وبلاگ نیمه فعال مهدی درباره‌ی تصویر ایران در رسانه‌های جهان
November 29, 2006
لطفا اگر سوالی مهمی از من داشتید لطفا در قسمت نظرات ننویسید و بهم ایمیل بزنید چون ممکن است در میان نظرات دیگر گم شود یا من یادم برود جواب بدهم. ایمیلم سمت چپ پایین صفحه است. من همه ایمیلهایی را که خواسته مشخصی داشته‌باشند(یعنی جواب بخواهند) را بدون استثنا جواب می‌دهم حتی اگر یکی دوهفته بگذرد. راهم هم این است که تا ایمیلی را جواب ندهم از inbox خارجش نمی‌کنم. اگر هم شما ایمیلی زده‌اید که من جواب نداده‌ام بدانید که یا بطور اتوماتیک رفته بین ایمیلهای اسپم یا اینکه اشتباهی ایمیل به دوست پسر یا دوست دخترتان را به من فرستادید و من از جواب دادن معذور بوده‌ام.

یک سوال چند روز قبل در کامنتها شده‌بود که من فرصت نکردم جواب بدهم و چون بعید می‌دانم خوانندگان قسمت نظرات قبلی را چک کنند اینجا جواب می‌دهم:‌
۱- در مورد قطعنامه ی پیشنهادی تحریم ایران که در بند15 دانشجویان ایرانی رو از تحصیل در امریکا محروم میکنه چیزی ننوشته اید؟ دوست دارم نظر شما رو بدونم راستش من امسال یا سال اینده قصد اپلای دارم ، چقد این تحریم به نظر شما عملیه؟
جواب: چیزی ننوشته‌ام. واقعیتش نمی‌دانم چقدر روی ویزای دانشجویی تاثیر بگذارد و از این چیزی که هست بدترش بکند.

راستی فرصت نشده‌بود که از شماهایی که به پادکست هفتگی در مسابقه دویچه رای دادید تشکر کنم. پادکست هفتگی که چند ماهی بود خاموش بود بر اساس تعداد رای اول شد(قضیه بی شباهت به اون نماینده کنگره آمریکا از میسوری که بعد از مرگش مردم از دوباره به کنگره انتخابش کردند نبود). منتها از آنجا که مسابقه دویچه تعداد رای را به هیچ حساب می‌کند از جایزه خبری نشد تنها برای ما لوگویشان را فرستادند که بگذاریم توی وبسایتمان. ما هم گفتیم زرشک.

پ.ن. می‌دانم که همه‌تان کنجکاو آن ایمیل اشتباهی به دوست‌دختر یا دوست پسرید، آخرش از ملت ویدیو دوستِ ابراهیمی انتظار دیگری نمی‌رود. نه من ایمیل اشتباهی این شکلی دریافت نکردم ولی یک بار سه تا SMS انگلیسی اشتباهی بفاصله کمی از هم از یک همکارم دریافت کرده‌ام که می‌گفت:«عزیزم خوش می‌گذره؟». خودش فهمید و فردایش از من کلی معذرت خواست من هم دیگر نپرسیدم این عزیزم داشت چه غلطی می‌کرد که مدام نیاز به اینهمه پرسش داشت.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     3 نظر
این مطلب را هژیر نوشته:



مقصر کیست؟ مهم نیست!- قسمت دوم
نوشته هژیر

استدلال نوشته قبلی بر این پایه بود که تحقیقات روانشناسی نشان میدهد از یک طرف عوامل محیطی مهمترین تعیین کننده تصمیمات و عملکرد ماست، و از طرف دیگر ما در قضاوت در مورد دیگران به این موضوع توجه نداریم و عموما شخصیت افراد را مهمترین عامل تصمیمات و اتفاقات اطراف خود میدانیم. در این نوشته به بعضی نتایج عملی بحث قبل میپردازم.
آگاهی به "خطای بنیادین در نسبت دادن" با کمک به درک بهتر نظرات افراد جامعه و واقعبین کردن خود ما ، ما را توانمندتر میکند. برای مثال به نظر من این خطا جز دلایل سیاه و سفید شدن دید بسیاری از مردم نسبت به سیاستمداران میباشد. حضور سیاستمداران در مرکز تصمیمگیری موجب میشود که مردم آنها را به عنوان مهمترین عامل تصمیمات بزرگ و کوچک کشوری و جهانی دیده و تمامی خشم یا شادی خود از نتایج این تصمیمات را متوجه این سیاستمداران کنند. کار به اینجا خاتمه نمیابد: این قطبی شدن نظرات و گره خوردن قضاوت در مورد افراد با احساسات موجب میشود که به سرعت برچسب دیو یا فرشته بر پیشانی هر سیاستمداری چسبانده شود و پس از آن تصمیمات افراد بر اساس این برچسب سنجیده شود. برای مثال بسیاری از مخالفین آقای بوش یا آقای احمدینژاد، کم و بیش مستقل از موضوع، هر تصمیم این سیاستمداران را بد ارزیابی میکنند.

نتیجه دیگر "خطای بنیادین در نسبت دادن" این است که عموم مردم راه حل مشکلات را در تعویض یا حذف افراد میبینند. در این دیدگاه از آنجا که "ریشه" تصمیمات بد در شخصیت فاسد سیاستمدارنهفته شده، راه حل مشکلات نیز باید در تغییر آنها جستجو شود. مثلا اگر نظام تصمیمگیری در ایران استبداد زده است، مشکل آن در وجود شخص شاه دیده میشود، و لذا با شعار "مرگ بر شاه" به گزینه انقلاب رجوع میکنیم. از دید مخالفین جمهوری اسلامی شرط لازم (واز دید بعضی کافی) برای حل مسایل ایران خلع سیاستمداران فعلی است. از نظر بسیاری ریشه مشکلات اسراییل و فلسطین در وجود شارون، اسد، مشعل، اولمرت، ناتانیاهو، یا نصرالله خوابیده است، همانطور که برای ریشه کن کردن تروریزم باید بن لادن را کشت.

اولین نتیجه چنین دیدگاهی این است که ریشه های ساختاری و محیطی مشکلات کمتر مورد بررسی قرار میگیرند و لذا جایگزینان سیاستمداران مخلوع نیز قبل از به دست گرفتن قدرت توجهی به ایجاد راهکارهای جدید نکرده اند و با ورود به حیطه تصمیمگیری ناگهان در مقابل مشکلات پیچیده خود را ناآماده مییابند. نتیجه دیگر این دیدگاه ایجاد بدبینی به افراد، افزایش خشونت، نفرت، و عدم درک متقابل از دیگران است، که عموما خود به پیچیده تر شدن مسایل کمک میکند. در نهایت چنین دیدگاهی توانایی ما برای تاثیرگذاری بر محیط اطراف راتضعیف میکند: یا افراد درست سرکار هستند که در آن صورت دیگر مشکلی وجود ندارد، یا افراد بدی سر کار هستند که در آن صورت کاری از دست ما برنمیآید مگر تلاش برای براندازی دستاندرکاران فعلی. به عبارت دیگر، عدم توجه به شرایط محیطی تصمیمگیری و محدودیتهایی که این شرایط بر سیاستگزار تحمیل میکند، موجب میشود که ما ریشه مشکلات را در اشخاص ببینیم، لذا به سرعت شخصیت آنها را زیر سوال برده و راه حل را تغییر این افراد بدانیم. بدین ترتیب نه تنها ما چشمان خود را بر دلایل مهمتر مشکلات میبندیم و لذا حرف چندانی در راهکارهای موثر حل آنها نداریم، بلکه درهای گفتگو و درک متقابل را نیز بین خود وسیاستمدار مربوطه میبندیم. بدون وجود ارتباط دوطرفه ما در فظای ذهنی انعطاف ناپذیری که بر پایه این مدل ناکارا بنا شده گرفتار میشویم، با عصبانیت همه مشکلات را ناشی از افراد فاسد میبینیم، و غصه، فحاشی، یا انقلاب تنها راهکارهای مورد قبول ما باقی میماند. یافتن مثالهایی از این شرایط غم انگیز آسان است، فقط کافیست به کامنتهای خشونتبار و شخصی بعضی وبلاگها نگاهی بیندازیم.

