وبلاگ نیمه فعال مهدی درباره‌ی تصویر ایران در رسانه‌های جهان
در مطلب قبلی‌ام مواضع پنج مجله‌ آمریکا را راجع به بحران آمریکا و ایران نوشتم. امروز مواضع چندین سیاست‌مدار و ستون‌نویس را اینجا می‌آورم.

۱- برژینسکی که در زمان گروگان‌گیری در ایران مشاور امنیت ملی کارتر بود، در مقاله‌ای با عنوان «اونجا بودیم و آن کار را کردیم» در لوس‌آنجلس‌تایمز نوشت که حمله نظامی هزینه‌اش زیاد است و در دراز مدت به آمریکا ضربه می‌زند. برژینسکی جزو سیاستمدارهای «واقع‌گرا» (realist) شناخته‌می‌شود که زیاد با کارهای رادیکال در سیاست امورخارجه آمریکا موافق نیستند. به همین جهت با سیاست کلی بوش در صدور دموکراسی به خاورمیانه موافق نیست.
۲- توماس فریدمن ستون نویس معروف روزنامه نیویورک تایمز در مقاله‌ای در همان روزنامه نوشت که ایران هسته‌ای بهتر از حمله به ایران در زمان ریاست‌جمهوری بوش است. توماس‌فریدمن که از حمله به عراق حمایت کرده‌بود، بدلیل اتفاقات بد بعد از حمله به عراق، الان بیشتر موضعی انتقادی به عملکرد بوش در عراق و ایران گرفته‌است.
۳- مارک استین در مجله اینترنتی و ناشناخته «مجله شهر» مقاله‌ای در حمایت از حمله به ایران نوشت. مقاله‌اش در خیلی از وبلاگهای جمهوری‌خواه بازتاب داشت چون که خیلی از دلایل خصومت آمریکا با ایران را در مقاله‌اش جمع کرده‌بود. نکته مقاله‌اش این بود که کار فقط به بمباران ختم نمی‌شود و ایران جواب خواهد‌داد منتهی آمریکا باید خودش را برای آن هم حاضر کند.
۴- مقاله سناتور دایان فاینستاین در روزنامه لوس‌آنجلس تایمز با عنوان «مواجهه با ایران» مقاله‌ای بود که برخلاف عنوانش بر علیه حمله به ‌ایران بود. این مقاله برای خود من غیر منتظره‌ترین بود. سناتور فاینستاین، سناتور حزب دموکرات از کالیفرنیا، معمولا مواضعش در زمینه خاورمیانه بیشتر به لابی اسراییلی نزدیک است تا به مواضع لیبرالهایی که به دلیل موضع لیبرال او در مواضع داخلی به او رای می‌دهند. اما در این مورد مواضعش به «آیپک» نزدیک نیست و با مقاله‌اش رسما بر علیهِ حمله به ایران موضع گرفت و البته گفت که باید فشارهای دیگر را بیشتر کرد.
۵- ریچارد کلارک که زمان کلینتون و اولهای کار دولت بوش مشاور ضدتروریسم رییس‌جمهور بود، در مقاله‌ای در نیویورک‌تایمز در مورد خطرات و هزینه‌های بمباران هوایی مراکز هسته‌ای ایران نوشت و گفت که که کنگره نباید اجازه بدهد که جورج بوش بار دیگر جنگی را که عواقبش روشن نیست براه بیاندازد( مقاله را اینجا می‌توانید بخوانید. مقاله دوم در آن صفحه). ریچارد کلارک از این جهت خیلی معروف شد که جورج بوش را متهم کرد که به توصیه‌های او که می‌توانست جلوی حمله یازده سپتامبر را بگیرد گوش نکرده‌است.
۶- دنیس راس که زمان کلینتون سفیر آمریکا در مذاکرات صلح خاورمیانه بود و الان عضو «انستیتو خاور نزدیک واشینگتون» است(همانجایی که محسن سازگارا کار می‌کند) در مقاله‌ای در روزنامه واشینگتون پست، گفت که آمریکا باید راه مذاکره مستقیم با ایران را تست‌کند و اگر آن جواب نداد به سراغ راه‌های دیگر برود.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
خوب چند وقتی بود که فرصت نکرد‌ه‌بودم وضعیت سیاسی داخلی آمریکا را در قبال مساله ایران جمع‌بندی کنم. امروز و پس فردا مطالبی که در مورد به مرور جمع کردم را در وبلاگم می‌گذارم.

یک اتفاق مهمی که حدود دو هفته پیش اتفاق افتاد این بود که خیلی از شخصیت‌ها و مجلات آمریکا صراحتا موضع خودشان را نسبت به حمله کردن یا نکردن به ایران اعلام کردند. قبل از این، بیشتر اینها سعی می‌کردند که بدون اینکه نظر نهایی‌شان را بگویند خواننده را به نتیجه مطلوبشان هدایت کنند(اتفاقا این کاری است که ستون‌نویسها در ایران در نوشتن مسایل سیاسی می‌کنند). من این مواضع را اینجا لیست می‌کنم:

۱- مجله باسابقه «آتلانتیک مانسلی» که مجله میانه رویی در سیاست آمریکا محسوب می‌شود، مقاله‌ای توسط جیمز فالو راجع به ایران داشت. او بعد از کلی زیر و بم کردن قضیه گفت که بهترین راه‌حل مساله ایران کنار گذاشتن راه‌حل نظامی است. مجله آتلانتیک حدود یک سال و نیم پیش یک مقاله داشت که گزارشی بود از یک بازی استراتژیک برای بررسی عواقب حمله به ایران، که انعکاس زیادی داشت و نتیجه بازی هم این بود که حمله به ایران می‌تواند عواقب بدی برای آمریکا در خاورمیانه داشته‌باشد.

۲- مجله «ویکلی استاندارد»: این مجله که یکی از دو مجله مهم نئوکانهاست و «ویلیام کریستول» اداره‌اش می‌کند، چندین مقاله داشت که رسما از حمله به ایران حمایت می‌کردند. مقاله مهمش مقالهِ «رئول مارک گِرِشت» بود که دلیلهای مخالفت با بمباران ایران را دانه به دانه جمع کرده و بهشان جواب داده‌‌است. (مقاله دیگر ویکلی استاندارد)

۳- مجله «پراسپکت» که یک مجله لیبرال است، یک مقاله از «متِئو یگلیسیاس» ستون‌نویس سیاسی‌اش داشت که صریحا گفته‌بود به ایران حمله نکنید. این صریح‌ترین نه‌ای بوده که در مجله‌های خواننده‌دار آمریکا دیده‌ام.

۴- دیگر مجله نئوکانها با نام «نشنال ریویو» با اینکه کسانی مانند مایکل لدین همواره درباره لزوم مقابله با ایران می‌نویسند، هنوز بطور آشکارا حمله نظامی به ایران را تجویز نکرده‌‌است. در مقاله سردبیر‌ی گفته‌اند که تغییر رژیم ایران باید فعالانه توسط دولت آمریکا دنبال بشود و مساله بمباران ایران را مساله ثانوی ذکر کرده‌اند.

