واقعیتش با این ترفند دولت بوش، توپ بزمین ایران افتاد و دفعش هم اصلا ساده نخواهد بود. دولت ایران میتواند فردا متکی یا آصفی را با آن انگلیسی دست پا شکستهشان بفرستد جلوی خبرنگارها تا بگوید:«ما از غنیسازی عقب نمینشینیم» و بعد با سازمان امنیت متحد روبرو شود. اما اگر ایران هم کسی مثل خانم رایس داشت ممکن بود شاید ممکن بود که راهحلی پیدا کند که برای بقیه هم منطقی بنظر برسد .
یادتونه یکی دو هفته پیش یه خبری پخش شد که ایران در جستجوی گوگلی کلمهی سکس در دنیا سوم است. حالا آقای دکتر داوودی معاون اول کشور در یک سخنرانی رسمی با افتخار فرمودهاند ایران در جستجوی زیستفناوری در دنیا دوم است. لابد این به اون در!
نگاه کنید ببینید، چند مطلب در مورد این نوشته شده است که چرا بوش جواب احمدی نژاد را نمی دهد؟ درواقع هیچ. حتی خود بوش اظهار نظر نکرد. همان طور که قوچانی هم اشاره می کند این جواب سر پرهزینه ترین رفتاری بود که آمریکا به دستگاه دولت ایران وارد کرد. حالا همگی افتادند در داخل به این که چرا بوش جواب نمی دهد.
حسین درخشان با لینک به این مطلب مدعی شده که من اسم واقعی کمانگیر را آشکار کردهام. لینکی که در این وبسایت هست به وبلاگ قدیمی کمانگیر داده شده زمانی که او با اسم واقعیش مینوشته است. درخشان پس از اینکه با افشا اسم واقعی کمانگیر جان او را بخطر انداخته است سعی دارد برای من هم پرونده سازی کند. برای توضیح بیشتر به نوشته اخیر من یا نوشته خود کمانگیر راجع به این موضوع مراجعه کنید.
ابتدا با مروری بر حرکت رفرم در ایران شروع میکنم. خاتمی مفاهیم دمکراسی مانند جامعه مدنی ،حاکمیت قانون، پاسخگویی، مسوولیتپذیری ،آزادی، مشارکت و رقابت مطرح کرد. مردم هم از این مفاهیم استقبال کردند. حمایت مردمی از اینها باعث پیروزی خاتمی در انتخابات شد. خواستههای خاتمی دموکراسی حداقلی نبود بلکه حداکثری بود و تنها به دنبال انتخابات آزاد نبود بلکه بدنبال اصلاحات در تمام عرصه ها بود .
خاتمی بر حاکمیت قانون پافشاری می کرد ولی به طور کلی الویت خاصی برای ابعاد دمکراسی قائل نبود و به طرح تمامی آنها می پرداخت. وقتی که درباره دموکراسی دینی صحبت کرد، منظورش دموکراسی متفاوتی نبود، تنها میخواست بگوید که میخواهد در قالب قانون اساسی موجود فعالیت کند، که دربرگیرنده اسلامیت و جمهوریت است.
دستاوردهای خاتمی و مشکلات:
برای خاتمی حاکمیت قانون خیلی مهم بود چون که در ایران قانون گریزی و قانون شکنی مشکلی جدی است. مخصوصا از آنجا که قانونشکنی بیشتر توسط خود حاکمیت انجام میشود. اولین قدمی که انجام شد، هیاتی برای پیگیری نقض قانون اساسی و گزارش آن به رییسجمهور بود. خاتمی میخواست رییس جمهوری باشد که قانون اساسی را اجرا میکند. منتها این ایده خودش باعث تناقضهایی شد. یکی این بود که در اصل 113 قانون اساسی، نظارت بر حسن اجرای قانون اساسی به عهده رئیس جمهور گذاشته شده ولی ابزاری برای اجرای قانون اساسی در اختیار رئیس تعریف نشده است. در نهایت رییسجمهور تنها قدرت مذاکره برای اجرای قانون اساسی داشت و نه قدرت دیگری...
اما و اگرهای قانون اساسی اجرایش را مشکل میساخت. مثلا در بیشتر اصول ، قید شده که مغایر اسلام نباشد و چون در این مورد تفاوت سلیقه وجود دارد، اجرای قانون اساسی در این موارد مشکل است. نتیجه این شد، که محافظهکارها از قانون و حاکمیت قانون استفاده کردند تا حامیان دموکراسی و اصلاحات را سرکوبکنند، هرچند که از ابزار غیر قانونی هم برای واژگونی اصلاحات استفاده کردند.