مقابله با "خطای بنیادین در نسبت دادن" چندان هم مشکل نیست. کافیست در بررسی اتفاقات و مشکلات سهم کمتری به شخصیت و اخلاق فرد تصمیمگیرنده اختصاص دهیم و در عوض به دنبال دلایل ساختاری و محیطی رفتار بگردیم. برای راحتتر کردن کار میتوانیم فرض کنیم که همه آدمها کم و بیش شخصیت مشابهی دارند و اگر هرکدام در جای دیگری قرار داشته باشند، عملکرد نسبتا مشابهی خواهد داشت. هرچند که این فرض کاملا دقیق نیست، اما هم به واقعیت نزدیکتر است، و هم نتایج جانبی منفی آن محدودتر میباشد. برای مثال در نقد شرایط فعلی ایران فرض کنیم که همه صاحب منصبان در ساختار فعلی حکومت ایران در یک لحظه با کاندیداهای مورد نظر ما از اقصی نقاط جهان عوض شده اند، حالا ریشه مشکلات این حکومت را در چه چیز میبینیم؟ چه مسیر اجرایی ای برای حل مشکلات ایران پیشنهاد میکنیم؟ نظرات ما با این مفروضات احتمالا سازنده تر بوده و بجای تمرکز بر افراد، به مشکلات و راهکارهای ساختاری متمرکز خواهد بود.

یک نکته نهایی: توجه به دلایل ساختاری و محیطی تصمیمات به معنای نفی اختیار افراد یا سلب مسوولیت اخلاقی و شستن گناه گناهکاران نیست. هر فردی در مورد تصمیمات خود از مقداری اختیار برخوردار است که در مقابل نتایج آن اخلاقا پاسخگو است. بدین ترتیب افرادی که در تصمیمات کلان سهیم هستند به واسطه دامنه تاثیرگذاری تصمیماتشان کماکان بار اخلاقی سنگینی به دوش میکشند.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     8 نظر
این مطلب را هژیر فرستاده:


مقصر کیست؟ مهم نیست!- قسمت اول
نوشته هژیر

فرض کنید شما در اتاقی نشسته اید و اهرمی را در دست دارید که با فشردن آن به درجات مختلف به فردی بیگناه در اتاق کناری شوک الکتریکی وارد میشود. یک دکتر هم در کنار شما نشسته و با وجود ضجه های فرد مذبور شما را به ادامه کار و بالابردن شوک تشویق میکند چرا که آنرا برای آزمایشی پزشکی لازم میداند. شما مجبور به شرکت در این آزمایش نیستید و هر لحظه میتوانید اتاق را ترک کنید. آیا شما در این آزمایش همکاری خواهید کرد یا به آزمایش اعتراض کرده و آنرا بدون وارد کردن شوک به فرد بیگناه ترک میکنید؟

اگر شخصا با این آزمایش همراهی نمیکنید، چه نظری دارید در مورد اخلاق و درجه انسانیت کسی که در این آزمایش شرکت میکند و تا بالاترین ولتاژها که حتی با خطر مرگ همراه است به شوک دادن به فرد بیگناه ادامه میدهد؟ آیا چنین فردی از نظر شما انسانی عادی و طبیعی است یا به طور بالقوه جز جانیان بالفطره تاریخ است که خوشبختانه قدرتی در دست ندارد؟

سوالها را جدی میپرسم، اگر جواب نداده اید، قبل از خواندن قسمت بعد به آنها فکر کنید.