۵- مجله دیگر «نيوریپابلیک» است که در مسایل داخلی آمریکا لیبرال است اما در مسایل خارجی تندرو. الان خطش در مورد ایران خیلی روشن نیست. از یک طرف لیبرالهای مخالف جنگ را می‌کوبد و از طرف دیگر هم تندروهای جنگ‌طلب را. سردبیرش این هفته یک مقاله دارد که متاسفانه اشتراک مجله را می‌خواهد و من هنوز نخواندمش.

چند نکته مهم:
- همانطور که قبلا گفته‌ام مجله‌ها و روزنامه‌های آمریکا معمولا طیف وسیعی از نظرات را منعکس می‌کنند(مجله‌ها کمتر، روزنامه‌ها بیشتر) و با دیدن یک مقاله نمی‌توان گفت که فلان مجله موضع خاصی گرفت. من در لینکهایی که داده‌ام،‌ به مقالاتی لینک داده‌ام که مقاله سردبیری مجله یا مقاله ستون‌نویس ثابت مجله بوده‌اند و بیشتر مقالات آن مجله هم همان نظر را انعکاس می‌دهند.

- درجه نفوذ این مجله‌ها در تصمیم‌گیریهای دولتمداران آمریکا یکی نیست. مثلا مجله «پراسپکت» نفوذی در هیات حاکمه کنونی ندارد و بیشتر شنوندگانش دموکراتها هستند. در حالی که کسانی که در مجله «نشنال ریویو» می‌نویسند، مقامهای اجرایی یا مشاوره‌ای در دولت فعلی دارند. مثلا کلمه جنجال‌برانگیز «محور شر» را، «دیوید فرام»، سردبیر «نشنال ریویو»، در سخنرانی سال ۲۰۰۲ رییس‌جمهوری آمریکا گذاشت.

- امکان ایمیل کردن مطالب را هم به وبلاگم اضافه کردم. بقیه‌اش با شماست که زحمت بکشید و مطالب این وبلاگ و به دوستانتان را ایمیل کنید.

برای خواندن ادامه این مطلب اینجا را کلیک کنید.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
April 28, 2006
این وبسایت «۴۳ چیز» را یک نگاهی بکنید. هرکس ایده خودش را در یک خط می‌نویسد. اگر هم ایده‌اش قبلا توسط شخص دیگری نوشته شده باشد، خودش را به لیست آدمهایی که آن ایده را قبول دارند اضافه می‌کند. در صفحه اصلی وبسایت جمله‌‌هایی که خیلی قبولشان دارند با فونت بزرگتر نشان داده‌می‌شوند. در صفحه ایده‌ها هم مردم درباره ایده‌شان بحث می‌کنند. حالا چند نوع وبسایت مشابه که ربطی به ایران داشته‌باشند می‌شود ساخت. مثلا می‌شود وبسایتی ساخت برای جمع کردن دلیل که چرا آمریکا نباید به ایران حمله کند و اجازه داد مردم دلایل خود را بنویسند (این همان ایده‌ای بود که چند هفته پیش قول داده‌بودم درباره‌اش بنویسم). می‌توانید وبسایت دیگری برای جمع‌آوری ایده‌های عملی برای کمک به جامعه مدنی ایران بوجود آورید. این ایده بدرد آنهایی هم می‌خورد که می‌خواهند در کشوری مثل تاجیکستان نافرمانی‌های مدنی راه بیاندازند.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     3 نظر
بعضی موقع دیدن اینکه چطور روزنامه‌‌های تیتر اخبار را عوض می‌کنند می‌تواند بهتان کمک کند یک چیزهایی را بهتر بفهمید:
تیتر دیشب یک خبر در وبسایت نیویورک‌تایمز :
Iran Says It Will Share Nuclear Skills
By Nazila Fathi

تیتر امروز همان خبر در روزنامه نیویورک‌تایمز:
Senior Iran Cleric Tells Sudan That Nuclear Aid Is Available
By Nazila Fathi


تیتر اول یک تیتر خنثی‌ است. خواننده آمریکایی که آنرا بخواند می‌گوید: «huh». ولی در تیتر دوم سه کلمه «روحانی»(همان عمامه دارهای ضد آمریکایی که همش پرچم آتش می‌زنند)، «سودان»(همان کشوری که بن‌لادن را قبلا پناه‌داده‌بود و الان هم ملت را قتل‌عام می‌کنند) و «کمک هسته‌ای موجود است»(پس به هرکسی سلاح اتمی می‌دهند) وارد شده‌است. خواننده آمریکایی با خواندن این تیتر تو دلش می‌گوید: «what the fuck».
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     9 نظر
April 24, 2006
چند هفته پیش با سیروس یکی از دوستان هم دبیرستانی که مدتی بود ازش خبر نداشتم، یک ساعتی با هم تلفنی صحبت کردیم. نه تنها آدم باحال و سرزنده‌ای است، بلکه از اونهایی است که از دیار غربت یک کار مثبتی هم برای ایران انجام می‌دهند. یک کار جالبی که گفت می‌کند نوشتن در مورد فعالان معروف سیاسی اجتماعی ایرانی در ویکی‌پدیا انگلیسی است. گفت بعضی موقع لازم است برای گرفتن جزییات بیشتر با آنها تماس بگیرد تا جزییات را پر کند. اینکار خیلی مهم است چون نمی‌توانیم اجازه بدهیم که رسانه‌های بین‌المللی ایران را فقط به چند نفر رهبر سیاسی خلاصه کنند(ما ایرانیها بدجور به سخنگوها و نمایندگانی بجز سیاستمدارامون نیاز داریم).

من خودم هر موقع می‌روم ویکی‌پیدیا و مطالب درباره ایران را می‌بینم، برایم جالب است که چطور یک عده با اینهمه عشق و علاقه این مطالب را می‌نویسند. این کارشان خیلی خیلی مهم است. چون ویکی‌پیدیا کم کم دارد به مرجع همگانی تبدیل می‌شود. حتی بچه‌های مدرسه‌ای برای تحقیق از مطالب ویکی‌پیدیا استفاده می‌کنند. خیلی موقعها خواندن ویکی‌پیدا خیلی بهتر از خواندن دهها صفحه دیگر است که گوگل پیدا می‌کند و آدم از اعتبارشان خبر ندارد.

چیزی مثل ویکی‌پیدیا به ما ایرانیها که همیشه گله می‌کنیم که به فرهنگ و تاریخ ما در دنیا اهمیت کافی داده‌نمی‌شود، فرصتی می‌دهد که ما هم خودمان را ابراز کنیم و در مورد فرهنگ، تاریخ و سیاستمان بنویسیم.