در دوسال اول خاتمی، آزادی سیاسی در اوج خودش بود. نتیجه این شد که مردم که خیلی تشنهبودند سعیکردند تمام مشکلات را یک دفعه بگویند. چند مشکل اساسی پیش آمد:یکی اینکه اصلاح طلبان هرچه به ذهن شان می رسید در مطبوعات مطرح می کردند بدون اینکه اهداف را اولویت بندی کرده باشند، علت آن هم اختلافاتی بود که از قبل از دوره اصلاحات وجود داشت، خیلیها شروع کردند از کسانی انتقاد کردن که میشد ازشان بعنوان حامی اصلاحات استفادهکرد ولی بدلیل این انتقادات به جناح مخالف راندهشدند.
مشکل دیگر اصلاحات این بود که رهبر مشخصی نداشت. خاتمی حاضر نبود که رهبری اصلاحات را قبول کند. متاسفانه جمع دیگری هم نبود که بتواند نقش رهبری اصلاحات را ایفا کند...
در همان زمان محافظهکاران از ابزار قانونی و شبه قانونی استفادهکردند تا اصلاحطلبان را با بستن روزنامههایشان و زندانیکردن فعالان سیاسی سرکوبکنند...
در بحث مشارکت و رقابت، بعنوان یکی دیگر از اهداف، خاتمی تلاش کرد زمینه های مشارکت و رقابت را در جامعه فراهم کند مثل اجرای قانون شوراها، تقویت احزاب و سازمانهای غیر دولتی.
اصلاحاتی که با اهداف حداکثری شروع شد، اما در خاتمه 8 سال، حتی نتوانست اهداف حداقلی ، یعنی مشارکت و رقابت در انتخابات را تضمین نماید،خاتمی با لایحه انتخابات فقط میخواست انتخابات آزاد را به نتیجه برساند ولی با ردشدن آن لایحه، خاتمی نتوانست حتی اهداف حداقلی را به نتیجه برساند.
خاتمی در پیام نوروزی آخرش گفت: «ما و شما در این هشت سال دوران پر نشیبی را پشت سرگذاشتیم... معتقدم بزرگترین دستاورد این دوران شفافیت خاص تاریخی ملت و تبدیل ان به گفتان غالب بود، گرچه تحقق این خواست بزرگ تاریخی، نیاز به صبوری ، صبر و پایداری دارد...»
من بر این باور نیستم که اصلاحات مردهاست. اما دو مشکل که من میبینم، ساختار حقوقی هرگونه تغییری را منوط به اراده شخص اول مملکت کردهاست، که متاسفانه چنین ارادهای وجودنداشت. دوم مشکلات درونی اصلاحطلبان بوده و هست.
در آخر میگویم که امیدوارم سیاستهای آمریکا به جنگ برعلیه ایران نیانجامد.
سوالها:
۱) مشکل اصلی در ایران دو چیز است یکی وجود حاکمیت رهبر و دیگری حاکمیت ایدئولوژی. حداقل سیزده اصل قانون اساسی مربوط به این مسایل هستند. چگونه خاتمی این دو نکته را توجه نداشت و فکر میکرد میتواند که تغییری ایجادکند.
جواب حقیقتجو: واقعیتش خیلی در زمان نامزدی خاتمی به اینها فکر نشدهبود چون انتظار پیروزیش نمیرفت. دیگر اینکه تناقضات در دولتهای قبل از خاتمی از بقیه پنهان ماندهبود. این تجربه هشت سال اصلاحات به ما ثابت کرد که دیگر با اصلاحات بدون تغییرات اساسی قابل انجام نیست.
۲) منظور شما از «ما» زمانی که میگویید ما معتقد به اصلاحات بنیادی هستیم، کیست؟ آیا بقیه اصلاحطلبان هم اینطوری فکر میکنند؟
جواب حقیقتجو: بیشتر اصلاحطلبان به این معتقدند هرچند بعضی شاید آشکارا نگویند چون به عملی بودنش باور ندارند. بعضی هم نگرانند که اگر بخواهند روی تغییر قانوناساسی پافشاری کنند قانون اساسی بیشتر از این توسط محافظهکاران به طرف «حکومت اسلامی» برده شود.