خوشبختانه جواب دقیقی در مورد عملکرد افراد مختلف در این شرایط وجود دارد. حدود چهار دهه پیش استنلی میلگرام، از اساتید دانشگاه ییل، آزمایش بالا را به اجرا گذارد. نتیجه آزمایش برای خود او هم خیره کننده بود: حدود 65% شرکت کنندگان در آزمایش تا بالاترین درجه شوک (450 ولت) به شکنجه فرد بیگناه در اتاق بغلی ادامه دادند (البته در حقیقت هیچ شوکی در کار نبود و هنرپیشه ای در اتاق بغلی ادای شکنجه شدن را در می آورد). نتایج آزمایش شوکه کننده بود خصوصا که این نتیجه کلی در کشورهای مختلف و توسط آزمایشگران متفاوت تایید و تکرار شد. به طور خلاصه این آزمایش نشان میدهد انسانها به شدت از مقامات و افراد صاحب نفوذ طبعیت میکنند، و این امر ربط چندانی به فرهنگ، جنسیت، وضع اقتصادی و سایر مشخصات معمول افراد ندارد.

نتایج آزمایشی دیگر در دانشگاه استنفورد در همین رابطه قابل توجه است. 24 دانشجوی دانشگاه به صورت تصادفی به دوگروه تقسیم شدند، نیمی نقش زندانی را پذیرفتند و نیمی نقش زندانبان. قرار بود این دانشجویان به مدت دو هفته در یک زندان آزمایشی (زیرزمین دانشکده روانشناسی دانشگاه) با هم زندگی کنند. به زندانبانان گفته شد که باید زندان نمایشی را کنترل کنند و اختیار انتخاب نحوه کار به خود آنها داده شد. نتایج آزمایش چنان خشونتبار بود که آزمایش بعد از شش روزمتوقف شد: دانشجویان زندانبان به انواع کارهای خشن و آزار و اذیت زندانیان اقدام کردند: از تنبیه بدنی، دریغ کردن مستراح، فرستادن به سلول انفرادی تا گرفتن ملافه و لباس افراد. زندانیان نیز نقش خود را پذیرفته و کاملا تسلیم شدند و بسیاری دچار افسردگی و مشکلات روحی دیگر گشتند. به طور خلاصه دانشجویان برجسته دانشگاه استنفورد به سرعت بدترین رفتارهای قابل مشاهده در میان جانیان و پلیسهای خشن در زندانها را بین خودشان بازسازی کردند.
این دو آزمایش مثالهاییست از یک واقعیت بسیار بنیادین در مورد عملکرد انسانها: عوامل محیطی در تعیین رفتار ما نقشی بسیار اساسی بازی میکنند. به عبارت دیگر اختیار (به معنای توانایی انتخاب آزادانه) افراد در تصمیم و عمل خیلی محدود است.

اهمیت این موضوع در سایه یکی دیگر از یافته های بنیادین علم روانشناسی بیشتر میشود: آزمایشهای بسیار وجود خطای بنیادین در نسبت دادن" را در انسانها نشان داده اند. به زبان ساده انسانها در علتیابی اتفاقات و حوادث مختلف فرض میکنند که مردم آزادانه تصمیم گرفته و مسؤول هستند، و در ارزیابی آنها نقش عوامل محیطی بسیار کم است (در مقابل در توضیح رفتار خودشان، افراد وزن مناسبی به عوامل محیطی میدهند و اختیار خود را کم میدانند). به طور خلاصه تحقیقات روانشناسی نشان میدهد که از یک طرف عوامل محیطی مهمترین تعیین کننده تصمیمات و عملکرد ماست، و از طرف دیگر ما در قضاوت در مورد دیگران به این موضوع توجه نداریم و عموما شخصیت افراد را مهمترین عامل تصمیمات و اتفاقات اطراف خود میدانیم.

در قسمت دوم این نوشته به بعضی از نتایج این موضوع در دنیای سیاست اشاره میکنم. در ضمن، اگر فردی را که به دادن شوک الکتریکی تا بالاترین حد ادامه میدهد جانی بالفطره شماردید، ایده خوبی است اگر در تعریف خود از جانی بالفطره تجدید نظر کنید، هرچه باشد به طور آماری بیش از نیمی از خوانندگان ( از جمله نویسنده و خود شما) این متن جز این گروه قرار خواهند گرفت.


لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     9 نظر


همیشه برایم جالب بوده که فشار افکارعمومی در آمریکا چه می‌تواند بکند.