چند روز پیش داشتم در مورد سابقه تاریخی آمریکا و ایران در ویکی‌پدیا می‌خواندم و این صفحه درگیری ناوگان آمریکا و ایران را در سال ۱۹۸۸ دیدم که در مورد غرق شدن ناوچه‌های جوشن و سهند است. اگر مطلب را بخوانید خیلی راحت می‌توانید متوجه بشوید که مطلب از یک دیدگاه آمریکایی نوشته‌شده‌است و ورودی ایرانیها به مطلب خیلی کم بود‌ه است. من به خاطرم می‌آید که در آن زمان چند نفر از دریاداران سهند یا سبلان که بدست آمریکاییها اسیر شده‌بودند بعد از آزادی گفتند که در زمان اسارت شکنجه شده‌اند. این در این متن نیامده‌است و یک ایرانی که خوب با جزییات مطلب آشناست باید چنین چیزی را اضافه کند. اضافه شدن چنین مطالبی می‌تواند لحن یک سویه مطلب را به چالش بکشد و حتی عوض کند. همین جزییات کوچک هستند که جمع می‌شوند و نگاه کلی به یک مساله را تغییر می‌دهند.

سرگردون درباره جزییات کار ویکی‌پدیا مطالب بیشتری دارد.
مطلب خورشید‌خانم هم در مورد ویکی‌پدیا خواندنی است.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     4 نظر
چند مطلب درباره نظرات داده شده راجع به مطلب قبل:

۱) رویای آمریکایی: آیدا گفته‌است که آمریکا برای ایرانیها یک رویا شده‌است و کسانی باید این رسالت را بر عهده بگیرند که این رویا را بشکنند. مشکل این ادعا این است که باید قبول کنیم که جوانانی در ایران هستند واقعا فکر می‌کنند آمریکا جایی کاملا بدون عیب و ایراد است. بنظر من این عقیده تا حدی بی احترامی به هوش جوانان در ایران است. ‌ در ایران تا جایی که من بخاطر دارم جوانان تنها جنبه‌های خاصی از آمریکا را ایده‌آل می‌دانند مانند راحتی نسبی پیدا کردن شغل، آزادیهای جنسی و اجتماعی. که اتفاقا در هیچ کدام از آن موارد اشتباه نمی‌کنند و وضعیت در آمریکا بارها بهتر از ایران است. اگر مایی که در آمریکاییم بخواهیم در این موارد ایران و آمریکا را یکی نشان دهیم عملا داریم آنها را فریب می‌دهیم. تازه مقابله با اینکه جوانان از آمریکا از هر جهت بَتی برای خود نسازند، راهش همانطور که خواننده دیگری، بیژن، گفت گفتار «یک سونگرانه افراطی» نیست بلکه راهش نشان دادن واقعیتهای خوب و بد است. بنظر من اگر کسی که وبلاگ سیما را می‌خواند هشیارانه بداند که سیما فقط یک طرف قضیه را می‌نویسد اتفاق بدی نمی‌افتد.

۲) چرا مقایسه می‌کنید: نیکی انتقاد می‌کند که چرا هر حرفی در مورد آمریکا زده می‌شود با ایران مقایسه می کنید. نیکی جان، خودت در نوشته سیما می‌بینی که بخشی از دلیلش برای نشان دادن یک سویه کاستی‌های جامعه آمریکا، شکستن ایده‌آل آمریکا در میان ایرانیان ساکن ایران هست. بنابراین می‌بینی که این من نیستم که باب مقایسه را آغاز می‌کنم بلکه نفس مقایسه بطور ضمنی در نوشته‌ها و هدف سیما هست. این را هم بگویم که مقایسه چیز آنچنان بدی هم نیست. ما باید اول وضع ایران را با دیگر جاهای دنیا مقایسه کنیم تا ببینیم چقدر عقبیم و شاید یک تلنگری بخوریم و شروع به حرکت کنیم. همیشه چه در سطح شخصی و چه جامعه مقایسه کردن و الگو داشتن یکی از راههایی است که علاقه به پیشرفت بالا می‌رود. اگر نوع حرفهای سیما در میانمان حاکم شود به این نتیجه خواهیم رسید که ایران با آمریکا که ثروتمندترین و یکی از دموکراتیک ترین کشورهای دنیاست، در یک سطح است بنابراین نیازی به تغییر جهتی جدی در وضع ایران نیست.

۳) بابک سراجه و امیر ت. دو نکته اشاره کردند که خیلی مهم است. بابک بدرستی می‌گوید:«به نظر من یه چیزی که منتقدان جامعه ی آمریکا از نوع فرنگوپولیس نفهمیدن اینه که «مسئله» داشتن و حل کردن در واقع وضعیت طبیعی زندگی فردی و جامعه است و شرط پیشرفت... من فکر می کنم این آدمها به دنبال جامعه ی «بی مسئله» هستند و تنها اون رو شایسته ی ستایش می دونن. این دید فلسفی نادرست، آگاهانه یا ناآگاهانه، باعث می شه که نتونن این دستاورد بزرگ رو درک گنن که داشتن مسئله مشکل ما (آدم ها، جامعه، ...) نیست بلکه روشی که آدمها برای حل این مسئله ها در پیش میگیرن. این فرق تعریف کننده ی جامعه ی آزاد و غیر آزاده». امیر هم به یک نکته اساسی که جامعه ایران و آمریکا را متفاوت می‌کند اشاره می‌کند که بنیان آمریکا درست است و امید برای بهبود و حل مشکلات جامعه وجود دارد، ولی در ایران چنین بنیانی وجود ندارد و تنها آشوب و بی‌نظمی در تاریخ صدسال اخیر ایران حاکم بود‌ه‌است.

کامنتهای خوب و آموزنده دیگری هم بود که خودتان باید بروید و بخوانیدشان.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     10 نظر
اگر امشب فرصت کنم فقط به کامنتهای مطلب قبلیم جواب می‌دهم ولی نقدم از دیدگاه سیما را تا اطلاع ثانوی متوقف می‌کنم. چون یک سری ابله است که راه افتاده اند و سیما و چند نفر بلاگر دیگر را جاسوس جمهوری اسلامی می‌نامند و دوست ندارم نقد من از دیدگاه سیما با حرفهای این آدمهای ابله قاطی بشود. مخصوصا این ماجرای نام بردن یکی از این نویسنده‌های نئوکانی از سیما، نازلی،حسین، بهمن و صنم بعنوان مامور جمهوری اسلامی با تمام مسخرگی، کلی نگران کننده است ( من نمی دانم اسم صنم چطور اون وسط رفته بنده خدا مطلب سیاسی چندانی هم نمی‌نویسد.). در فضای کنونی آمریکا چنین اتهامهایی می‌تواند دردسرهایی برایشان ایجاد کند.

اینطور اتهامها را باید بطور جدی‌ جلویشان وایستاد و فقط نباید منتظر بود که کسانی که تحت اتهامند جواب بدهند. کسانی که دارند این اتهامها را می‌زنند کوچکترین سندی برای اتهامشان ندارند. تنها دلیلشان این است که حرفهای کسانی مثل سیما را دوست ندارند ولی عرضه نقدش را هم ندارند و می‌خواهند با تخریب شخصیت کارشان را جلو ببرند.

