات و مشکلات سهم کمتری به شخصیت و اخلاق فرد تصمیمگیرنده اختصاص دهیم و در عوض به دنبال دلایل ساختاری و محیطی رفتار بگردیم. برای راحتتر کردن کار میتوانیم فرض کنیم که همه آدمها کم و بیش شخصیت مشابهی دارند و اگر هرکدام در جای دیگری قرار داشته باشند، عملکرد نسبتا مشابهی خواهد داشت. هرچند که این فرض کاملا دقیق نیست، اما هم به واقعیت نزدیکتر است، و هم نتایج جانبی منفی آن محدودتر میباشد. برای مثال در نقد شرایط فعلی ایران فرض کنیم که همه صاحب منصبان در ساختار فعلی حکومت ایران در یک لحظه با کاندیداهای مورد نظر ما از اقصی نقاط جهان عوض شده اند، حالا ریشه مشکلات این حکومت را در چه چیز میبینیم؟ چه مسیر اجرایی ای برای حل مشکلات ایران پیشنهاد میکنیم؟ نظرات ما با این مفروضات احتمالا سازنده تر بوده و بجای تمرکز بر افراد، به مشکلات و راهکارهای ساختاری متمرکز خواهد بود.

یک نکته نهایی: توجه به دلایل ساختاری و محیطی تصمیمات به معنای نفی اختیار افراد یا سلب مسوولیت اخلاقی و شستن گناه گناهکاران نیست. هر فردی در مورد تصمیمات خود از مقداری اختیار برخوردار است که در مقابل نتایج آن اخلاقا پاسخگو است. بدین ترتیب افرادی که در تصمیمات کلان سهیم هستند به واسطه دامنه تاثیرگذاری تصمیماتشان کماکان بار اخلاقی سنگینی به دوش میکشند.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     8 نظر
نظرات:
Anonymous Anonymous گفت:
مهمل بودن این «استدلال» از همین جمله اش پیداست:

برای مثال در نقد شرایط فعلی ایران فرض کنیم که همه صاحب منصبان در ساختار فعلی
حکومت ایران در یک لحظه با کاندیداهای مورد نظر ما از اقصی نقاط جهان عوض شده اند، حالا ریشه مشکلات این حکومت را در چه چیز میبینیم؟

عزیزجان این صاحب منصبان در محل جغرافیای دیگر ی همین الان هم هستند و این مشکلات ساختاری خاص ایران را ندارند چون اصلا این «ساختار
که چیز فیزیکی مستقل از مجموعه تصمیمات اختیاری آدمهای اون جامعه نیست.
مثلا اگر تمام یا بیشتر اعضای یک جامعه تصمیم بگیرند خوب ساختار عوض شده دیگر.
به همین دلیل این بحث هیچ ارتباطی به اختیار ادم ها ندارد. هر کس مختار است رفتاری که می پسندد بکند و در براربش هم ۱۰۰ در ۱۰۰ مشوول است نه کمتر.
هر اثری هم که محیط می گذارد از صافی سود و زیان شخص می گذرد و اپسیلونی دخلی به مسولیت اخلاقی آن تصمیم ندارد.

البته از این یکی جمله :

فقط کافیست به کامنتهای خشونتبار و شخصی بعضی وبلاگها نگاهی بیندازیم...

پیداست که منظور از این آسمان ریسمان کردن ها به خیال خود جواب «عالمانه» دادن به حرفهایی است که برایشان جواب درست و مستقیم ندارید و مجبورید با این مدل توجیهات «زیر بنایی» مساله اصلی را لوث کنید.

Anonymous Anonymous گفت:
حرفت در مورد این که سیستم ها رفتار انسان را به شدت تحت تاثیر قرار می دن تا حدود خوبی درسته.. به جز مواردی که به آدم های سیستم ساز می رسیم.. در برخی از موارد این آدم ها هستند که نقش بزرگی در راه اندازی یک سیستم (و یا تغییر آن) دارند.. سیستمی که بعدها افرادی مثل خودشان را باز نولید می کند... مثال غیر سیاسی اش دانشگاه شریف و نقش مدیر دانشگاه در موفقیت آن.. این، جز آن دسته از سیستمهایی است که هر کسی مدیرش شود، اگر مدیر متوسطی هم باشد، بازهم بهترین دانشخویان را جذب خواهد کرد (چون قبلی ها که آمدند با استعداد بودند و خوب کار کردند) اما به هر حال، دانشگاه مدیری داشت در روزهای نخستینش که این سیستم را (یا به قولی این موتور را) بنا نهاد... این حرف اصلا ناقض منظور تو نیست. بلکه فقط یک پاورقی بود...

Anonymous Anonymous گفت:
به هژیر: به نظرم خیلی کار مهمی کردی که در این مورد به فارسی نوشتی، خسته نباشی

به مهدی: با این که چندین سال می شه که وبلاگ می خونم، برای اولین بار دارم کامنت های یک وبلاگ رو می خونم که اون هم همین جاست، تجربه ی جالبی، مثل همین کامنت امید، این بالا، هر از گاهی یادم می ره چنین ادم هایی وجود دارند.

