وبلاگ نیمه فعال مهدی درباره‌ی تصویر ایران در رسانه‌های جهان
خوب شد خانم رایس به داد مطلب چند روز پیش من رسید و با پیشنهادش نشان داد که تحلیل چند روز پیش من درباره اینکه فشار روی کاخ سفید برای مذاکره با ایران زیاد است درست بوده‌است.

جوابی که رایس داد از نظر استاندارهای من برای یک طرف مذاکره‌گر فوق‌العاده بود. از یک طرف گفت که حاضر به مذاکره‌اند و فشار روی کاخ سفید را کاملا برداشت و از طرف دیگر آنرا شرطی کرد که برای دیگر تماشاگران بازی خیلی غیر منطقی بنظر نمی‌رسد اما برای حکومت ایران خط قرمز است. الحق کشوری که وزیر امورخارجه به باسوادی خانم رایس دارد سزاوارش است که راه‌حلهای اینچنینی برای مشکلاتش پیدا کند.

واقعیتش با این ترفند دولت بوش، توپ بزمین ایران افتاد و دفعش هم اصلا ساده نخواهد بود. دولت ایران می‌تواند فردا متکی یا آصفی را با آن انگلیسی دست پا شکسته‌شان ب‌فرستد جلوی خبرنگارها تا بگوید:«ما از غنی‌سازی عقب نمی‌نشینیم» و بعد با سازمان امنیت متحد روبرو ‌شود. اما اگر ایران هم کسی مثل خانم رایس داشت ممکن بود شاید ممکن بود که راه‌حلی پیدا کند که برای بقیه هم منطقی بنظر برسد .



تکمیلی:
تحلیل بهمن را هم بخوانید.
این پیشنهاد امیر را هم ببینید.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     15 نظر
یاسر گزارش کرده:

یادتونه یکی دو هفته پیش یه خبری پخش شد که ایران در جستجوی گوگلی کلمه‌ی سکس در دنیا سوم است. حالا آقای دکتر داوودی معاون اول کشور در یک سخنرانی رسمی با افتخار فرموده‌اند ایران در جستجوی زیست‌فناوری در دنیا دوم است. لابد این به اون در!


چون که در مورد افتخارات کشور در جستجوی گوگلی کلمه سکس نوشته‌بودم و بقیه را به فکر انداختم که افتخارات دیگر را هم پیدا کنند، کمی درباره شبهه ایجاد‌شده احساس مسولیت میکنم. حالا این مدلی که برای توجیه این مشاهدات می‌دهم را با دقت بخوانید:

تعداد مصرف کننده اینترنت در آمریکا: دویست میلیون
تعداد دانشجو در آمریکا:‌ چهارده میلیون
نسبت دانشجو به کل کاربران اینترنت: ۷ درصد

تعداد مصرف کننده اینترنت در ایران: هفت و نیم میلیون
تعداد دانشجو در ایران: دو میلیون و سیصدهزار نفر
نسبت دانشجو به کل کابران اینترنت: ۳۰ درصد

فرض خوبی می‌شود کرد این است که همه دانشجویان آمریکا و اکثر دانشجویان ایران به اینترنت دسترسی دارند و جزو آن آمار مصرف کننده‌های اینترنت بحساب آمده‌اند. حالا اگر یک درصد دانشجویان در ایران و یک درصد دانشجویان در آمریکا کلمه زیست فناوری را جستجو بکنند، نسبت جستجوی کلمه زیست‌فناوری در گوگل برای ایران در کل جمعیت مصرف کننده اینترنت می‌شود ۳ دهم درصد و برای آمریکا می‌شود ۷ صد‌م درصد(اولین رقم چهار برابر دومی است). حالا فکر کنم روشن باشد چرا درصد جستجوی خیلی از کلمات علمی برای ایران اینقدر بالا است. دلیلش در این نهفته است که درصد زیادی از استفاده‌کنندگان اینترنت در ایران دانشجو هستند. دانشجو کارش جستجوی کلمه علمی است (البته امیدوارم) و نسبت جستجوی این کلمات را برای کل جامعه بالا می‌برد.

اتفاقا همین توجیه ممکن است تا حدی بالا بودن درصدی جستجو برای کلمه سکس را هم توجیه کند. منتها در مورد سکس تفاوتی هست و آن اینکه سکس را هر آدمی احتمال دارد جستجو کند و تنها به طبقه دانشجو مختص نیست.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     3 نظر
یک چیزی که براساس تجربه شخصی در بین خیلی از ایرانیها مشاهده‌کردم، این است که فرق «تحلیل» و «خواسته» را نمی‌دانند. مثلا اگر یک روزنامه‌نگار تو ایران یک مقاله بنویسد با این عنوان که «ایران بخاطر برسمیت نشناختن اسراییل هزینه سنگینی می‌دهد» برای خیلی از مردم کاملا معادل است با اینکه طرف گفته‌باشد: «چون ایران دارد خسارت سنگینی بابت برسمیت نشناختن اسراییل می‌دهد باید اسراییل را به رسمیت بشناسد».

اگر شما هم از آن آدمها هستید که این دو گزاره را یکی می‌بینید باید بگویم که این دو جمله یک تفاوت بسیار عمده دارند: اولی تنها یک مشاهده است. می‌تواند درست باشد می‌تواند غلط باشد. درحالی که در جمله دوم یک نتیجه‌گیری بزرگتر بر مبنی مشاهده «خسارت سنگین به ایران» شده‌‌است. این مشاهده نمی‌تواند مستقیما «لزوم برسمیت شناختن اسراییل» را نتیجه بدهد و برای گرفتن چنین نتیجه بزرگتری به فرضهای ضمنی دیگری نیز نیاز است. مثلا اینکه هدف نویسنده تنها کم کردن خسارت وارده به ایران است و به چیزهایی دیگر مانند وضعیت حقوق بشر فلسطینیها بی‌توجه است.

بنابراین شمایی که گزاره «ایران بخاطر برسمیت نشناختن اسراییل هزینه سنگینی می‌دهد» را با گزاره «چون ایران دارد خسارت سنگینی بابت برسمیت نشناختن اسراییل می‌دهد باید اسراییل را به رسمیت بشناسد» یکی گرفتید، در واقع فرضهای دیگری در مورد نوع فکر و خواسته‌های آن روزنامه‌نگار می‌کنید.