پ.ن. برای وبلاگ نویسهایی که می‌خوان به یک صفحه مثل وبلاگ این خانم نویسنده که اتهام بی‌جا زده لینک بدن ولی نمی‌خوان اهمیت طرف را در جستجوی گوگل بالا ببرن یک rel="nofollow" توی لینکتون بگذارید که گوگل بداند که به لینک شما به سایت طرف اهمیتی ندهد.
<a href=http://www.example.com/ rel="nofollow">I can't vouch for this link</a>.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     10 نظر
در وبلاگ سیما شاخساری یک بحث کامنتی داغ در گرفته، بعضی می‌گویند چرا سیما همش از جنگ طلبی آمریکا انتقاد می‌کند و در مورد صحبتهای تهدید‌آمیز احمدی‌نژاد و کارهای حکومت ایران چیزی نمی‌نویسد(البته نصف کامنتها توهین‌آمیز و بی‌ربطند.) جواب سیما هم این است که می‌گوید من در آمریکا زندگی‌می‌کنم و نسبت به چیزی که در محل زندگیم اتفاق می‌افتد نظر می‌دهم و حرف زدن در مورد دولت ایران را واگذار می‌کنم به کسانی که در ایران هستند. نمی‌دانم این استدلالش چقدر درست است چون تا جایی که می‌دانم مخاطب هم مهم است. مثلا اگر مخاطبان وبلاگش غیر ایرانیهای انگلیسی‌زبان بودند این استدلال او قابل قبولتر بود، چون آنها بیشتر به این نیاز دارند که درباره کارهای بد دولت آمریکا بشنوند تا ما ایرانیهایی که تمام مدت در ایران از تلویزیون رسمی گفتار ضدآمریکایی شنیده‌ایم.

اما مشکل خود من با دیدگاه وبلاگ فرنگوپولیس، بعنوان یکی دیگر از وبلاگهایی که از مسایل داخل آمریکا می‌نویسد، جلوه تاریکی است که از وضعیت سیاست و جامعه داخلی آمریکا به خوانندگان خود ارایه می‌دهد. فرنگوپولیس به مخاطبی که در ایران زندگی می‌کند یا از ایران بمدت زیادی دور بوده و احساسات نوستالژیک به ایران دارد، اینطور القا می‌کند که در مقایسه جامعه و سیاست ایران و آمریکا هر دو اینها به یک اندازه بد هستند. مثلا در نوشته آخری می‌گوید:«که کلینیک های سقط جنین در امریکا زیر حمله اند، که اقلیت های جنسی زیر حمله اند، که اقلیت های نژادی محرومند، که مهاجران زیر حمله اند... این ها واقعیت های زندگی در امریکاست. ایران هم همین. ایران هم مشکلات خودش را دارد». در هر سه موردی که در مثالش است وضع در ایران دهها بار بدتر است. کلینکهای سقط جنین در بعضی از ایالتهای آمریکا بدلیل مخالفتهای محلی کم است و درسترسی به آن سخت، در حالی که سقط جنین در ایران ممنوع است و قانونا زندان دارد. اقلیتهای جنسی در آمریکا مشکلشان گرفتن حق ازدواج است درحالی که در ایران میتوانند اعدام شوند و در مواردی هرچند نادر اعدام هم شده‌اند و شلاق و زندان برایشان امری رایج است. در آمریکا مکزیکیهایی که غیرقانونی وارد شده‌اند تظاهرات دهها هزار نفری راه می‌اندازند که شهروند شوند، در ایران، شهروندان قانونی کشور نمی‌توانند تظاهرات کنند چه برسد به افغانها.

سیما مثل یک صاحب بنز است که وقتی یک صاحب پیکان می‌بیند، شروع می‌کند و می‌گوید: این بنزم کلافه‌ام کرده‌است. برای تعویض آینه‌اش ۵۰۰ دلار داده‌ام. پیکان را می‌شود هر تعمیرکاری برد ولی امان از دست این بنز. می‌دانی اصلا فکر نمی‌کنم این بنز چیز خوبی‌است. وقتی داخلش هستی فکر می‌کنی که زندانی شدی چون اصلا صدای بیرون را نمی‌شنوی. صدای موتورش هم آنقدر کم است که زمان دنده عقب عابران نمی‌توانند صدای ماشینت را بشنوند‌ و ممکن است پشت ماشین بپرند. ایمنی بنز هم آنقدرها که می‌گویند خوب نیست. چون هی وسوسه می‌شوی که خیلی با آن تند بروی و اگر هم تصادف کنی و آتش‌سوزی بشود با کلی کمربند ایمنی و بادکنک ایمنی بسختی می‌شود از ماشین آمد بیرون.

زمانی که خودت سوار بنزی و رفیقت سوار پیکان این نوع وانمود کردنها به اینکه دو ماشین کم و بیش باهم برابرند، چیزی چون وارونه جلوه دادن واقعیتها نیست. مخصوصا اگر براحتی بتوانی بنزت را با پیکان عوض کنی، مساله دورویی هم وارد کار می‌شود. من فکر نمی‌کنم سیما عمدا بدنبال وارونه جلوه دادن واقعیتهاست یا دورویی می‌کند. بنظرم مشکلش ضعف عملیش در استفاده از اصل «نسبی بودن مسایل» در موقعیتهای واقعی است. شاید موقعیتهای باشد که یک پیکان بر یک بنز ارجح باشد. مثلا برای کسی که محل کارش در بازار تهران است و نمی‌تواند بنز را در آن محله پارک کند. ولی واقعیتش این است که در «اکثر موارد و برای بیشتر آدمهای عاقل بنز ماشین بهتری از پیکان است» و در صورت وجود انتخاب معلوم است که کدام را انتخاب خواهند کرد.

دو نکته را که باید روشن کنم:
۱) من انتقادات سیما را از جامعه آمریکا نفی نمی کنم و با خیلی‌شان موافقم ولی همزمان تصویر بزرگتر را می‌بینم و در اینکه بنز ماشین بهتری است یا پیکان اشتباه نمی‌کنم.
۲) در مورد مقایسه ایران و آمریکا منظورم ترجیح دادن یکی بر دیگری برای زندگی کردن یا مهاجرت نیست چون در آن مورد پارمترهای زیادی مانند خانواده و فامیل،‌ دوستان،‌ دانستن زبان و هزار و یک چیز دیگر که به سیاست و ساختار جامعه ربطی ندارند وارد مساله می‌شوند. در اینجا تنها منظورم ساختار سیاسی و سلامت جامعه بطور کلی است.

پ.ن. جواب سیما را هم اینجا بخونید.
نوشته رقیه را هم بخوانید.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     39 نظر
محمد ص. در وبلاگش توضیح داده که چطور می‌توانید از گوگل خبرخوان (google reader) برای خواندن وبلاگها مخصوصا آنهایی که فیلترشده‌اند استفاده‌کنید. همینطور می‌توانید بوسیله گوگل خبرخوان لیست بلاگهای تازه آپدیت شده با تیتر مطالبشان تولید کنید.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
در قضیه پرونده اتمی ایران با اینکه روزنامه‌های ایران خیلی نمی‌توانستند حرفهای روشنفکران را انعکاس بدهند، ولی در فضای اینترنت یا رادیوهای خارج از ایران این حرفها بحد کافی انعکاس پیدا کرده‌است. محدودیتی که حکومت روی آزادی بیان داخل کشور گذاشته باعث نشده که این حرفها زده نشوند، بلکه باعث شده اون حرفها به مردم عادی داخل ایران نرسد. بهمین دلیل است که خیلی از مردم ایران به مساله اتمی دید حق-محور دارند که همان نگاهی است که حکومت ترویجش داده‌است و نگاههای دیگر همچون سود و زیان-محور و یا دموکراسی-محور کاملا از مردم دور نگاه داشته‌شده‌اند.