Anonymous Anonymous گفت:
به نظر می آد در این نگاه به مسئله افراد کاملا بی اثر تلقی می شن. اگر چه توجه به شرایط، لازم و در برخی موارد شاید کافی هم باشه من فکر می کنم نگاه بهتری وجود داشته باشه که هم نقش افراد رو در نظر بگیره و هم شرایط. در ضمن از بی جهت شدن اختیار و اخلاق هم جلو گیری می شه. (قبول نداری که توضیح اضافه شده در «نکته نهایی» با منطق درونی نگاه ارائه شده در متن تضاد داره؟)

این نگاه متفاوت بر اساس این تز هست که این «ایده ها» هستند که نقش اصلی در حل مشکلات دارند. هم شرایط و هم افراد در شکل گیری و کاربرد این ایده ها نقش دارند. تصمیم افراد بر اساس ایده هایی است که برای برخورد با مسائل در سر دارند و این ایده ها بر اساس شرایط محیطی به وجود میان و منتشر می شن. گاهی یک ایده ی نادرست توسط فرد یا افرادی که در قدرت هستند به کار گرفته می شن و این افراد چنان به این ایده ها وابسته می شن که تغییر دادن اون ایده ها به ایده های کارآمد و بهتر به جز با کنار گذاشتن اون آدم ها میسر نیست. این مثلا به طور دوره ای در یک سیستم دموکراتیک اتفاق می افته. گاهی هم این کار منوط به تغییر شرایط یا سیستم ه که در مقیاس بزرگتر ی عمل می کنن. تاسیس دموکراسی در معنای عام جزو این دسته (تغییر شرایط محیطی) قرار میگیره. ولی همین ‍‍فرایند رسیدن به دموکراسی هم گاه بدون کنار گذاشتن افراد ی که به طور شخصی وابسته به ایده های متناقض آزادی و دموکراسی هستند میسر نیست. همون طور که گفتم در این نگاه (به نظر من جامع تر) نقش اختیار و اخلاق هم محفوظ می مونه بدون این که اون ها به صورت قوانین خشک در بیاریم.

در ضمن من یک سوال درباره آزمایش شکنجه ی اختیاری قسمت ۱ این نوشته دارم: آیا این آزمایش با تغییر شدت تشویق بک شکنجه از شرف آزماش کننده انجام شده؟ خلاصه اثر تغییر شرایط محیطی توی این آزمایش چیه؟

Anonymous Anonymous گفت:
یک چیزی که یادم رفت در تبلیغ نگاه «ایده محور» بگم این که این نگاه یک روش مشخص و امتحان پس داده برای جلوگیری از حذف های قهری افراد ناشی از وابستگی ناعقلانی به ایده ها شون پیش رو می گذاره. افراد ایده ها ی خودشون رو در معرض بحث (در معنای گسترده از کلمه) انتقادی عقلانی قرار میدن و در صورت آشکار شدن ناکارایی یا بطلان شون این ایده ها رو کنار میگذارن. خود این افراد ولی همچنان در بحث باقی می مونن.

Anonymous Anonymous گفت:
با حرفای نوید و بابک در مورد اهمیت آدمهای جریان ساز (که عملا ساختارها رو عوض میکنند)و اهمیت ایده ها (که ماده اولیه ساختارهای جدید هستند و خود نقش ساختاری در ذهن تصمیمگیر را بازی میکنند)کاملا موافقم. سعی کردم این عدم قطعیت رو در نوشتم گم نکنم (لذا قید آخر و ...) در عین حال هنوز هدف اصلی صحبت بابک رو نگرفته ام , برام جالبه اگر یک جا مقاله جدایی روش نوشتی که بسطش بدی.
در جواب به سوال بابک: تا اونجا که یادم میاد کلی شرایط آزمایش رو عوض کردن تا وقتی بتونن بعضی از مردم رو از فشار دادن دسته تا انتها برحذر دارن: اول فقط ولتاژ روی دستگاه نشان داده میشد, بعد علامات خطر رو اضافه کردن,, بازم کافی نبود, بعد صدای فرد شکنجه شده رو, و در نسخه ای دیگه تصویر فرد در اتاق کناری هم دیده میشد. خلاصه با اضافه کردن شرایط محیطی از این دست واریانس رفتار آدمها رو افزایش دادن.

Blogger Mohammad Mahdian گفت:
Thanks Hazhir, very nice post.

Anonymous Anonymous گفت:
ممنون هژیر! متاسفانه چیز مبسوطی در باره ی این حرف هایی که زدم ننوشته ام. سعی می کنم به زودی بنویسم و بهت خبر می دم. البته در واقع باید بیشتر ارجاع بدم به حرفها ی بقیه ولی خوب همون هم یه کم وقت می خواد.