این نوع رفتار شایع میان ایرانیان هزینه زیادی بر کسانی که از موضعی نسبتا مستقل می‌خواهند مسایل را تحلیل کنند وارد می‌کند. چون که هرگونه تحلیلی سریعا، یک خواسته تعبیر می‌شود و بر فرد گوینده برچسب‌های مختلف می‌خورد. بعد سریعا مردم راه می‌افتند که نیات واقعی نویسنده‌ را پیدا کنند و اصلا بحث در مورد درستی یا نادرستی تحلیل فراموش می‌شود.

یک مورد خوبی که یادم می‌آید وقتی بود که سال اول و دوم دولت خاتمی که من از ایران خارج شدم،‌ چند بار از من سوال شد که آیا واقعا این رای‌گیری‌ها واقعی است و خاتمی بیست میلیون رای آورده،‌ من هم می‌گفتم که بله رای‌گیری‌ها با یکم بالا پایین درست است و خاتمی‌ هم طرفدار زیاد دارد. بجای اینکه مثلا بپرسند خوب این مشاهده‌ات بر چه اساسی است؟ آیا با افراد بیرون دانشگاه حرف زده‌ای یا از شهرستانها خبر داری؟ سریعا سوالها به این تبدیل می‌شد که آیا بورسیه دولت هستم یا نه و چطوری هزینه دانشگاه را می‌دهم. یعنی یک مشاهده کوچک «طرفدار زیاد داشتن خاتمی» تبدیل می‌شد به اینکه «من طرفدار سرسخت حکومتم» و بعد باید دنبال این می‌گشتند که دلیل طرفداری من از حکومت چیست.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     18 نظر

محمد قوچانی در یاداشتی در شرق و امید معماریان در وبلاگش درباره نامه احمدی‌نژاد نوشته‌اند که احمدی‌نژاد فرصتی مهم برای برای برقراری رابطه با آمریکا را با نوشتن نامه‌ای عجیب غریب و خارج از چارچوب دیپلماتیک از دست داد. امید با اشاره به نوشته من که گفته بودم با جواب ندادن نامه احمدی‌نژاد بوش چهره مخالف دیپلماسی پیدا می‌کند، نوشته :‌
نگاه کنید ببینید، چند مطلب در مورد این نوشته شده است که چرا بوش جواب احمدی نژاد را نمی دهد؟ درواقع هیچ. حتی خود بوش اظهار نظر نکرد. همان طور که قوچانی هم اشاره می کند این جواب سر پرهزینه ترین رفتاری بود که آمریکا به دستگاه دولت ایران وارد کرد. حالا همگی افتادند در داخل به این که چرا بوش جواب نمی دهد.

امید ظاهرا به واکنش رسمی دولت آمریکا اشاره دارد و در آن مورد کاملا حق با اوست. دولت آمریکا برخورد بسیار سردی با نامه احمدی‌نژاد کرد. اما دولت آمریکا و ایران تنها بازی کنندگان این بازی نیستند. همین نامه باعث شد که ناظران سیاسی در آمریکا به این باور برسند که ایران بطور جدی بدنبال مذاکره با آمریکاست(چون این نامه بدون تایید رهبر ایران نمی‌توانست نوشته‌شود).

در همین دو سه هفته گذشته بسیاری از متخصصان سیاسی آمریکا اظهار نظر کرده‌اند و دقیقا با اشاره به نامه احمدی‌نژاد گفته‌اند که بوش باید جواب احمدی‌نژاد را بدهد و با ایران مذاکره بکند. همه‌شان هم می‌گویند که با اینکه محتوای نامه چیزی نداشت ولی همین که بعد از ۲۷ سال دولت ایران چنین نامه‌ای فرستاده، آمریکا نباید بی‌جوابش بگذارد. لیستی از طیفهای مختلف که راجع به این نوشته‌اند اینجا می‌آورم:
مادلین آلبرایت وزیر امورخارجه دوره کلینتون: «فکر می کنم باید به نامه ای که محمود احمدی نژاد رییس جمهور ایران به جورج بوش فرستاد، پاسخ داد».
هنری کسینجر: The recent letter from Iranian President Mahmoud Ahmadinejad to President Bush needs to be considered on several levels.
فرانسیس فوکویاما: توی یک برنامه رادیویی ازش درباره ایران سوال کردند، گفت که حالا که احمدی‌نژاد نامه داده بوش هم خوب است دنبال مذاکره مستقیم با ایران را بگیرد.
گروگری جرجیان یک بلاگر معروف
چاک هگل سناتور برجسته جمهوری‌خواه
مقاله نیویورکر:‌ گفته که ایکاش بوش جواب نامه را بدهد.
دیوید اگناتیوس ستون نویس روزنامه واشینگتون پست: گفته که حالا که احمدی‌نژاد تابوی ۲۷ ساله ایران را شکسته، آمریکا هم باید قدم جلو بگذارد.

آیا واقعا اینهمه اظهارنظر از آدمهای مهم روی بوش تاثیر خواهد‌گذشت. بنظر من احتمالی هست. اولا که بوش از نظر محبوبیت عمومی وضعش خوب نیست و حداقل در سه چهار ماه آینده بدنبال درگیری با ایران نیست. از آن طرف خیلی از کسانی که بهش می‌گویند که باید با ایران مذاکره کند از حزب خودش هستند. نشانه دیگری که این نظرات ممکن است روی سیاستگذاریهای کاخ سفید تاثیر بگذارد، واکنش خیلی تندی است که طرفداران اسراییل به کسانی که خواستار مذاکره دولت آمریکا با ایران هستند نشان داده‌اند. دو نمونه از این واکنشها:
کنث تیمرمن در روزنامه فرانت پیج: «طرفداران مذاکره می‌خواهند که با دولتی مذاکره کنیم که جوانان خود را می‌کشد، عهدنامه‌‌های بین‌المللی خود را می‌شکند و می‌خواهد یک کشور دیگر عضو سازمان ملل را نابود کند».
چارلز کراتمر ستون‌نویس نئوکان روزنامه واشینگتون پست: توی تله مذاکره با ایران نیافتید.
قضیه نشنال‌پست هم می‌تواند در همین راستا بوده‌باشد که می‌خواهند بهرقیمتی از مذاکره مستقیم ایران و آمریکا جلوگیری کنند.