اما خود حکومت از این نوع نگاههای دیگر اطلاع دارد. احتمال اینکه رهبران حکومت، وبلاگ من یا شما را بخوانند ناچیز است ولی حتما حرفهای دکتر احمد شیرزاد یا احمد زیدآبادی ‌می‌شنود و می‌خوانند. ولی همانطوری که می‌بینیم تابحال چنین نظراتی تاثیر چندانی روی عملکرد حکومت نگذاشته‌است. دو دلیل برای این مساله:

۱) نگاه ایدولوژیک چشم حکومت را نسبت به نگاههای غیر ایدولوژیک روشنفکرها بسته‌است: مثلا هنوز نگاه مبارزه دایمی جهان اسلام و استکبار جهانی و یا مرکز جهان اسلام بودن ایران، باور و گفتار بسیار جا افتاده‌ای در میان رهبران ایران است. چون روشنفکران به این زبان صحبت نمی‌کنند، حرفهایشان برای رهبران ملموس نیست.

۲) بی‌اعتمادی به روشنفکرها:‌ راه حل مذاکره مستقیم با آمریکا در مورد تمام مشکلات دو طرف، راه‌حلی است که بارها توسط بسیاری از روشنفکران برای پیشگیری از جنگ ارایه شده‌است. اما حکومت خریدارش نیست چون احساس می‌کند که روشنفکرها بدنبال حذف یکی از پایه‌ای ‌ترین اصول جمهوری اسلامی که ضد آمریکایی بودش است می‌باشند. در مورد هشدارهای جنگ هم حکومت فکر می‌کند روشنفکران چون می‌خواهند حکومت را به تسلیم در مقابل آمریکا وادارند و توسط آمریکا حکومت را وادار به اصلاحات داخلی کنند، برای همین در خطر جنگ اغراق می‌کنند.

با توجه به این دلایل،‌ خیلی بعید می‌دانم که روشنفکران بتوانند تغییر جدی در برخورد با قضیه هسته‌ای در میان رهبران ایران بوجود بیاید. برای همین بیشتر هشدارهای متفکران خارج از حکومت تنها بدرد این خواهد خورد که هشت ماه بعد بگویند:‌ «گفتیم ولی گوش‌نکردید.»

آیا فکر می‌کنید این هشدارها ارزش دیگری دارد؟
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     1 نظر
من در نوشته‌ام راجع به سیمور‌هرش گفته بودم که احتمالا سیمور‌هرش در مورد حمله اتمی به ایران غلو کرده‌باشد. دوستم هژیر امروز این نوشته را برایم فرستاد که نشان می‌دهد صحبت حمله اتمی به ایران در میان بعضی از استراتژسیتهای آمریکایی طرفدارانی دارد:
فرستادن ایران به عصر حجر
نوشته هژیر
چندی پیش در یک سمینار در مورد بحران هسته ای ایران در دانشگاه هاروارد سخنان یک استاد دانشگاه آمریکایی، هرچند ناراحت کننده، اما موجب شفافتر شدن دیدگاه بعضی از سیاستمداران آمریکایی بود. استاد مربوطه, که خود را متخصص ایران میدانست و نظراتش در نشریات معتبر اینجا منعکس میشد معتقد بود که بهترین راه حل مشکل آمریکا با ایران حمله اتمی به ایران است!
او در توجیه این نظر میگفت که ایران تا وقتی کاملا با تخریب زیربناهایش از پا در نیامده حاضر به دست کشیدن از سلاح هسته ای نمیباشد و در نهایت رهبران ایران قابل اعتماد نیستند و لذا هر راهکار دیپلماتیک فقط به افزایش زمان برای پیشرفت برنامه سلاح هسته ای در ایران می انجامد. از سایر فواید این راهکار تقویت موضع آمریکا به عنوان قدرت بلامنازع صحنه سیاست جهانی است که در رقابتهای آینده جهانی برای این کشور سرمایه ای ارزشمند است. از طرف دیگر هزینه نظامی تخریب کل زیربناهای اقتصادی ایران (چیزی شبیه کاری که با عراق در سال 1990 شد) نسبتا پایین است و نهایتا شواهد نشان میدهد که عکس العمل جهانی نیز بیش از عکس العمل در مورد حمله به عراق نخواهد بود. در پاسخ به سوالی در مورد کشتار انسانهای بیگناه در صورت حمله اتمی به ایران, وی این موضوع را به عنوان اثر جنبی چنین حمله ای مورد قبول دانست و اهمیت خاصی برای آن قایل نبود.

مشکلات زیادی در استدلال این فرد، حتی فقط با در نظر گرفتن منافع آمریکا، موجود است و بحثهای داخلی درسیاستگزاری در دولت آمریکا نیز حول همین موضوعات دور میزند. احتمالا اکثریت سیاستمردان آمریکایی نیز هنوزبا چنین دیدگاه خشونتباری مخالف هستند، با این وجود، نفس وجود چنین دیدگاهی در لایه های بالایی تصمیمگیری تکان دهنده و زنگ خطری برای ایرانیان و صلح دوستان جهان است. سال گذشته در یک کنفرانس یک روزه در ام.آی.تی در مورد ایران, یکی از اساتید با نفوذ در واشنگتن نیز وجود چنین طرز فکری در حلقه های تصمیمگیری بالاتر در آمریکا را مورد تاکید قرار میداد. وی از مقبولیت گزینه stone-aging" " یا "فرستادن به عصر حجر" در مقابله با ایران در میان این حلقه ها خبر میداد.

در نهایت تصمیمسازی در آمریکا در تعامل حلقه های مختلف سیاسی انجام میشود و صحبتهای سیاستمداران و در مواردی عموم ایرانیان کاملا در تقویت یا تضعیف یک دیدگاه در مقابل دیدگاههای دیگرموثر است. مثلا صحبتهای آقای احمدی نژاد در مورد اسراییل به تقویت موضع جنگ طلبان آمریکایی در تعیین مسیر سیاست آمریکا در ایران انجامیده است یا حرکت خود جوش جوانان تهرانی در همدردی با قربانیان 11 سپتامبر به تقویت دیدگاهی انجامید که به صلح آمیز بودن مردم ایران تاکید داشت. لذا ما ایرانیان در مقابل این تصمیمات دست بسته نیستیم و میتوانیم با موضعگیریهای هوشمندانه به تقویت دیدگاههای معقول تر در سیاست آمریکا کمک کنیم. آگاهی و توجه به چنین اهرمهای تاثیر گذاری میتواند ایرانیان در اقصی نقاط دنیا را در جلوگیری از یک فاجعه بزرگ توانایی بخشد.