روز اول بعد از ماجرای خشونت نابجای پلیس در مورد مصطفی طباطبایی‌نژاد، رییس دانشگاه ‌UCLA نورمن آبرام یک بیانیه کوتاه دوپاراگرافی گوشه‌ وبسایت دانشگاه گذاشت که عملا می‌گفت که پلیس بخاطر حفظ جان بقیه دانشجویان سخت می‌گیرد و گفت که به پلیس گفته که در این واقعه تحقیق کند. من وقتی که نوشته را خواندم سریع متوجه شدم که این آقای نورمن آبرام اصلا دوزاریش نیافتده و نمی‌‌فهمد که مردم چقدر عصبانی هستند. عصبانی بودن مردم رو می‌شد از روی مقدار نظرات مطلب و همینطور از روی جستجو در technorati فهمید. امروز صبح برداشت بیانیه را تصحیح کرد و اینبار نوشت که نگرانی والدین را درک می‌کند ولی به پلیس گفته که تحقیق خود را سریعتر انجام بدهد.

حالا بعد از این که خبر خیلی پیچید و آدمهای زیادی بهشان زنگ و ایمیل زدند(مثل من و خیلی از شماها) و تظاهرات کردند، حالا یک جلسه مطبوعاتی تشکیل داد و اعلام کرد که یک کمیته تحقیق مستقل از پلیس تشکیل می‌دهد(حالا برای اینکه زیاد هم پس نیافتد گفته پلیس خودش خواسته‌) خبر جلسه هم الان در وسط وبسایت دانشگاه است.

فیلم «ملکه» این موضوع را خوب به تصویر می‌کشد. هفته پیش فیلم Queen را که درباره ملکه انگلیس در زمان مرگ دیانا است دیدم. ملکه از اینکه مردم انگلیس نسبت به مرگ دیانا احساساتی شده‌اند کاملا بی‌خبر است و یا حاضر به قبولش نیست(به دلیل تنفری که از دیانا داشت). تونی‌بلیر هم که تازه نخست‌وزیر شده‌بود تلاش می‌کند که به ملکه بفهماند که وضع خیلی خراب است و مردم از این بی‌تفاوتی ملکه خیلی عصبانی‌اند. با اینکه ملکه خود را تنها جوابگوی خدا می‌داند و بر این باور است که زندگیش وقف خدا و نظام پادشاهی انگلیس است و باید از اصول نظام تبعیت کند، در مقابل فشار افکار عمومی تسلیم می‌شود و پیغام تلویزیونی تسلیت و همدردی با مردم انگلیس می‌دهد و حاضر می‌شود که مراسم تشریفاتی سلطنتی برای دیانا که دیگر از خانواده سلطنتی طرد شده‌بود انجام‌شود.

در آمریکا هم تا بحال ندیده‌ام که سیاستمداری بتواند جلوی افکار عمومی بایستاد. جورج بوش که همیشه می‌گفت به میزان مقبولیتش در نظرسنجی‌ها و حرفهای رونامه‌ها توجهی ندارد و تنها کاری که بنظرش درست است را می‌کند، پس از انتخابات ماه گذشته تسلیم شد و رامسفلد را کنارگذاشت با اینکه قبلا گفته‌بود که چنین کاری نخواهد کرد. بعد از روشدن ابعاد مخفی‌کاری‌های کلیسای کاتولیک در مورد کارهای کشیشهای بچه‌آزار، فشار افکارعمومی باعث عقب‌نشینی کلیسا کاتولیک شد و در نهایت معروفترین فرد کلیسای کاتولیک در آمریکا آرچبیشاپ بوستون مجبور به کنارگیری‌شد.