با توجه به نوع رفتار دولت بوش بعید است که حاضر باشند با ایران مذاکره رودرو کنند. اما تا زمانی که دولت ایران خواستار مذاکره مستقیم با آمریکا و حل مشکلاتش بطور مستقیم باشد، موضع‌ دولت آمریکا در قانع کردن اروپا،‌ چین و روسیه بر علیه ایران ضعیف می‌شود. در داخل آمریکا هم دولت آمریکا در مقابل منتقدانش خیلی تضعیف می‌شود.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     9 نظر

اگر کسی بخواهد درباره تغییرات کاریکاتورهای غربی درباره ایران در هفتادسال اخیر تحقیق کند، این منبع خوبی است. مجموعه‌ای کاریکاتورهای انگلیسی درباره ایران را دارد. از آنجا که کاریکاتورها در ابراز آنچه که در ذهن مردم هست صریح‌تر هستند،‌ از رویشان خیلی چیزها در مورد ذهنیت آدمها می‌شود فهمید. فکر کنم اگر کسی تحول کاریکاتورهای راجع به ایران را بررسی کند، نتایج جالبی پیدا‌کند(این هم یک ایده تز دکترای).

یک چیزی که من متوجه شدم اینکه کاریکاتوریستهای قدیمی بیشتر متوجه این بودن که ایران کشوری با تاریخ درازی است تا کاریکاتوریستهایی که این روزها درباره ایران کاریکاتور می‌کشند.‌ شما هم یک جستجویی برای ایران و پرشیا بکنید و اگر نکته جالبی دیدید در نظرات بگویید.

برای کاریکاتورهای جدیدتر اینجا را چک کنید.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     3 نظر
خدمت هموطنان فارسی زبان:
فکر کنم تا حالا فهمیده باشید که بدجوری گاوتان زاییده و این تو بمیری هم‌ ولایتیهای ما از اون تو بمیریها نیست. چون می‌دانم حاضرید هر کاری برای حل مشکل بکنید، پیشنهاد زیر را برای کسب رضایت حداقلی هم ولایتیهایم می‌کنم:
از آنجا که هم‌ولایتیها حتی با صلیب کشیدن مانانیستانی هم خیالشان راحت نمی‌شوند (چونکه آن کارتون بهانه است برای تخلیه تمام تبعیضهای گذشته) پس فعلا مانا را تبعید کنید تورنتو که او هم از راه کشیدن کاریکاتورهای حسین درخشان زندگیش هدفمند شود. بعد با وزیر ارشاد شروع کنید و مجبورش کنید که همان کاری را کند که عمروعاص در سریال امام علی برای نجات جانش کرد. منتها ایندفعه صداوسیما نباید سانسور کند. زیرنویس هم بنویسد: فارس بی‌ناموس.

البته فعلا تضمینی نیست که وزیرارشاد کافی باشد.

دفعه بعد هم که خواستید سفارتی را برای یک کاریکاتور آتش بزنید، یادتان باشد که این کارها می‌تواند موجب بدآموزی شود.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     3 نظر
May 22, 2006
سانلی که خودش در وبلاگ خاک مینویسد، یک وبلاگ جدید درست کرده برای جمع کردن ایده های مثبت. همانطور که دوستم هژیر در نوشته ی چند ماه پیشش گفته بود، اینکه اوضاع ایران چقدر ناامید کننده است نباید باعث بشود که فراموش کنیم که تغییرات با کار فرد فرد آدمها بوجود میآید و باید دنبال ایده هایی باشیم که امید بوجود بیاورند. واقعیتش برای اینکار به کمی خوشبین بودن هم نیاز است. برای همین سانلی با دیدی خوشبینانه این وبسایت جدید را درست کرده تا ایدههای سازنده در مورد ایران و جامعه ایرانیان را یک جا جمع کند. سانلی خودش هم فلسفه درست کردن وبلاگ خوشبینانه را شرح داده است.

سانلی در مورد کارهای جالبی که بقیه هم میکنند مینویسد مثلا در این نوشته اش اینکار گروه مطالعاتی ام آی تی را تبلیغ کرده است که بدنبال این هستند که یک سری مطلب در مورد شناختن ایران به بقیه دنیا جمع کنند که هرکس که خواست صحبتی درمورد ایران بکند از آن تصویرها و مطالب استفاده کند تا شاید از تصویر منفی که در سالهای اخیر بر علیه ایرانیها بوجود آمده است کاسته شود( مثلا این اسلایدها را در مورد ترکیه ببینید تا بفهمید تبلیغ یعنی چی.)


اگر چیزی بذهنتان رسید برایش بفرستید. اگر هم وبلاگ دارید میتوانید در وبلاگ خودتان بنویسید و سانلی هم یک کپی بگذارد در وبلاگ خوشبینانه اش. خیلیها هم ممکن است ایده مشخصی نداشته باشند ولی دوست داشته باشند کاری انجام بدهند و بتوانند ایده خوبی از وبلاگ خوشبینانه پیدا کنند یا در یکی از کارهای آنجا فعال شوند.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     3 نظر
حالا که دو روز از پخش خبر روزنامه نشنال‌پست می‌گذرد، خوب است که به این نگاه کنیم که چه شد که یک چنین خبری را این همه آدم براحتی باور کردند. هنوز هم عده‌ای جدید در وبلاگهایشان درباره این موضع می‌نویسند بدون اینکه خبر داشته‌باشند روزنامه نشنال‌پست خودش این خبر را تکذیب کرده‌است. می‌شود پیش‌بینی کرده که خیلی از کسانی که خبر را شنیده‌اند هیچ وقت تکذیبیه را نشنوند. این خبر طوری تنظیم شده‌است که ایران را کاملا مشابه آلمان نازی نشان دهد و شنوندگان خبر با شنیدنش قانع شوند که باید به ایران سریعا حمله شود.