همینطور مصاحبه اخیر فواد خوشمود با استاد فیزیک دانشگاه سن‌دیه‌گو راجع به این موضوع است. حرف این استاد این است که حمله به ایران می‌تواند هر لحظه و حتی در دو هفته آینده اتفاق بیفتد. او احتمال استفاده از سلاحهای هسته‌ای را هم جدی می‌داند و می‌گوید کسانی در دولت بوش بر این باورند که استفاده چنین سلاحهایی در دراز مدت از لحاظ استراتژیک بنفع آمریکاست.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     6 نظر
چند ماه پیش که ایران پلمپ‌های مراکز غنی‌سازی را بازکرد تا آنها را به راه بیندازد و ناگهان بحران هسته‌ای جهان در دنیا بالا گرفت، یکی از دوستانم می‌گفت که رهبران ایران احمقند که چنین کاری کردند، مگر اینکه بدانند که می‌توانند تا چند ماه دیگر تخمِ طلا را آزمایش کنند.

حالا این خبر راه‌اندازی غنی‌سازی به اندازه آزمایش تخمِ طلا بزرگ نیست ولی انصافا ترقه بزرگی است.

فعلا که وارد کلوپ شدیم خوب برقصیم حالا تا جلسه شورای امنیت دو هفته دیگر خدا کریم است.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     5 نظر
مقاله سیمور هرش در نیویورکر همانطور که انتظار می‌رفت سروصدای زیادی کرده‌است(ترجمه فارسی). سیمور هرش در مقاله‌اش از احتمال حمله هسته‌ای آمریکا به مراکز هسته‌ای ایران صحبت کرده‌است. بعد از چاپ این مقاله واکنشهای زیادی به این مقاله نشان داده‌شد. وزیر خارجه انگلیس گفت که حمله به ایران با سلاح هسته‌ای دیوانگی محض است. امروز هم جورج بوش گفت که این حرفها حدس الکی است (البته خود قضیه را منکر نشده). از آنطرف ایران هم اعلام کرد که این حرفها جزو تبلیغات برای ترساندن ایران است. من البته نفهمیدم منظور وزارت امورخارجه ایران، کار سیمورهرش بود یا کار کسانی که توی پنتاگون چنین خبرهایی را به سیمورهرش درز می‌دهند.

سیمور‌هرش یک روزنامه‌نگار افسانه‌ای در آمریکاست. او کسی بوده‌است که در سال ۱۹۶۹ از کشتار حدود سیصد تا پانصد نفر از غیرنظامیان ویتنامی توسط سربازان آمریکا و همینطور سرپوشانی ارتش آمریکا در این مورد در روزنامه‌های آمریکا گزارش داد. این گزارشها احساسات ضد جنگ ویتنام را در آمریکا بیشتر کرد. سیمور هرش برای همین مقالاتش جایزه پولیتزر گرفت. او دوسال پیش هم با نوشتن مجموعه مقالاتی نشان داد که شکنجه‌کردن زندانیان عراقی برخلاف ادعای دولت آمریکا که اینکار توسط چندین سرباز آمریکایی «سرخود» انجام شده، با اطلاع بالادستی‌ها بوده‌است( تا حد دفتر دونالد رامسفلد وزیر دفاع آمریکا). هرش ادعاهای دیگری هم در سخنرانیهایش کرد مثل تجاوز سربازان آمریکایی به بچه‌ها در ابوغریب که بعدا خودش اعتراف کرد که تنها یک مورد بوده و آنرا هم تازه جایی خوانده ‌است.

در ماه ژانویه سال ۲۰۰۵، هرش ادعا کرد که آمریکا شروع کرده‌است به انجام عملیاتهای تجسسی در خاک ایران برای آماده‌کردن زمینه برای حمله. اینرا هم دولت ایران و هم دولت آمریکا تکذیب کردند. البته شواهدی مانند زیادشدن ناگهانی گزارشات مردم از دیدم بشقاب پرنده و همچنین سقوط دو هواپیمای بی‌خلبان در ایران می‌تواند گواهی باشد که دولت آمریکا فعالیتهایی در این زمینه داشته‌است و هرش حداقل قسمتی از واقعیت را بروز داده‌است.

سیمور‌هرش آدمی است که دوستان و خبررسان زیادی در مراکز حساسی مثل پنتاگون دارد. برای همین اگر چنین مقاله این می‌نویسد، احتمالا چیزهای شنیده و می‌داند. البته بگویم که او تنها کسی نبوده که در مورد اینکه دولت آمریکا دارد طرحهای حمله اتمی به ایران را بررسی می‌کند، می‌نویسد. من خودم احساس شخصی‌ام این است که سیمور‌هرش بعضی مواقع کمی جوگیر می‌شود و چیزهایی را که توانایی اثباتشان را ندارد و یا منابعش خیلی دقیق نیستند با سروصدای زیاد اعلام می‌کند. برای همین است که جایی مثل مجله نیویورکر را برای نوشتن انتخاب کرده که استاندارد چک کردن خبرشان به حد نیویورک‌ تایمز یا واشینگتون‌پست نیست.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     7 نظر
من برای اینکه این قضیه سرویس آگهی خیلی با کار وبلاگم قاطی نشود،‌ یک وبلاگ جدا برایش درست کردم. در آنجا من و احمد سعی خواهیم کرد که در مورد پیشرفت کار گزارش کنیم و شما هم مشکلی داشتید در آنجا کامنت بگذارید. از همه کسانی که با گذاشتن این آگهی‌ها روی وبلاگشان به تست شدن سیستم کمک کردن تشکر می‌کنم. این خیلی تا حالا به ما کمک کرده تا سیستم را بهینه کنیم.

البته تو وبلاگ خودم بعدها در مورد چند مفهوم پایه‌ای که در این سیستم پیاده می‌شود خواهم نوشت چون به مسایل بزرگتر جامعه ربط دارند.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
چند تا مقاله خیلی خیلی مهم درباره درگیری احتمالی ایران و آمریکا در این چند روز در آمده که من تا امروز فرصت نکرده بودم درباره آنها بنویسم. سعی می‌کنم در این چند روز درباره آنها بنویسم.

اولینش، مقاله «دِینا پریست» ( روزنامه‌نگار مسایل امنیتی در روزنامه «واشینگتون پست») بود که انعکاس زیادی داشت و تیترش این بود که حمله به ایران می‌تواند واکنش تروریستی از طرف ایران ایجاد کند. در مقاله گفته‌بود:«ایران می‌تواند از طریق شبکه‌های که سپاه، حزب‌الله لبنان و جهاد اسلامی که خیلی بهتر از القاعده آموزش دیده‌اند به منافع آمریکا حمله کنند». در بقیه مقاله اقدامات ترویستی که ایران متهم به آن است را آورده است.