پ.ن. اگر ساکن آمریکا هستید میتوانید از طریق وبسایت شورای ایرانی آمریکاییها ایمیل خودتان را در اعتراض به این قضیه بفرستید.
پ.ن. دوتا جا هست تو ویکی‌پدیا که خوب است اگر انگلیسی‌تان خوب است وارد عمل بشوید و راجع به این موضوع بنویسید. Powell Library Incident و همینطور Electeric Gun
متشکر از خوانندگانی که اینها را در قسمت نظرات بهش اشاره کردند.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     12 نظر
امروز این خبر تکان دهنده استفاده شوک الکتریکی توسط پلیس دانشگاه UCLA برعلیه یک دانشجو (که ایرانی-آمریکایی هم هست) را دیدم. ویدیو اش تکاندهنده‌ است. اینکه یک آدم بی‌دفاع را که تنها جرمش این است که فراموش کرده کارت دانشجوییش را برای رفتن به کتابخانه در آخر شب بهمراه داشته‌باشد اینطور باهاش برخورد بشود واقعا تکان‌دهنده است. البته بهتر بود که در مقابل دستور پلیس مقاومت نمی‌کرد ولی این دلیل نمی‌شود که پلیس از شوک الکتریکی بر علیه طرف استفاده کند.

دیدن ویدیوی این واقعه مخصوصا همه دانشجویانی که در ویدیو در کنار ایستاده بودند و کار پلیس را با نفرت تماشا می‌کردند، یک فلش‌بک یک حادثه یازده‌ سال پیش را جلوی چشمم آورد. وقتی که دکتر سروش قرار بود در دانشگاه امیرکبیر سخنرانی بدهد و انصار حزب‌الله تهدید کرده‌بود که جلویش را خواهند گرفت. تعداد زیادی از دانشگاههای مختلف از شب پیش به دانشگاه امیرکبیر رفتند که با دفاع از آزادی بیان جلوی انصار را بگیرند. من کنجکاو هم فردا صبحش رفتم ببینم چه خبر است. دروازه دانشگاه توسط یک ردیف پلیس ضدشورش بسته‌شده بود و تمام دانشجوها در داخل زندانی شده‌بودند و هر از گاهی شعار می‌دادند. بیرون ردیف پلیسی که دم در دانشگاه بود انصار با وانت هایشان و بلندگو در خیابان حافظ بودند و شعار می‌دادند. در انتها هم کلی تماشاچی که اکثرا دانشجویانی مثل من بودند که از سر کنجکاوی و تا حدی هم همدلی با دانشجویان داخل دانشگاه آنجا رفته بودند. حدود یک ساعتی انصاریها شعار دادند. فکر کنم الله‌کرم هم سخنرانی کرد و سروش را به لیبرال بودن متهم کرد. این ماجرا قبل از آمدن خاتمی بود و الله کرم هنوز فرد آنقدر معروفی نبود برای همین خوب یادم نیست که او بود یا ده‌نمکی.

شباهت قضیه به ماجرای امروز اینجایش بود که یک دانشجوی شریف(عضو سابق انجمن اسلامی آنزمان) در کمال ناباوری همه ما نظاره‌گران به سراغ بلندگو بدست انصار رفت و از او خواست که حالا که آنها یک ساعت از پشت بلندگو هر چیزی خواسته‌اند گفته‌اند چند دقیقه هم بگذارد که او صحبت بکند. طرف انصاری هم گفت بلندگو می‌خواهی؟ بیا بگیرش و یک مشت مستقیم حواله کرد به صورت دانشجو. بعدش هم دانشجو را حلقه کردند و شروع کردن با مشت و لگد زدنش. بعضی‌هایشان زنجیرهم داشتند ولی نمی‌دانم که آیا با زنجیرهم می‌زدند یا نه. دانشجوی شریف کاملا بی‌دفاع یکی دو دقیقه‌ای از هفت هشت نفری که دورش بودند کتک می‌خورد. بلندگوچی هم مدام در بلندگو می‌گفت: «حزب‌الله درگیر نمی‌شه..حزب‌الله درگیر نمی‌شه...»