ایران یک روزه بدینجا نرسیده‌است. اینکه مردم دنیا براحتی چنین خبری را راجع به ایران باور می‌کنند ریشه در تصویری دارد که از ایران دارند. این تصویر از ایران، ذره‌ذره توسط اخباری که مردم شنیده‌اند درست شده‌است. لیست کوتاهی از این خبرهای کوچک که این روزها دارند تصویر ایران را شکل می‌دهند را اینجا می‌آورم:

- ایران کشوری که می‌خواهد یک دختر هفده‌ساله را اعدام کند تنها بخاطر اینکه برای مقابله با تجاوز مردی را کشته‌است. صدوچهل هزار نفر پتیشن امضا کرده‌اند که جان او حفظ شود.
- ایران کشوری است که روشنفکران خود را بی‌هیچ دلیلی زندانی می‌کند. ۴۲۰ نفر آدم سرشناس برای آزادی جهانبگلو نامه می‌نویسند.
- ایران کشوری است که بدترین برخوردها را با سندیکای کارگری خود می‌کند. کافی است که کسی ویدیوی دلخراش منصور اصانلو را ببیند.
- ایران کشوری است که درش کشتن اقلیتهایش قصاص ندارد. همینطور جایی است که بزرگترین اقلیت غیرمسلمان، بهایی‌ها، از کمترین حقوقی همچون تحصیل در دانشگاه بدون کتمان مذهبشان برخوردار نیست.
- ایران جایی است که هر از گاهی اقلیتهای جنسی‌اش را شکنجه و یا اعدام می‌کند.

می‌بینید که در لیست بالا از اقشار مختلف جامعه هست. هربار که اتفاقی در ایران می‌افتد، قشر خاصی از جهان خارج از آن باخبر می‌شود و تصویری که از ایران دارد بر آن اساس می‌سازد.

من در لیست بالا از کلمه «ایران» بجای «دولت ایران» استفاده‌کردم. چون متاسفانه بیشتر کسانی که در کشورهای دموکراتیک زندگی می‌کنند برایشان تمایز دولت و ملت روشن نیست. در نتیجه هزینه خیلی ازین این مسایل را که دولت ایران مستقیما مسئولش است، همه ما می‌دهیم. متاسفانه ما چندان کاری نمی‌توانیم بکنیم بجز اینکه سعی کنیم واقعیتهای ایران همانطور که هستند گزارش شوند. نه اینکه بگذاریم یک عده با ساختن خبرهای جعلی تصویری از ایران بسازند که صدها بار از آنچه که هست بدتر است.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     8 نظر
حسین درخشان با لینک به این مطلب مدعی شده که من اسم واقعی کمانگیر را آشکار کرده‌ام. لینکی که در این وبسایت هست به وبلاگ قدیمی کمانگیر داده شده زمانی که او با اسم واقعیش می‌نوشته است. درخشان پس از اینکه با افشا اسم واقعی کمانگیر جان او را بخطر انداخته است سعی دارد برای من هم پرونده سازی کند. برای توضیح بیشتر به نوشته اخیر من یا نوشته خود کمانگیر راجع به این موضوع مراجعه کنید.


امروز
روزنامه (تابلوید مانند) نشنال پست کانادا خبری چاپ کرده که براساس طرح ملی لباسِ تصویبی مجلس ایران، اقلیتهای ایران مجبور به داشتن لباس متمایز از مسلمانهای ایران خواهند بود(اصل مقاله را ورداشتن و لینکش کار نمی‌کند ولی مقاله امیرطاهری در حمایت از مقاله خبری هنوز هست.). امیدوارم این خبر درست نباشد و به احتمال زیاد درست نیست، چون در خبر بی‌بی‌سی راجع به این طرح اشاره‌ای به این موضوع نشده‌است. اما بدلیل حرفهایی که احمدی‌نژاد در تکذیب هلوکاست زده و ظلمهایی که در حق اقلیتهای تو ایران مثل بهاییها شده، خارجیها یک چنین خبری را خیلی راحت و از یک منبع نه چندان موثق باور می‌کنند. با باور این خبر، ایران را با زمان آلمان نازی مقایسه می‌کنند،‌ وقتی که یهودیها مجبور بودند روی لباسشان علامت مخصوص بزنند.

در چند ساعت گذشته از وقتی که این خبر بیرون آمده تقریبا هر دقیقه یک وبلاگ انگلیسی درباره‌اش می‌نویسد. تقریبا تمام وبلاگهای مهم (بیشتر دست راستی) این خبر را تیتر کرده‌اند. حتی وبسایت راجع به تکنولوژی دیگ هم این خبر را گذاشته و سیصد نظر خوانندگان زیر مطلبش هست. اگر این خبر واقعیت داشته‌باشد، واقعا خبر هولناکی است و الان هم باید جدی دنبالش‌کرد تا برای صحت و سقمش دلیل و مدرک آورد و نگذاشت همه به خبر روزنامه الکی نشنال پست کانادا اتکا کنند.

چیزی که می‌ترساندم این است که اینهمه وبلاگ انگلیسی این خبر را بدون هیچ شک و تردیدی قبول کرده‌اند. این نشان می‌دهد تا چه حد ایران تصوریش در دنیا بد است.

مطالب تکمیلی:‌ هیچ اشاره‌ای به اقلیتها در این خبر فارس نیوز نیست.

از وبلاگهای دیگر:‌
روزمرگیها:‌ دشت بی‌فرهنگی ما...(لینک از پرستو)
شناسایی بی‌دین و ایمانها.
انار هم لینک خبر شرق را در مورد این قانون پیدا کرده‌است.
آرش آبادپور در وبلاگ انگلیسیش.
کورش علیانی می‌گوید که احتمالا این یک توطئه است.

فرنگوپولیس: لباس ملی، ایران نازی و فرهنگ بومی
مطلب جدیدم را هم درباره نقش امیرطاهری بخوانید.

من یک ترجمه سریعی از این قانون کردم. اگر وبسایت انگلیسی داشتید توش بگذارید. همانطور که تو نظرات گفتید هیچ اشاره‌ای به اقلیتها در این قانون نیست( این که قانون مسخره‌ای است بماند برای بعد). نسخه‌ای که ترجمه کردم از روزآنلاین است یک تفاوتهای جزیی با نسخه کاملتر روزنامه شرق دارد.


