امروز به جلسه سخنرانی دکتر عباس عدالت در سانفرانسیسکو رفتم. سخنرانی بر علیه حمله آمریکا و اسراییل به ایران بود.
خوب همانطور که حدس زده بودم شد. نصف بیشتر جمعیت جلسه ضدجنگ دکتر عدالت، ایرانی بودند و بقیه هم یک عده آمریکایی مسن هیپی سوسیالیست. یکی روی تی شرتش نوشته بود «زنده باد زاپاتا». یک پسر ایرانی آمریکایی با چفیه آمده بود. دیگری یک کلاه داشت که روش نوشته بود «چه گوارا» و «فلسطین». یک داییجان ناپلئون هم بود که میگفت احمدینژاد مامور انگلیسیها است.
دکتر عدالت در مورد وضعیت شرح داد و گفت که چگونه تبلیغات بر علیه ایران در حال آماده کردن زمینه برای حمله به ایران است. در این زمینه به نقش آمریکا، اسراییل و انگلیس اشاره کرد. دکتر عدالت از تمام موارد بیان شده در مورد ایران همچون برنامه سلاح های هستهای و کمک به تروریسم به عنوان تنها اتهام نام برد. او بر این نظر بود که فعالیت گروهی در مقابل حمله به ایران باید تنها بر علیه حمله به ایران تمرکز کند. این در مقابل حرف کسانی بود که میگفتند چنین حرکتی باید همزمان خواستار دموکراسی در ایران و بهبود حقوق بشر باشد. جواب دکتر کم بیش این بود که چون گروه های ایرانی مخالف حمله به ایران از خواستگاههای متفاوتی میآیند، تنها نقطه مشترکشان همین مقابله با حمله به ایران است و تغییر وضعیت ایران تنها باید بدست خود ایرانیها صورت بگیرد.
یکی از مهمترین حرفهایی که دکتر عدالت زد، این بود که برای قانع کردن مردم عادی آمریکا برای بدی حمله به ایران باید برایشان از تجربه جنگ عراق گفت. اینکه چگونه جنگها عواقب بد غیر قابل پیش بینی دارند. نکات جالب دیگری هم بود ولی چون یادداشت برنداشتم نمیتوانم همه را با جزییات بیاد آورم.
از دیگر نکات گفتنی دیدن
رائد و نیکی در این برنامه بود. رائد یک وبلاگ نویس عراقی است و تنها سه ماه است به آمریکا آمده است. من یک زمانی وبلاگش را میخواندم ولی بعد از آنکه از وضعیت عراق جوش آورده بود و شروع کرد به گذاشتن عکسهای دلخراش عراقیهای تکه تکه شده روی وبلاگش، دیگر به وبلاگش نرفتم.
نیکی هم وبلاگ دارد و وبلاگ انگلیسیاش را قبلا دیده بودم. رائد را در حالی که اصلا انتظارش را نداشت از قیافهاش شناختم که کمی تا اندکی خوش بحالش شد.
امید معماریان را هم بار دیگر دیدم. امید را در یک برنامه در استفورد دیده بودم و کمی با هم صحبت کرده بودیم. امید گفت که باید دنبال تحریمهای هوشمند هدفدار بر علیه حکومت ایران بود و غرب را قانع کرد که آن راه بهتری از حمله به ایران است. چیزی که در ذهنش بود بیشتر مدلی بود که بر علیه حکومت نژادپرست آفریقای جنوبی اجرا شد. اما چون هیچ مثالی نیاورد، حضار فکر کردند که منظور او تحریم مشابه عراق است و کلی با او مخالفت کردند. رائد هم کمی به امید توپید. امید شانس آورد که طاس نیست مگرنه میکردندش احمدچلبی جلسه.