یادم نمی‌رود که صحنه آنقدر منزجرکننده بود که ما تماشاگرها با اینکه برای دردسر افتادن نیامده بودیم قدم به طرف انصار حزب‌اللهی‌ها برداشتیم تا طوری این فرد را نجات بدهیم. نیروی انتظامی هم تا دید ممکن است بدجور شلوغ بشود سرانجام باتون بدست ریخت و ملت را پراکنده کرد و دانشجوی شریف را دستگیر کرد. من و بقیه تماشاگران هم سریع زدیم به چاک. ظاهرا آنروز نیروی انتظامی چند نفری از دانشجوها را دستگیر کرد و بیشتر مورد ملاطفت قرارشان داد. اگر شما هم در آن ماجرا بودید در نظرات جزییات بیشتری بنویسید. چون یکی از وقایع مهم آن سالهای قبل دوم خرداد بود.

در مورد دانشجوی UCLA هم اگر در آمریکا هستید خوب است به Chancelor office
زنگ بزنید. شماره‌اش هست 3108252151 . من خودم زنگ زدم و گفتم که خواستار واکنش سریع دانشگاه در قبال این مساله هستم. ذهن خودتان را با اینکه ممکن است دانشجوی ایرانی هم مقصر بوده باشد مشغول نکنید. پلیس غلط کرده که شوک الکتریکی برعلیه یک دانشجو که تهدید برای کسی نیست استفاده می‌کند.

پ.ن.قدرت YouTube را هم دریابید. در عرض یک نصفه روز همه این را دیدند. بدون ویدیو اصلا این خبر اینقدر پوشش پیدا نمی‌کرد. برای همین من بر این باورم که YouTube بهترین خریدی بوده که گوگل تاحالا کرده‌است. قیمت ۱.۶ میلیارد دلار را هم کاملا ارزشش را داشت.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     276 نظر
هفته پیش نوشتم که:

البته در میان دموکراتها کسانی هم هستند که به خون ایران تشنه‌اند(این نوع افراد معمولا تعلق خاطری نسبت به اسراییل دارند و شعارهای ایران برعلیه اسراییل را جدی گرفته‌اند). ولی با این حال بعید نیست که در فضای جدید تلاش دوبا‌ره‌ای برای نزدیکی به ایران بشود. مخصوصا با انتخاب رابرت گیتز و همچنین اینکه بزودی هیاتی که کنگره آمریکا برای بررسی مشکل آمریکا در عراق تشکیل داده گزارشش را منتشر خواهد کرد و احتمال می‌رود که به دولت آمریکا پیشنهاد بکند که جلسه‌ای از کشورهای همسایگان عراق منجمله ایران و سوریه تشکیل بدهد.


امروز بی‌بی‌سی گزارش کرد که دولت آمریکا راغب است با ایران و سوریه در مورد عراق صحبت کند. من شخصا بعید می‌دانم حکومت ایران راغب باشد در این مورد با آمریکا مذاکره کند چون چیزی به ایران در چنین مذاکره‌ای نمی‌رسد.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
«شایان مشاطیان» این مطلب با مزه را در ایرنا پیدا کرده‌است:

مهندس نصرالله جهانگرد كه درباره‌ي اقدام سايت اينترنتي گوگل مبني بر معرفي شهر تبريز در بخش معرفي جمهوري آذربايجان، با خبرنگار فن‌آوري اطلاعات خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) گفت‌وگو مي‌كرد، افزود: معتقدم فضاي سايبر و دنياي مجازي كه روزبه‌روز در دنيا فعال‌تر شده است و در واقع، محيط تبادل اطلاعات جهاني محسوب مي‌شود، مانند فضاي عادي و واقعي، به ضوابطي نياز دارد و بايد براي آن قوانين خاصي تدوين شود...

او يادآور شد: البته بايد بررسي شود كه منشا اين اقدام سايت گوگل است يا آن‌كه اين موضوع در جاي ديگري انجام شده است و با منشا توليد اين خبر برخورد جدي كرد


از اون با مزه‌تر رییس دانشکده علوم اجتماعی و ارتباطات علامه طباطبایی است که گفته:

او با اشاره به اين كه اين ادعاها هيچ خلل و خدشه‌اي در تعلق تبريز به ايران وارد نمي‌كند، گفت: اما از منظر تخصصي علوم ارتباطات، بايد هشدار دهم كه طرح اين‌گونه مسائل در سايتي مانند گوگل كه در عرصه‌ي خبري فعاليت مي‌كند و محلي براي فعاليت هزاران سايت اطلاع‌رساني ديگر است، جز بي‌اعتبار كردن خود در ميان مخاطبانش نتيجه‌ي ديگري دربر ندارد.