1) Encouraging fabric designers and producers in using Iranian and Islamic patterns and styles in producing fabric and dress.
2) Respecting the traditional patterns and lively symbols of Iranian ethnic groups and paying attention to proper body coverage based on Islamic Sharia.
3) Taking advantage of research in obtaining original(to Iran) fabric patterns.
4) Encouraging the public in using the Iranian styles.
5) Supporting local producers of traditional clothes with loans and providing them exposure in clothes fairs and festivals.
6) Helping the public access to traditional clothes by establishing permanent dress fairs on local and regional bases.
7) Organizing regional (international) dress fair for exchanging experiences with other Muslim countries.
8) Inspecting and Controlling the imports of fabric and clothes to prevent the import of clothes incompatible with cultural, Islamic and national values.
9) This draft is written with coordination with the managing body in charge of clothing and dress.
10) Financial support for NGOs, unions, and non-governmental institutions in providing national clothing.
11) Media, in special the national TV, must help in establishing the usage of national clothing and they have to avoid advertising styles inconsistent with our culture.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     37 نظر
احتمالا خیلی‌هاتون به غیر ایرانیها در وصف تروریست نبودن ایرانیها شرح وصف کردید(واقعا چه کار دیگری می‌توانید بکنید؟ من خودم کم از این شرح وصفها نکردم تا شاید یک ذره روی ویزا دادن آمریکا به ایرانیها کمک بکند.) یک دلیلی که خیلی ایرانیها برای اثبات تروریست نبودن ایرانیها می‌آورند این است که هیچ ایرانی در گوانتانامو نیست. حالا هرچند که کلی بدبخت هیچ کاره غیر تروریست هم در گوانتانامو گیر افتادند، ولی بالاخره نبودن ایرانیها در آنجا می‌تواند شاهد خوبی برای این باشد که ایرانیها تو گروههای تروریستی مرتبط با بن‌لادن نیستند.

منتها من همیشه به این شک داشتم که هیچ کدام از ایرانیها، نبود ایرانیها در گوانتانامو را چک کرده‌باشد. حالا یکی از دوستانم، حسین از پراویدنس، لیست اخیرا منتشر شده اسامی این افراد را چک کرده و متوجه شده‌است که سه‌تا ایرانی در این لیست هستند:
سالیم محمود بنی‌امیر متولد دامونِ ایران( دامون کجا هست؟)
محمدانور کرد متولد زاهدان
عبدالمجید محمد متولد زاهدان
عامری بختیار (از یک لیست قدیمیتر منتشر شده)

از بین ۷۹۶ نفر تنها چهار نفر ایرانی هستند(عراقی‌های لیست هم ۸ نفر هستند)‌،‌ که تعداد کمی است. از روی اسامی و محل تولد این افراد هم می‌شود گفت که اینها احتمالا سنی اهل سیستان و بلوچستان هستند. خیلی سوال هست که روزنامه‌نگارهای زبر دست می‌خواهد تا جوابشان را پیدا کنند: آیا این افراد در ایران دستگیر شده‌اند؟ آیا دولت ایران در دستگیری اینها نقشی داشته‌است؟ اگر نداشته‌، آیا از زندانی بودن اینها با خبر است؟‌ آیا گروه مرتبط بن‌لادن در سیستان و بلوچستان ایران فعالیت دارد؟ این سه‌ نفر در زمان زندگی در ایران چه سطح زندگی‌ای داشته‌اند؟
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     4 نظر
با یکی از دوستانم چند دقیقه پیش صحبت می‌کردم که بر این باور‌بود که احمدی‌نژاد نابغه سیاسی است. البته لزوما با اهدافش موافق نبود ولی می‌گفت که احمدی‌نژاد در تاکتیکهایش خوب عمل می‌کند. استدلالش بر این بود که می‌گفت احمدی‌نژاد با شلوغ‌کردن اوضاع اجازه تصمیم‌گیری به آمریکا و اروپا نمی‌دهد و وقت تلف‌ می‌کند تا در این فاصله ایران بتواند پروژه هسته‌ای را جلو ببرد.

بدون اینکه بخواهم در مورد تاکتیک کلی احمدی‌نژاد نظر بدهم، تنها کمی از نظر تاکتیک مذاکره‌ای به نقش نامه‌اش می‌پردازم:

۱- نوع اعلام: از آنجا که وجود چنین نامه‌ای را ایران قبل از بیرون آمدن متنش اعلام کرد،‌ توقعات رسانه‌ها را بالا برد و هم پوشش زیادی برای خود نامه‌ بوجود آورد.

۲- زمان اعلام: زمان اعلام دقیقا قبل از این بود اروپا و آمریکا داشتند موفق می‌شدند که چین و روسیه را راضی‌کنند که برعلیه ایران قطعنامه‌ای صادر‌شود. با اعلام خبر نامه همه چیز برای آمریکا بهم ریخت.

۳- خود فرستادن نامه: بدون توجه به محتوای نامه همین که احمدی‌نژاد به جورج بوش نامه فرستاد،‌ این تصویر را بوجود آورد که طرف ایرانی بیشتر بدنبال پیدا کردن راه‌حل برای مناقشه است تا طرف آمریکایی.

۴- محتوای نامه: متن نامه از نظر اصول نوشتاری بسیار ضعیف بود. واقعا نمی‌نفهم چرا احمدی‌نژاد چنین نامه‌ای را با چندتا نویسنده درست حسابی همفکرش نمی‌نویسد تا حداقل از نظر نوشتاری درست حسابی باشد. اشاراتی که مسیحیت یا دین یهود شده‌بود مسخره و تا حد زیادی‌ بچه‌گانه بود(مخصوصا نوشتن «علیهم السلام» برای حضرت عیسی. برای مسیحیها عیسی بیشتر خداست نه یک پیغمبر). هرچند که در میان مطالب شکایتهای جهان‌سومی‌ها به آمریکا آورده‌شده‌بود و می‌توانست به خواننده کند که موضع ایران را بفهمد، بیشترشان پراکنده و تاحد زیادی نامفهوم بودند. تاحد زیادی دورویی‌های زیادی در نامه بود. برای حکومتی که همین دوهفته پیش یک استاد دانشگاه را به زندان فرستاد و حتی به وکیلهای زندانیان سیاسی رحم‌ نمی‌کند، کمال دورویی است که به بی‌وکیل بودن زندانیان ابوغریب اعتراض‌کند.

با تمام اینکه واقعا نامه از نظر محتوا نامه عجیبی‌بود، خود نفس فرستادن نامه، نقش مهمتری در نتیجه ‌بازی کرد تا خود محتوایش. همینکه یک عده آدم می‌شنوند که احمدی‌نژاد به جورج‌بوش نامه‌نوشته و جورج‌بوش حاضر به جواب دادنش نیست قانعشان می‌کند که این دولت آمریکاست که حاضر به راه حل مشکل از راه مذاکره، نیست. برای همین بطور کلی محمود‌احمدی‌نژاد با فرستادن این نامه یک فرصت دوباره برای ایران بوجود آورد.