من شدم گوسفند سیاهه چون گفتم که شما برای جدی گرفته شدن در مخالفتتان با حمله به ایران نباید با واقعیتها مبارزه کنید یا آنها را کتمان کنید. مثلا اینکه ایران به حزبالله لبنان یا گروههای فلسطینی کمک میکند، واقعیتهایی هستند اظهر من الشمس. حال با کتمان اینها و ادعای اینکه اینها اتهام واهی غرب است، کار به جایی نمیرسد و مردم عادی حرف شما را نمیخرند. باید چنین واقعیتهایی را قبول کرد و استدلال های دیگری پیدا کرد بر علیه حمله به ایران. دکتر عدالت در جواب من گفت شما کارهایی (کارهای بد) که دولت ایران میکند می بینید ولی کارهای دولت اسراییل و آمریکا را نمیبینید. شما نمیبینید که چگونه سران اسراییل سر میز صبحانه بطور تفریحی تصمییم میگیرند که بمب یک تنی در غزه بیاندازند یا یک بمب نیم تنی. دکتر در ادامه گفت شما باید استانداردهای متفاوتی که اینها برای ایران و خودشان قایل میشوند را ببینید.
متاسفانه ایرانیها مثل همیشه بحث حق را با پراگماتیسم قاطی می کنند. اینکه استانداردهای متفاوتی (دبل استاندارد)هست واقعیتی هست روشن. اما سئوال این است که راه حل عملی پیش روی ایران چیست. ایران آمریکا نیست. اقتصاد آمریکا ۱۰۰۰ برابر بزرگتر از ایران است. قدرت نظامیشان هم قابل مقایسه نیست. حالا اگر دوست دارید میتوانید تا بینهایت صحبت حقهای پایمال شده ایران را کنید. ولی خوب است هر از گاهی به عدد ۱۰۰۰ نگاه کرد و گفت آیا از این بحثهای حق و دبِل استانداردها چیزی جز کاهش پراگماتیسم و کاهش قابلیت مانور ایران در معاملات خود با غرب عاید خواهد شد یا نه؟
کمی برای دکترعدالت نگرانم. نگرانم که فکر کند چنین جمعهایی نماینده طرز فکر آمریکاست و وقت خود را با چنین جمعهایی تلف کند. آدمهای که آنجا بودند در انتهای چپ گروههای فکری در آمریکا قرار دارند. وزن طرز فکر این نوع افراد در آمریکا حتی از وزن فکری کمونیست کارگری در ایران کمتر است. مثلا بیشتر افراد جلسه بر این باور بودند که آمریکا خطر بزرگتری برای جهان است تا ایران یا بوش خطرناکتر از احمدینژاد است. این خیلی گمراه کننده است. بیشتر آمریکایی هایی که به جورج بوش رای دادهاند با احترام نام رییس جمهورشان را میبرند. بیشتر آمریکاییها باور قلبی دارند که کشورشان بطور واقعی حامی دموکراسی در جهان است. بیشتر آمریکاییها برایشان تروریسم جزو مهمترین مسایل سیاسی است. بیشترشان حرفهای سی ان ان و نیویورک تایمز در مورد ایران باور میکنند. بیشترشان نسبت به تعداد زیاد کشتههای عراقی بیتفاوتند. بیشترشان از تصمیم جنگ رییس جمهورشان حمایت میکنند، حمایت از رییس جمهور در زمان شروع جنگ عراق به هفتاد درصد رسید.
در آخر، انجام کاری از دست روی دست گذاشتن بهتر است. کار دکتر عدالت ارزشمند است چون پیش قدم شده است. لزوما همیشه روشن نیست که بهترین راه کار چیست. هرکس باید دنبال راهی را بگیرد که فکر میکند موثر است. همین جلسه باعث شد که منِ نوعی این چند خط را بنویسم و تصمیم گرفتم یک یا دو مقاله انگلیسی هم بر ضد جنگ بنویسم.
اگر در بوستون هستید جلسه روز جمعه دکتر عدالت را از دست ندهید.