اینها همه بخاطر یک جمله است که یک کاربر از هزاران کاربر سایت ویدیوی گوگل در کنار این ویدیو که در آنجا گذاشته نوشته ‌است.

This video shows Tabriz, a city in Southern Azerbaijan, currently in the territory of Iran. Enjoy watching great architecture, people and Azeri dance that makes you to dance. :) Yasha Azerbaycan!



واقعا فکر می‌کنید با این نوابیغ چه کار می‌شود کرد؟
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
درست است که در دموکراسی هم می‌شود مردم را با پروپاگاندا و شعار مردم را فریب داد ولی وقتی که واقعیتها برای مدت زیادی با حرفهایی که به خورد مردم داده می‌شود متفاوت باشد بالاخره مردم یک کاری می‌کنند. در آمریکا هم سه سال بود که هر هفته بوش می‌گفت که وضعیت عراق در حال بهبود است. شبکه‌های تلویزیونی مثل فاکس نیوز هم حرفها را بشکلهای مختلف تکرار می‌کردند ولی بالاخره مردم فهمیدند که وضع در عراق بهتر که نشده بدتر هم شده‌است و در پای صندوق رای اعتراض خود را اعلام کردند. بوش هم با تعویض سریع رامسفلد عملا گفت که صدای انقلابتان را شنیدم.

روی کار آمدن دموکراتها تا حد زیادی از جو بدی که بعد از یازده سپتامبر بوجود آمده بود خواهد کاست. احتمال حمله به ایران هم مخصوصا با تعویض وزیر دفاع کاسته خواهد شد. وزیر دفاع، رابرت گیتز، قبلا در ماجرای ایران-کنترا (مکفارلین) دست داشته‌است و برای همین احتمالا با موضوع ایران آشنایی بهتری دارد. او یکی از نویسنده‌های مقاله معروف «یک راه جدید» توسط «شورای امورخارجه» در حدود دو سال پیش بود. این گزارش خواستار برقراری روابط آمریکا با ایران شده بود. از دیگر نویسندگان این مقاله برژینسکی بود. آذر نفیسی هم در ابتدا جزو گروه پژوهشی این مقاله بود اما پس از اینکه دید نتیجه مقاله خواستار برقراری روابط آمریکا با ایران است، از امضا این مقاله خودداری کرد.

البته در میان دموکراتها کسانی هم هستند که به خون ایران تشنه‌اند(این نوع افراد معمولا تعلق خاطری نسبت به اسراییل دارند و شعارهای ایران برعلیه اسراییل را جدی گرفته‌اند). ولی با این حال بعید نیست که در فضای جدید تلاش دوبا‌ره‌ای برای نزدیکی به ایران بشود. مخصوصا با انتخاب رابرت گیتز و همچنین اینکه بزودی هیاتی که کنگره آمریکا برای بررسی مشکل آمریکا در عراق تشکیل داده گزارشش را منتشر خواهد کرد و احتمال می‌رود که به دولت آمریکا پیشنهاد بکند که جلسه‌ای از کشورهای همسایگان عراق منجمله ایران و سوریه تشکیل بدهد.

پ.ن. اگر شما نتوانستید در انتخابات آمریکا رای بدهید، می‌توانید بروید به پادکست ما بنام هفتگی haftegi رای بدهید. خودبخود این پادکست ما با امدادهای غیبی خودش را به مقام دوم مسابقه بی‌آبروی دویچه رسانده است. شما هم اگر رای بدهید چه بسا اول بشود.
قسمت Best Podcast را ببینید.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
اگر یک موقع می‌خواستید جایی سخنرانی بدهید و فرصت نکردید که آماده کنید،‌ نگویید که فرصت نداشتید و معذرت می‌خواهید. خود این چندین بار از سخنرانی بد کردنتان برای شنوندگانتان بدتر است.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     3 نظر