اتفاقا پیشنهاد دوباره اروپا برای دادن تکنولوژی بهتر هسته‌ای به ایران و رابطه قویتر اقتصادی بشرط اینکه ایران دست از غنی‌سازی بکشد، دقیقا برای خنثی‌کردن اثر نامه‌ است. چون که به خوبی می‌دانند که ایران این پیشنهاد را قبول نمی‌کند. ولی همین عدم قبول ایران را بعنوان شاهدی استفاده می‌کنند که ایران حاضر به حل مشکل نیست.

همانطور که قبلا هم گفتم، این مذاکره‌ها تماشاچی دارد و بازی‌کنان می‌خواهند به تماشاچی نشان بدهند که طرف مقابلشان بی‌منطق است و حاضر به حل مشکل نیست. ایران اگر بازیگر بهتری بود بجای اینکه پیشنهاد اروپا را رد‌کند خودش یک پیشنهاد جدید می‌داد که منطقی بنظر برسد و در عین حال برای آمریکا غیرقابل قبول باشد. این پیشنهاد می‌توانست این باشد که آمریکا در مقابل انعطاف ایران در قضیه هسته‌ای به ایران تضمین امنیتی بدهد و همینطور تحریمهایش را بردارد. این پیشنهادی است که آمریکا قبول نخواهد کرد ولی چون منطقی بنظرمی‌رسد موضوع اروپا، روسیه و چین را به ایران نزدیکتر می‌کند.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     6 نظر
گوگل آخر سر «گوگل تِرِند» را راه انداخت که تعداد کلماتی که مردم در گوگل می‌گردند را بر حسب زمان نشان می‌دهد. خوبیش این است که اطلاعات مکانی دارد. مثلا می‌تواند بگوید که آیا اسراییلیها بطور درصدی بیشتر در مورد کلمه ‌ احمدی‌نژاد می‌گردند یا آمریکاییها.

جالبی این جستجوها را دوستم سیروس وقتی که آمار کلمه سکس به انگلیسی را نگاه کرده بود، متوجه شد و آنها را برایم فرستاد. لیست کشورها براساس درصد آمار جستجو برای سکس از این باحال تر نمی‌شود: ۱) پاکستان ۲) مصر ۳) ایران.

در ده تای اول، شش کشور مسلمان است. برای توجیه این نکته می‌شود دو تئوری داد:
۱) جوانهای کشورهای مسلمان انگلیسی‌شان خوب نیست و برای پیدا کردن مطالب کاربردی(بکار بیا) کلمه دیگری جز سکس بذهنشان نمی‌رسد.
۲) محدودیتهای فرهنگی و قانونی، عطش جنسی جوانها را تخفیف نمی‌دهد، و به کانالهای دیگر( که یکیش هم گوگل باشد) منتقل می‌کند.

اینکه کدام تئوری درست‌است را به شما واگذار می‌کنم.

پ.ن. توی ایران هم ایلام، اردبیل و قزوین بیش از همه کلمه «سکس» را جستجو می‌کنند. کلمه «sex» را هم اردبیل، قزوین و ایلام بترتیب خیلی جستجو می‌کنند. یکی برود تحقیق کند که تو این شهرها چه خبر است.
پ.ن. من هم بعد از خواندن نظرات و دیدن اینکه آمار ایران برای خیلی کلمات جنسی انگلیسی سختتر همچنان جلودار است به این نتیجه رسیدم که تئوری اولم نمی‌تواند درست باشد!
پ.ن. یک نکته‌ای که خیلی از کسانی که نظر داده‌اند دقت نمی‌کنند این است که این آمار، آمار درصدی است. یعنی اینکه از میان هر صدتا جستجویی که در گوگل از ایران می‌شود مثلا پنج تا درباره سکس است ولی در برزیل فقط دوتا (این فقط مثال است). این هیچ ربطی به حجم کل جستجو ندارد.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     37 نظر
دیشب یک سخنرانی جالب درباره تاریخ اسلحه و سپر رفتم. واقعیتش سخنرانی فقط در مورد شمشیر بود. سخنران آقای منوچهر مشتاق خراسانی بود که واقعا مشتاقانه و با علاقه شخصی درباره تاریخ اسلحه در ایران تحقیق کرده و کتاب بسیار کلفتی با عکسهای خیلی زیبا در این‌باره در حال چاپ دارد. خیلی چیزهای جالب در سخنرانی‌اش گفت که در خلاصه تبلیغ سخنرانیش نبود. فکر می‌کنم اگر به آنها اشاره‌می‌کرد خیلی آدم بیشتر به سخنرانی می‌آمدند.


یکی از حرفهای جالبش در مورد شمشیر ذوالفقار امام علی بود که گفت این شمشیر نه خمیده‌بود و نه دوسر. خمیده‌نبود چون اصلا آنزمان عربها شمشیر صاف دولبه(دو طرف شمشیر تیز) استفاده‌می‌کردند (بعدها ترکها شمشیر خمیده را به خاورمیانه آوردند). همچنین گفت که لغتنامه دهخدا به این اشاره می‌کند که ذوالفقار بمعنی دوسر نیست بله به معنی «صاحب مهره» است. گفت که اتفاقا حرف دهخدا درست است. حرکات شمشیر در نبرد بقدری سریع است که اصلا امکان ندارد کسی بتواند شمشیر کس دیگری را وسط شاخ شمشیرش گیر بیاندازد (آنطوری که فیلم محمد رسول الله نشان می‌دهد بیشتر هالیوودی است تا واقعی.). برای دفاع در نبرد سعی می‌کنند که زمان آمدن شمشیر رقیب قدم عقب بگذارند و کمی شمشیر طرف مقابل را با شمشیرشان تغییر جهت بدهند. معمولا هم برای اینکار تنها از یک‌طرف شمشیر استفاده می‌کنند که لبه یکطرف سالم بماند. حالا «صاحب مهره» بمعنی این بوده‌است که شمشیر امام علی بقدری با لبه پشتش دفاع شده‌بوده که آن لبه‌اش پر از خطهای کنار هم بوده و طرحی مثل ستون‌فقرات پدید‌آورده‌بوده‌است.

