بلایی که میتوانست (و میتواند) سر ایران بیاید، دارد سر لبنان میآید.
از یک طرف حجم کشتار و خرابی ناشی از حمله اسراییل به لبنان دلخراش است و از طرف دیگر نوع واکنش رسانههای آمریکا و سیاستمدارانش آزاردهنده است. کار بجای کشیده که
کشتار شهروندان بیدفاع را هم توجیه میکنند و میگویند چون به آنها اسراییل اعلان کردهبود که باید خانههایشان را ترک کنند و نکردهاند برای همین خودشان مسئول هستند
(ترجمه مطلب در وبلاگ فهم).
مساله لبنان درسهای زیادی برای ایران دارد. چون نسبت قدرت حزبالله لبنان به اسراییل شبیه نسبت قدرت دولت ایران به آمریکاست. سناریویی که آمریکا ممکن است در ایران پیاده کند میتواند شباهت زیادی به کاری که اسراییل در لبنان میکند داشتهباشد، مثلا یک حمله هوایی دوهفتهای با حملات کماندویی موضعی.
۱- جهنم کردن اسراییل: سالها بود که دولت ایران و حزبالله از تبدیل اسراییل به جهنم در صورت تهاجم اسراییل صحبت میکردند. الان ده روز از حمله اسراییل میگذرد و آن جهنم کذایی چیزی بیشتر از چند موشک نادقیق کاتیوشا و فجر نبودهاست. در صورت حمله آمریکا به ایران هم تلافی ایران از این حد فراتر نخواهد رفت. زمانی که طرف مقابل ۲۴ ساعت آسمان را در کنترل دارد، طرف ضعیفتر کاری بیشتر از این نمیتواند بکند.
۲- دموکراسی با جنگ: اونهایی که دلشان خوش است که در حمله آمریکا بمبها فقط بر سر ملاها میافتد، میتوانند ببینند که بر سر لبنان چه آمدهاست. کلی از تاسیسات غیر نظامی اعم از پلها، نیروگاههای برق، برجهای تلفن و تلویزیون نابود شدهاند. محلههای جنوب بیروت هم کاملا غیرمسکونی شدهاند. پانزدهسال دیگر طول خواهدکشید تا آنها را دوباره بسازند. واقعا نمیدانم در یک خرابه دموکراسی داشتن به چه دردی میخورد. تازه مگر لبنان دموکراسی نداشت؟
۳- کشورهای عربی: در سال گذشته احمدینژاد با کتمان هولوکاست و تهدید اسراییل سعی کرده دل مردم کشورهای عربی را بدست بیاورد، تا از این جهت در مورد پرونده هستهای ایران، آنها از ایران حمایت کنند(این حرفها هزینه زیادی در تخریب چهره ایران در بقیه دنیا به همراه داشته). در مورد لبنان اکثریت مردم کشورهای عربی از لبنان و حتی از حزبالله حمایت میکنند، ولی در عمل حمایتشان ارزش چندانی ندارد چون که دولتهایشان (مصر، عربستان و اردن) از قوی شدن شیعهها نگرانند و اعتراضی جدی به اسراییل برای حمله به لبنان نکردهاند. تقریبا مطمئننم که وقتی ایران مورد حمله قرار بگیرد، این کشورها هیچ کاری برای ایران نخواهند کرد و در پنهان بسیار خوشحال هم خواهندشد. برای همین سیاست احمدینژاد برعلیه اسراییل برای جذب اعراب کاملا بینتیجه بوده است و از تهدید جنگ برعلیه ایران ذرهای کم نکرده است.
۴- چشمکور ایدولوژی: سازمانی مثل حزبالله بدلیل ایدولوژیک بودنش و همینطور انزوایش از جهان بیرون توانایی درستی از ارزیابی وقایع ندارد. مثلا چیز سادهای مثل اینرا درک نکردند که مرز مزرعههای شبعا (ناحیهای که اسراییل از سوریه اشغال کرده ولی لبنان ادعا میکند به لبنان تعلق دارد.) با مرزهای شمال اسراییل فرق دارد. همانطور شد که در موردهای قبلی که نیروهای حزبالله از مرز مزرعه شبعا گذشتند جامعه بینالمللی چندان واکنشی نشان نداد ولی ایندفعه که از مرزهای شمال اسراییل گذشتند، سازمان ملل و اروپا پشت اسراییل را گرفتند و عربستان هم به کار حزبالله اعتراض کرد. واقعیش وقتی شنیدم که حزبالله دو سرباز اسراییل را گرفته اولین سوالم این بود که کجا. ( اتفاقا
کورش علیانی که مسایل اسراییل را دنبال میکند فرض اولش این بود که حزبالله در همان منطقه شبعا عملیات انجام دادهاست، چون او هم میداند که توجیهکردن عملیات در منطقه شبعا سادهتر است.).
مشکل این است که دولت ایران هم دچار همان بلای ایدولوژیک بودن و انزوای جهانی است. اینها را در متن نامههای احمدینژاد میتوانید ببینند. برای همین اگر سطح تنش بین ایران و آمریکا در این سطح بماند، هر لحظه ممکن است که ایران با یک اشتباه کوچک بهانه لازم به آمریکا را برای حمله هوایی سنگین به ایران بدهد. این اشتباه کوچک میتواند بشکل یک درگیری کوچک در خلیجفارس یا کشتهشدن یکی دو سرباز آمریکایی بدست نیروهای سپاه در مرز ایران و عراق باشد.
۵- ناباوری مردم: مردم لبنان اصلا باورشان نمیشد که چنین اتفاقی برای لبنان ممکن است بیافتد. واقعیتش من هم باورم نمیشد. در مورد ایران هم همینطور است، هنوز یک ناباوری عمومی وجود دارد. مردم فکر میکنند که جنگ مال همسایه هست .
پ.ن.
مصاحبه عباس عبدی راجع به مسایل لبنان از دست ندهید.