لحن ادعایی این مقاله این است که می‌خواهد بگوید به ایران حمله نکنید چون خطرناک است. اتفاقا این بسیار مشابه حرفهایی است که وزیر دفاع ایران و یا کسانی مثل حسن عباسی می‌زنند و در روزنامه‌های خارجی انعکاس هم پیدا می‌کنند. منتها مساله این است که تاثیر اینگونه مقاله‌ها یا گفتارها کاملا برعکس است. شنونده آمریکایی یا جهانی با شنیدن چنین تهدیدهایی ایران را موجود بسیار خطرناکتری می‌بیند که با گروههای تروریستی هم همکاری دارد. بنابراین هواداران حمله به ایران براحتی می‌توانند ادعا کنند که اگر ایران اینقدر خطرناک است پس بهتر است قبل از اینکه به قابلیت هسته‌ای دست پیدا کند به سراغش برویم. جمله معروف سناتور «مک کین»، «خطرناک تر از حمله به ایران، خود ایران اتمی است»، توسط این طرفداران جنگ خیلی اینطرف و آنطرف در مقالات نقل می‌شود. ‌کسانی دیگر هم پیدا می‌شوند می‌گویند اگر ایران اینقدر خطرناک است اصلا ممکن است منتظر حمله آمریکا نشود و خودش حمله کند. با اینکه این حرف احمقانه‌ای است،‌ مردم دنیا با تصویر منفی که از ایران در ذهن دارند اینها را باور می‌کنند.

مقاله‌ای که فردا یا پس فردا در موردش می‌نویسم مقاله سیمورهرش است.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     1 نظر
یک جورهایی خِیر این سرویس آگهی وبلاگی(سمت چپ صفحه) دارد به خودم هم می‌رسد. چون وبلاگهایی را می‌بینم که اصلا ازشان خبر نداشتم. معمولا بیشتر وبلاگ خوانها وبلاگ خواندنشان به چندتا وبلاگ که بیشترشان هم یک جورهایی به همدیگر لینک می‌دهند محدود می‌شود. درست است که بیشتر وبلاگها بلاگرولینگ (لیست بلاگهای آشنایانشان) را در کنار صفحه دارند ولی این لیست آنقدر دراز است که آدم جرات نمی‌کند سراغش برود و همینطور چون فقط اسم وبلاگها روی لیست هستند آدم نمی‌تواند از روی آنها بفهمد که راجع به چی می‌نویسند. ولی آگهی‌‌های وبلاگی تعدادشان کمتر است و گویاتر هم هستند.

از روی یکی از آگهی‌ها دیدم که بهار (که از شهر بوستون می‌شناختمش) یک وبلاگ باحال برای پختن غذا راه انداخته است. با توجه به اینکه بیشتر خانمها همینجوری آشپزیشان خوب است،‌ بعید نیست این وبسایت هم جزو برنامه‌های فمینیستی بهار باشد که بخواهد با یاد دادن آشپزی، بهانه از دست مردهایی که با گفتن «ما آشپزی بلد نیستیم» خودشان را از کار آشپزخانه خلاص می‌کنند بگیرد. (ظاهرا این بهار بهار دیگری است! اشتباه از من)

وبلاگ «چرت و پرت» هم یک تیپ وبلاگ دیگه است که عمر‌اْ همینطوری بهش برنمی‌خوردم. نقاشی‌های جالبی تو وبلاگش کشیده.

خودم دارم یک استفاده جدید از آگهی می‌کنم. در آگهی خودم به مطلب دیروزی‌ام لینک دادم و در آگهی نوشتم «شکلهای مختلف دلیل آوردن، در وبلاگ ژرف». کسانی که آگهی روی وبلاگشان گذاشتند،‌ می‌توانند با عوض کردن target_text انجام دهند (چند ساعتی باید صبر کنید تا تغییر در سیستم ما صورت بگیرد). آدم اگر از یک مطلب خودش خیلی خوشش بیاد می‌تواند برای مدت مدیدی همان مطلب را روی آگهی‌هایش بگذارد تا خیلی‌ها ببیننش و دیگر نگران این نباشد مطالب کم اهمیت‌تر بعدیش باعث شوند که خواننده‌ها مطلب مهم‌تر را نبینند.

پ.ن. اگر با دستورعمل ساختن آگهی مشکل داشتید قسمت کامنتها را نگاه کنید. اگر جوابتان را پیدا نکردید کامنت بگذارید.
پ.ن.امروز فردا هم یک سری مشکلاتی ممکنه با سیستم آگهی باشد چون که داریم تکنولوژیش را بهتر می‌کنیم که بتواند تعداد بیشتری از استفاده کننده را جواب بدهد. برای همین اگر این یکی دو روز را هم صبر کنید بد نیست چون هنوز در مرحله آزمایشی است. امروز استفاده کننده‌ها یک دفعه زیاد شدند و ما هنوز خودمان را جمع و جور نکردیم.
پ.ن. مشکلاتی که در کامنتها گفته‌شده را حل کرده‌ایم..
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     18 نظر
تا حالا به شکلهای دلیل و توجیه آوردن فکر کردید؟ اگر کمی فکر کنید می‌بینید که دلایل انواع مختلف دارند.
مجله نیویورکر یک خلاصه و نقد راجع به کتابی با عنوان
«چرا» نوشته چارلز تیلی استاد سرشناس دانشگاه کلمبیا چاپ کرده است. شاید حوصله‌تان نیاید خود مقاله را بخوانید که خیلی طولانی است، برای همین حرف کلی مقاله در مورد حرف کتاب را اینجا می‌نویسم.

حرف نویسنده این است که چهار شکل اصلی دلیل دادن وجود دارد:‌
۱) فرم داستانی: شما به سر کلاس دیر می‌رسید و در جواب معلم می‌گویید:‌امروز برادرم مریض بود و باید به دکتر می‌بردمش و بعد ماشینم سر راه خراب شد و نتیجه‌اش این شد که دیر رسیدم. در این فرم دلیل شما می‌خواهید احساس همدردی با شنونده ایجاد کنید.
۲) استفاده از سنت و رسوم: بچه‌تان در اتوبوس پر روی یک نشسته است. یک آقای هفتاد ساله سوار می‌شود که مشکلی برای سرپا ایستادن ندارد. اما یک نفر دیگر به فرزندتان می‌گوید بچه بلندشو بذار حاج آقا بشینه. شما می‌گویید چرا؟‌ و مرد می‌گوید: «تا بزرگتر سرپاست که بچه نمی‌شینه».
۳)‌ استفاده از ضوابط یا حقوق: کتابدار کتابخانه بدلیل ترافیک کم نیم ساعت زودتر ساعت ۷:۳۰ به سرکار رسیده است. شما می‌بینید که او در کتابخانه نشسته و هیچ‌کاری هم نمی‌کند ولی حاضر نیست در را برای شما باز کند. بعدا که از او می‌پرسید چرا، می‌گوید که براساس قانون کتابخانه ساعت ۸ باز می‌شود.
۴) استفاده از تخصص:‌ استاد اقتصاد دانشگاه تهران در یک برنامه صدا و سیما ظاهر می‌شود و با شمردن یک سری ارقام و اعشار و گفتن واژه‌های تخصصی اقتصاد بیننده را راضی می‌کند که وضع بازار سهام خوب است و نگرانی در این مورد وجود ندارد.