آقای مشتاق تصاویر جالبی هم از شمشیرهای دوره هخامنشی تا صفویه در سخنرانیش نشان‌داد. مخصوصا تصاویر شمشیرهای ساخته‌شده از فولاد جوهردار خیلی جالب‌بود.(عکسهای بیشتر از شمشیرها فایل پی‌دی‌اف)

یکجورهایی شاید فکر‌کنید که حالا تحقیق درمورد انواع شمشیر ایرانی تاریخی به چه دردی می‌خورد. بیاد داشته‌باشید که وقتی ما ایرانیها به بقیه می‌گوییم ما تاریخ بسیار درازی داریم و نقش زیادی در تمدن‌سازی دنیا داشتیم کسی باور‌مان نمی‌کند. یعنی کسی آدم را فقط با ادعا کردنش باور نمی‌کند. ایرانیها به این نیاز دارند همین شواهد کوچک و کوچک را جمع کنند و به دنیای خارج معرفی‌کنند تا نظر دنیای خارج را عوض‌کند.

با ایمیل کردن به گوگل برای گذاشتن لوگوی عید نوروز روی سایتش، مشکل بی‌اهمیتی بقیه دنیا به تاریخ و فرهنگ ایران حل‌نمی‌شود.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     9 نظر
فاطمه حقیقت‌جو که این روزها در دانشگاه ام‌آی‌تی شهر بوستون است، چند روز پیش در دانشگاه استنفورد یک سخنرانی یک ساعته در یکی از کلاسها داشت. صحبتهایش به فارسی بود و به انگلیسی ترجمه می‌شد. سعی‌کردم در حال شنیدن سخنرانی خلاصه‌ای بنویسم. این مطالبی که می‌خوانید نوشته‌های تکه تکه و خلاصه‌وارِ من از صحبت حقیقت‌جو است و دقیقا جملاتی نیست که او گفت:

ابتدا با مروری بر حرکت رفرم در ایران شروع می‌کنم. خاتمی مفاهیم دمکراسی مانند جامعه مدنی ،حاکمیت قانون، پاسخگویی، مسوولیت‌پذیری ،آزادی، مشارکت و رقابت مطرح کرد. مردم هم از این مفاهیم استقبال کردند. حمایت مردمی از اینها باعث پیروزی خاتمی در انتخابات شد. خواسته‌های خاتمی دموکراسی حداقلی نبود بلکه حداکثری بود و تنها به دنبال انتخابات آزاد نبود بلکه بدنبال اصلاحات در تمام عرصه‌ ها بود .

خاتمی بر حاکمیت قانون پافشاری می کرد ولی به طور کلی الویت خاصی برای ابعاد دمکراسی قائل نبود و به طرح تمامی آنها می پرداخت. وقتی که درباره دموکراسی دینی صحبت کرد، منظورش دموکراسی متفاوتی نبود، تنها می‌خواست بگوید که می‌خواهد در قالب قانون اساسی موجود فعالیت کند، که دربرگیرنده اسلامیت و جمهوریت است.

دستاوردهای خاتمی و مشکلات:
برای خاتمی حاکمیت قانون خیلی مهم بود چون که در ایران قانون گریزی و قانون شکنی مشکلی جدی‌ است. مخصوصا از آنجا که قانون‌شکنی بیشتر توسط خود حاکمیت انجام می‌شود. اولین قدمی که انجام شد، هیاتی برای پی‌گیری نقض قانون اساسی و گزارش آن به رییس‌جمهور بود. خاتمی ‌می‌خواست رییس جمهوری باشد که قانون اساسی را اجرا می‌کند. منتها این ایده خودش باعث تناقضهایی شد. یکی این بود که در اصل 113 قانون اساسی، نظارت بر حسن اجرای قانون اساسی به عهده رئیس جمهور گذاشته شده ولی ابزاری برای اجرای قانون اساسی در اختیار رئیس تعریف نشده است. در نهایت رییس‌جمهور تنها قدرت مذاکره برای اجرای قانون اساسی داشت و نه قدرت دیگری...

اما و اگرهای قانون اساسی اجرایش را مشکل می‌ساخت. مثلا در بیشتر اصول ، قید شده که مغایر اسلام نباشد و چون در این مورد تفاوت سلیقه وجود دارد،‌ اجرای قانون اساسی در این موارد مشکل است. نتیجه این شد،‌ که محافظه‌کارها از قانون و حاکمیت قانون استفاده کردند تا حامیان دموکراسی و اصلاحات را سرکوب‌کنند، هرچند که از ابزار غیر قانونی هم برای واژگونی اصلاحات استفاده کردند.

در دوسال اول خاتمی، آزادی سیاسی در اوج خودش بود. نتیجه این شد که مردم که خیلی تشنه‌بودند سعی‌کردند تمام مشکلات را یک دفعه بگویند. چند مشکل اساسی پیش آمد:‌یکی اینکه اصلاح طلبان هرچه به ذهن شان می رسید در مطبوعات مطرح می کردند بدون اینکه اهداف را اولویت بندی کرده باشند، علت آن هم اختلافاتی بود که از قبل از دوره اصلاحات وجود داشت،‌ خیلی‌ها شروع کردند از کسانی انتقاد کردن که می‌شد ازشان بعنوان حامی اصلاحات استفاده‌کرد ولی بدلیل این انتقادات به جناح مخالف رانده‌شدند.

مشکل دیگر اصلاحات این بود که رهبر مشخصی نداشت. خاتمی حاضر نبود که رهبری اصلاحات را قبول کند. متاسفانه جمع دیگری هم نبود که بتواند نقش رهبری اصلاحات را ایفا کند...

در همان زمان محافظه‌کاران از ابزار قانونی و شبه قانونی استفاده‌کردند تا اصلاح‌طلبان را با بستن روزنامه‌هایشان و زندانی‌کردن فعالان سیاسی سرکوب‌کنند...

در بحث مشارکت و رقابت، بعنوان یکی دیگر از اهداف، خاتمی تلاش کرد زمینه های مشارکت و رقابت را در جامعه فراهم کند مثل اجرای قانون شوراها، تقویت احزاب و سازمانهای غیر دولتی.

اصلاحاتی که با اهداف حداکثری شروع شد، اما در خاتمه 8 سال، حتی نتوانست اهداف حداقلی ، یعنی مشارکت و رقابت در انتخابات را تضمین نماید،خاتمی با لایحه انتخابات فقط می‌خواست انتخابات آزاد را به نتیجه برساند ولی با رد‌شدن آن لایحه،‌ خاتمی نتوانست حتی اهداف حداقلی را به نتیجه برساند.

خاتمی در پیام نوروزی آخرش گفت: «ما و شما در این هشت سال دوران پر نشیبی را پشت سر‌گذاشتیم... معتقدم بزرگترین دستاورد این دوران شفافیت خاص تاریخی ملت و تبدیل ان به گفتان غالب بود، گرچه تحقق این خواست بزرگ تاریخی، نیاز به صبوری ، صبر و پایداری دارد...»

من بر این باور نیستم که اصلاحات مرده‌است. اما دو مشکل که من می‌بینم،‌ ساختار حقوقی هرگونه تغییری را منوط به اراده شخص اول مملکت کرده‌است، که متاسفانه چنین اراده‌ای وجود‌نداشت. دوم مشکلات درونی اصلاح‌طلبان بوده‌ و هست.

در آخر می‌گویم که امیدوارم سیاستهای آمریکا به جنگ برعلیه ایران نیانجامد.



چندین سوال هم بود که من فقط دوتایش را قبل از بستن لب‌تاپم نوشتم:

سوالها:
۱) مشکل اصلی در ایران دو چیز است یکی وجود حاکمیت رهبر و دیگری حاکمیت ایدئولوژی. حداقل سیزده ‌اصل قانون اساسی مربوط به این مسایل هستند. چگونه خاتمی این دو نکته را توجه نداشت و فکر می‌کرد می‌تواند که تغییری ایجاد‌کند.
جواب حقیقت‌جو: واقعیتش خیلی در زمان نامزدی خاتمی به اینها فکر نشده‌بود چون انتظار پیروزیش نمی‌رفت. دیگر اینکه تناقضات در دولتهای قبل از خاتمی از بقیه پنهان مانده‌بود. این تجربه هشت سال اصلاحات به ما ثابت کرد که دیگر با اصلاحات بدون تغییرات اساسی قابل انجام نیست.

۲) منظور شما از «ما» زمانی که می‌گویید ما معتقد به اصلاحات بنیادی هستیم، کیست؟ آیا بقیه اصلاح‌طلبان هم اینطوری فکر می‌کنند؟
جواب حقیقت‌جو: بیشتر اصلاح‌طلبان به این معتقدند هرچند بعضی شاید آشکارا نگویند چون به عملی بودنش باور ندارند. بعضی هم نگرانند که اگر بخواهند روی تغییر قانون‌اساسی پافشاری کنند قانون اساسی بیشتر از این توسط محافظه‌کاران به طرف «حکومت اسلامی» برده شود.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     5 نظر
May 05, 2006
دوستان و آشنایان بوستونی، من شنبه تا دوشنبه در بوستون خواهم بود. بعدش هم به نیویورک خواهم رفت برای یک کنفرانس که نزدیکی‌های نیویورک است. سفر بوستون تفریحی است و برای دیدن دوستان قدیمی.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     13 نظر
هشت سال پیش که تازه از ایران به تورنتو رفته‌بودم، رامین جهانبگلو هم در دانشگاه تورنتو بود. در آن مدت یکساله که آنجا بودم تنها چندین بار بطور کوتاه در مهمانی‌ها دیدمش. یک مورد که به خوبی یادم است وقتی بود که در جلسه عمومی گروه دانشجویان ایرانی دانشگاه تورنتو، یک صحبت کوتاهی کرد و سعی کرد که گروه را قانع کند که فقط به برگزاری پارتی قناعت نکند و یک سمینار درباره مطالعات ایرانی هم برگزار‌کند که با مخالفت خیلی از آن دانشجویان حاضر روبرو شد(اولین باری بود که با این واقعیت آشنا شدم که گروههایی که با نام Persian Student Association شناخته می‌شوند کاری بیش از برگزاری پارتی ازشان بر نمی‌آید.)

در آن زمان اتفاقا چند مطلب که رامین نوشته‌بود را خواندم و قبطه خوردم که چرا فیلسوفهایی همچون رامین که هم خودشان آدمهای خوشفکری هستند و هم آموزش درست حسابی در فلسفه دارند در ایران شناخته‌نشده‌اند. نتیجه‌اش این شده‌است که کسانی مثل عبدالکریم سروش (که کارشان در جای خودش با ارزش است) در فضایی بی‌رقیب تبدیل به بت‌های فلسفه شده‌اند.

برای مدتها خبر چندانی از او نداشتم و شنیده‌بودم که به ایران رفته‌است و موسسه‌ای در آنجا راه انداخته‌است. واقعیتش شک داشتم که حکومت تحمل آموزش فلسفه مدرن توسط کسی مثل رامین را داشته‌باشد. وقتی که حکومت، سروش را تحمل نکرد، بعید می‌دانستم که نوع سکولارش را تحمل کند. منتهی روشی که حکومت برای این نوع آدمها دارد معمولا زندانی کردن نیست بلکه تهدید یا بهم زدن کلاس یا جلسه سخنرانی است. معمولا روش زندان نیست، چون هزینه زندانی کردن آدمهایی که در سطح جهانی شناخته‌شده‌اند همچون رامین جهانبگلو، سروش و یا شیرین عبادی برای حکومت بسیار بالاست. برای همین با این که حدس می‌زدم که جلوی تدریس دکتر جهانبگلو را روزی بگیرند فکر نمی‌کردم که زندانی‌اش کنند.

حالا هم هر کس می‌خواهد کمکش کند باید به انعکاس جهانی خبر زندانی شدنش کمک کند. بعید است که حکومت بدنبال این باشد که دردسرهای جهانی‌اش را بیشتر کند.خیلی مهم است که آدمهایی حکومت بهشان نمی‌تواند دست بزند زیاد‌شود. الان تنها یکی است و آنهم شیرین‌عبادی‌ است(بماند که عبادی از این فرصت هیچ استفاده‌ای نکرده و از زمان گرفتن جایزه نوبل خیرش برای ایران کمتر شده‌است.)


در وبسایتهای دیگر:
یاسر
Free Thoughts on Iran
فرنگوپلیس
Arash Kamangir
وبلاگ برای آزادی رامین جهانبگلو
زن‌نوشت
سردبیر‌خودم
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     4 نظر