من در همه این موارد نوع منفی دلیل را بکار بردم ولی این دسته‌بندی برای نوع مثبت دلیل هم صادق است. هر کدام از ما از تمام این شکلها در مواقع مختلف استفاده می‌کنیم. معمولا برای جلب همدردی از نوع داستانی استفاده می‌کنیم. یک مثال در مقاله نیویورکر بود که وقتی یک شوهر به زنش در شرایطی که روابطشان سرد شده می‌گوید:‌«از موقعی که شغل جدید را گرفتم احساس می‌کنم، فرصت نداشته‌ام به رابطه‌مان برسم». در اینجا یک داستان (گرفتن کار جدید) برای پیدا کردن علتی برای سردی روابط و تلاش برای بهبودش استفاده می‌شود. اما اگر شوهری به زنش بگوید:‌«می‌دونی چیه اصلا تقصیر تو نیست، همش تقصیر خودمه». این یک جمله کلیشه‌ای است (می‌شود جزو استفاده از رسوم) که آدمها در موقع دفع بقیه استفاده می‌کنند. مردی که اینرا می‌گوید بدنبال بهبود رابطه نیست و کم‌کم روابط آن دو سردتر خواهد شد.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     2 نظر
خوب این سیستم آگهی وبلاگی که رویش کار می‌کردیم تقریبا رو به اتمام است(آگهی‌های سمت چپ صفحه را ببنید). نهایی نهایی نشده و هنوز در مرحله آزمایشی است. ولی اگر دوست دارید که تستش بکنید به این وبسایت بروید و دستور عمل داده شده را دنبال بکنید. هم اکنون هفت وبلاگ دیگر شروع به استفاده‌اش کرده‌اند. خیلی خوب می‌شود که به ما فیدبک بدهید. می‌توانید در قسمت نظرات مشکلات یا پیشنهادات را بگویید.

این سیستم تبلیغی بر اساس بده بستان کار می‌کند. تبلیغات بقیه روی وبلاگ شما گذاشته می‌شود و تبلیغ شما روی وبلاگهای دیگر. البته این بتناسب تعداد خوانندگان است. اگر شما خوانندگان بیشتری به وبلاگتان می‌آیند و روی تبلیغها کلیک می‌کنند، تبلیغات بیشتری از وبلاگ شما در جاهای دیگر گذاشته می‌شود. اینطوری خیلی از بیننده‌هایی که بطور عادی هرگز وبلاگ شما را نخواهند دید فرصت پیدا خواهند کرد که وبسایتتان را پیدا کنند. این سیستمی که من و دوستم احمد درست کردیم برخلاف سرویسهای دیگری که وجود دارد (مثلا آگهی‌های گوگل) به هیج ثبت‌نام یا هزینه‌ای نیاز ندارد.

کلی جزییات و قابلیتهای دیگری داریم بهش اضافه می‌کنیم که سرفرصت در موردش می‌نویسم.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     17 نظر
April 02, 2006
امروز وبلاگم زیادی اشتباهی پینگ خواهد شد چون دارم یک چیزهایی را درش درست می‌کنم. برای همین اگر از طریق بلاگرولینگ (لیست وبلاگی) بقیه وبلاگهای به اینجا می‌آیید معذرت می‌خواهم که مطلب جدیدی ندارم. دارم با یکی از دوستان،‌ احمد، روی یک سیستم آگهی روی وبلاگها کار می‌کنیم که روی کل وبلاگستان فارسی تاثیری بنیادی خواهد گذاشت. بعدا سر فرصت در موردش بیشتر خواهم نوشت.

الان همانطور که می‌بینید، یک قسمت آگهی در سمت چپ صفحه درست کردم، که دارم سیستم را تست می‌کنم.


پ.ن. خوب سیستم آگهی دارد کم کم به یک جایی می‌رسد. چند روزی فعلا چند تا از دوستان در وبلاگشان تست خواهند کرد، بعد به عموم باز خواهد شد. این سیستم آگهی به خیلی از وبلاگهایی که تا حالا کشف نشده اند فرصت خواهد داد که مطالب خود را به بقهیه عرضه کنید. این سرویس آگهی دهی کاملا مجانی خواهد بود.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     4 نظر
یکی از خواننده‌های وبلاگم بدنبال طرح خاورمیانه بزرگ می‌گشت و در زیر نوشته قبلی‌ام کامنت گذاشته است. چون فکر می‌کنم مطالب مربوط به این موضوع بدرد بقیه هم بخورد بجای کامنت اینجا جواب می‌دهم. این طرح آوردن دموکراسی به خاورمیانه بزرگ،‌ طرحی بود که دو سال پیش دولت آمریکا پیش‌نویسش را به گروه اجلاس هشتگانه ارايه کرد، و پیش‌نویس به روزنامه‌ها درز پیدا کرد. البته نکات اصلیش در صحبتهای سه سال پیش بوش آمده بود مخصوصا جایی که بوش گفت: «شصت سال است که غربیها برای نبود آزادی در خاورمیانه بهانه می‌آوردند و باهاش مشکلی ندارند.» بعدهم اسم هدف آمریکا را گذاشت «استراتژی پیشرو آزادی در خاورمیانه». که بعدا طرحی شد که به اجلاس هشتگانه ارایه شد، ولی چون سروصدای کشورهای عربی دوست آمریکا در آمد، در نهایت اجلاس هشتگانه از آتش طرح کم کرد و بعد دو بیانیه تصویب کرد(این و این). ادعای طرح، «همکاری» با کشورهای خاورمیانه است برای اصلاح آنها و حرکت دادن آنها به سمت دموکراسی با تبلیغات و ابزار اقتصادی و سیاسی. برای رسیدن به این اهداف موسسه‌های جدیدی تشکیل خواهند شد تا روی این موضوعات کار کنند.

بنظر من این طرح بیشتر به کشورهای عربی مربوط است تا ایران. در مورد این کشورها آمریکا می‌خواهد با فشار آوردن به آنها برای اصلاحات و باز شدن فضای سیاسی تا حدی از جذابیت تروریسم و آمریکایی ستیزی برای جوانهای عرب بکاهد و از طرف دیگر از شانس اتفاق افتادن انقلابهای بنیادگرایانه در این کشورها را بکاهد. این طرح مشکلات زیادی را دارد. اینکه واقعا کشورهای غربی بتوانند روی اتفاقات داخلی این کشورها تاثیر بگذارند جای سوال است. مثلا وقتی آمریکا به مصر برای آزادی یک رهبر سیاسی بنام «أیمن نور» فشار آورد، ابتدا او را آزاد کردند ولی بعد از چندین ماه او را به پنج سال زندان محکوم کردند و از دوباره زندانیش کردند. اگر آمریکا بخواهد با کشوری مثل مصر و عربستان دوست بماند، نمی‌تواند خیلی به آنها فشار بیاورد. ایراد دیگر هم این است که بدون حل مساله اسراییل و فلسطین،‌ مردم کشورهای عربی به آمریکا هیچ اطمینانی نخواهند داشت و روی خوشی به طرح‌هایش نشان نخواهند داد. این مقاله از «بنیاد کارنگی برای صلح» و این مقاله از «انستیتو بروکلینگ» دو مثال از انتقاداتی هستند که برعلیه این طرح شده‌است.
لینک دایمی مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
مطلب بالا را به دوستان خود ایمیل کنید:     6 نظر